بازگشت

طرماح بن عدي - دليل راه


طرماح بر وزن سنمار، اسم مردي است طائي پسر عدي نامي، نه عدي ابن حاتم طائي [1] .

پيشنهادي ابصار مي گويد اين هفت تن وقتي به حضور امام رسيدند و بين امام و مجمع مذاكراتي شد و خبر قيس ابن مسهر به امام (ع) گفته شد، و امام اشك برايش ريخت و درباره اش دعا كرد؛ طرماح نزديك شد و براي پيشنهادي به سخن آمده گفت: به خدا سوگند عده اي را كه به هر ماه تو هستند من زياد نمي بينم و اگر جز اين دشمن و اين عده كه ملازمتان مي بينم به جنگ تو نيايند همين لشگر بس است و من به يك روز پيش از بيرون آمدن از كوفه پشت كوفه را بازديد كردم


ديدم در آن دشت پهناور باندازه اي انبوه مردم فزون است كه هنوز اين دو ديده ي من در روي صحنه ي يك ميدان پيش از آن نديده، راجع به آنها پرسش كردم گفته شد: اجتماع كرده اند كه سان بدهند و بعد بسوي حسين (ع) بروند، بنابراين تو را به خداي قسم مي دهم اگر مي تواني كه يك وجب رو به آنان پيش نروي بكن و اگر بخواهي كه در شهري پياده شوي كه به واسطه ي آن خداي از هجومت نگهدارد، تا بعد بسر فرصت تكليف برايت روشن شود و رأي خود را ببيني كه چه مي بايد كرد، من پيشنهاد مي كنم كه اين خط را در نظر آر كه من تو را در (اجاء) كوهستان خودمان پياده كنم زيرا آن جا كوهستاني است منيع كه به خدايت سوگند ما خود را به وسيله ي آن كوهستان از شاهان غسان، و حمير، و نعمان ابن منذر؛ و از خطر احمر و اصفر، در پناه آنها نگه مي داشته ايم و بدين سان بخدايم سوگند هيچ نشده كه زبوني و خاري كشيده و ديده باشيم منهم به همراهت هستم اين خطر سير را پيش گير و با تو مي آيم تا تو را در آن جا پياده كنم، سپس نماينده مي فرستي نزد مرداني از طايفه ي طي كه در (اجاء و سلمي) هستند به خدا سوگند بده روز نمي گذرد كه قبيله طي پياده و سواره به سوي تو خواهند آمد و پيرامون تو را خواهند گرفت بعد در بين ما هر چه خواهي اقامت كن؛ و اگر دشمني برايت پيش آيد كه قصد سوئي به تو داشته باشد من عهده دارم كه بيست هزار نفر از طي فراهم كند كه پيش روي تو شمشير زنند و دست كسي به تو نخواهد رسيد تا يك مژگان در آنها زنده باشد كه به هم بخورد.


پاسخ امام (ع) را با مفاوضات زندان سقراط در نظر بگيريد.

امام (ع) در پاسخ بطرماح فرمود: خداي به تو و قبيله ات جزاي خير بدهد، مطلب اين است كه بين ما و اين مردم قول و وعده و سخني است كه با وجود آن قادر بر برگشت نيستيم و نمي دانيم هم كه عاقبت بين ما و آنان به چه صورت كار خاتمه مي يابد.

البته براي امام (ع) گريختن و چيزي كه به صورت نمايش گريختن باشد صحيح نيست به ويژه در جائي كه مقصد او مقدس و نيز احتمال مي دهد كه كوفيان به حمايت غرقگاه او و حريم او بكوشند و اگر هم نكوشند شايد بمذاكرات معقولانه كه صلاح و خير خلق در آن باشد خاتمه يابد در اين جا به زندان سقراط مراجعه شود.


پاورقي

[1] عدي ابن حاتم طائي پسرهايش، طرفات - طرفه - و طريف - مطرف، هر سه تن در رکاب اميرالمؤمنين (ع) و به همراه وي کشته شدند و عدي که از اشراف کوفه بلکه عرب شمرده مي‏شد، راجع به آنان سرزنش‏ها ديد، به سرزنشش مي‏گفتند: بداغ طرفات بسوز يا بمير، وي جواب مي‏گفت بسيار دوست مي‏داشتم که برايم هزار پسر مانند آنان بود که جلو چشم علي (ع) آنان را پيش پيش ببهشت مي‏فرستادم. معاويه در مجلس به عدي ابن حاتم گفت: ابوالحسن بانصاف با تو رفتار نکرد زيرا پسران خود حسن و حسين را محفوظ نگهداشت و پسران تو را به کشتن داد، عدي به پاسخ گفت، منهم با علي بانصاف رفتار نکردم! چه که زنده ماندم و علي کشته شد، به هر حال عدي ابن حاتم بعد از اين سه پسر بي‏اولاد مرد.