بازگشت

عمرو ابن خالد صيداوي


ابوخالد، عمرو صيداوي در كوفه از اشراف و اهل بيت را مخلص


خالص است [1] .

اين ارجمند همراه مسلم ابن عقيل قيام كرد تا آن زمان كه اهل كوفه به مسلم خيانت كردند، وي به جز پنهان شدن در وسع خود چاره ي نديد، تا خبر كشته شدن قيس ابن مسهر صيداوي را شنيد؛ و شنيد كه او خبر داده كه كاروان حسين (ع) تا حاجر بطن الرمه يك ثلث راه را از 400 فرسخ آمده، از كوفه به هواي امام بيرون آمد و غلامش سعد و مجمع عائذي و پسر او و جناده ي سلماني، نيز به همراه او مي آمدند و غلام نافع هم از اينان تبعيت مي كرد و مي خواست اسب نافع را كه (كامل) ناميده مي شد بدنبال نافع بياورد، اسب را به جنيبت مي كشيدند براي خود دليل راهي لازم داشتند، طرماح بن عدي طائي را دليل راه گرفتند، اين مرد به كوفه آمده بود كه براي اهل و كسانش قوت و غذا تهيه كند و ببرد، طرماح آنان را از بيراهه سير مي داد و از ترس و بيم شبانه راه مي آمدند، در اوقات سير آنها را تند راه مي برد زيرا مي دانستند كه همه راه ها گرفته است و ديده بان دارد همواره شبانه مي آمدند تا آن گاه گه نزديك شد به اردوگاه حسين (ع) برسند هنگام سحر بود، در اين نابهنگام شور راهبر افزون شده، براي آن كه از خستگي آن سير عنيف بكاهد، صداي بحدي بلند كرد، آنها را به صداي حدي سرگرم همي كرد مي خواند: همقطاران من، سواران ارجمند، ملول نشويد، خستگي به شما اثر نكند؛ رسيديم؛ دامن همت


به كمر زده راه بيائيد، بلكه پيش از اين كه آفتاب طلوع كند به جائي برسيم، او اين مقصد را به زبان ديگري مي گفت: صورتا به مركب ها خطاب مي كرد، و مي گفت: اگر شما خسته ايد سواران گرامي هم مسافرند؛ راه آمده اند: بشتابيد، بار ما را تا بمنزل برسانيد؛ و بخوابيد شما بر در خيمه و سراپرده ي بزرگ زاده اي، بلند قدري؛ آزاد مردي دريا دلي؛ خواهيد خفت، او را خداي براي امر خيري آورده؛ شما ما را به آن جا كه رسانيديد در آن ديار بمانيد كه آن جاي آسايشگاه و پناهگاه هميشگي است.



پايم چه سوده شد برهت بعد از آن چه گوي

غلطم بخاك و خون ز پي جستجوي تو



1- يا ناقتي لا تذعري لزجري

و شمري قبل طلوع الفجر



2- بخير ركبان و خير سفر

حتي تحلي بكريم النجر



3- الماجد الحرر حيب الصدر

اتي به الله لخير امر



4- ثمة ابقاء بقاء الدهر

1- اي ناقه من از خستگي و راه دراز و تازيانه ي من، آزرده آشفته و پريشان مباش، دامن همت به كمر زن بشتاب كه پيش از طلوع صبح كاري از پيش برده باشيم.



2- سواران گرامي و مسافران خود را؛ در بارگاه بزرگ زاده اي، بزرگ منش، دريا دل، فرود آر.


3- براي امر خيري خداي او را آورده سپس آن جا كه ديار آرامش و ايمني است جاي ماندن است.

مي آمدند تا در عذيب الهجانات كه چهار ميل از قادسيه مي گذرد در بالاي كوفه و سر حد زمين سواد است خود را به حسين (ع) و اردوگاه او رساندند سلام كردند و زمزمه حدي را براي امام (ع) تكرار كردند تا رسيدند به اين مصراع اخير كه: خداي او را براي كار خيري آورده، امام (ع) فرمود: هان من اميدوارم كه آن چه او براي ما خواسته است خير باشد چه كشتن باشد و چه ظفر.


پاورقي

[1] عسقلاني در اصابه گويد: وي عمرو بن خالد بن حکيم بن حزام اسدي صيداوي است.