بازگشت

پايان كار او


مي گويد: من از اين سخن دانستم كه به مرد و مدد نياز دارد، كه به طور آشفتگي از من خواستگار تعجيل است؛ مي گويد: وقتي كه بخانه ام رسيدم آن چه را وسائل لازم داشتند نزدشان گذاردم و وصيت خود را كردم، كسان من بدگمان شدند، بين كسان من گفتگو برخواست گفتند تو اين نوبت ساخت و سازي مي كني كه پيش از امروز هرگز اين گونه نمي ساختي من آنها را از منويات خود خبر كردم و به راه افتادم و از راه (بني ثعل) آمدم تا وقتي كه نزديك عذيب الهجانات رسيدم (سماعة ابن بدر جلو آمده خبر شهيد شدن حسين (ع) را به من داد من برگشتم.

محدث قمي معاصر گويد: قضيه ي ساربان و شب يازدهم را از اين طرماح روايت كرده اند و چون معلوم شد كه وي برگشت و به كربلا نيامد حتما آن قضيه دروغ است.

حكيم گويد: اين قضيه دروغ باشد ولي قضيه ديگر از طرماح راست است كه مانند شاگردان سقراط به ويژه (اقريطون) طرماح پيشنهاد رفتن از آن سرزمين را به حسين (ع) كرد و امام نيز پيام فضيلت را به گوش او نزديك همراهان گفت، و راه استقامت و بلندي همت و ارجمندي را نشان داد، از صلاح انديشي فروگذار نكرد و خواست كه توده ي امت او را برشد عقلاني خود، خواهان باشند، مسلمين به حال اختيار عدل جو باشند، و او يا هيچ كس مجبور نباشد بي آذرمي بني اميه رابه صورت آشوب طلبي آشكارا كند، يعني كار منكري را به كار ناستوده ي ديگري جلوگيري كنند، امام (ع) از اين سر پيچي و نپذيرفتن پيشنهاد طرماح


و پايداري، اين درس را به ما آموخت كه صلاح انديشان نيكخواه نبايد هيچگاه براي رفع باطلي به كار ناروائي چنگ زنند و براي رد باطل باطل ديگري را دست آويز كنند.




جان زهجر عرش اندر فاقه اي

تن زهجر خار بن چون ناقه اي



اين دو همره يكديگر را راهزن

گمره آن جان كاو فرو ماند ز تن



همچون مجنونند و آن ناقه اش يقين

مي كشد اين بيتش و آن وا پس زكين



ميل ناقه جانب كره دوان

ميل مجنون جانب ليلي روان



گفت اي ناقه چه هر دو عاشقيم

ما دو ضد بس همراه نالايقيم



تا تو با من باشي اي مرده وطن

پس ز ليلي دور ماندي جان من



اين بگفت و از شتر خود را فكند

گفت سوزيدم ز غم تا چند چند



آن چنان افكند خود را سوي پست

كاندر آن صحرا يكي پايش شكست



پاي من گر نيست گفتا گو شوم

در خم چوگانش غلطان مي روم



بس كند نفرين حكيم خوش دهن

بر سواري كاو فرونامد ز تن



عشق مولي كي كم از ليلي بود

گوي كشتن در رهش اولي بود