بازگشت

پيامي از كوي نيكنامي


اين خداوند گاران فضيلت برفتارشان و گفتارشان معنويات اسلام را مجسم مي دارند و بسان سروشي آسماني حقايق اسلام را به جان ما فرود مي آورند؛ و ما را از شكوه وحي و عظمت سروش آسماني كه در مرتبه اول مغزها را به جوش آورده و دل ها را از عظمت فراگرفته بود، خبر دار


مي كند: كردار اينان براي همكيشان در آماده كردن آنان براي توجه به خداي كائنات از سروشي كمتر نيست، انضباط اسلامي را در اين افراد خردمند آئين شناس، به طور كامل توان ديد، به ويژه اين شهيد خوشنام كه رفتار وي در انضباط كامل و مراعات وقت، و نباختن خود به واسطه اغتشاش، و از دست ندادن حكومت بر نفس، و اهتمام به وظيفه به منزله ي سروش آسماني است، آري اينان به آسمان نظر داشتند و با ملكوت مراوده همي كردند، انصافا بايد اينان را پسران ملكوت دانست كه براي تربيت هم كيشانشان خداي آنان را همچون شهاب روشن به زمين فرستاده، ابوثمامه و نماز آن هنگامه اش، مغز انسانرا به يك نكته توجه مي كند كه نقطه ي حساس هر خطر و خطير، و هر برد و باختي است مي گويد: فواصل عمر و مفاصل اوقات را نبايد ببازي، در بحبوحه ي كار و خدمت به خلق، در حال دفاع از ميهن اسلام، و هنگامه ي جنگ خانمان سوز، نظر به آسمان و حكم وقت داشته باش؛ وقت شناسي اين است كه بداني. چشم ستاره كه از افق بر مي آيد به منزله ي پاسبان است و ديده خورشيد و ماه با اشعه خود به تو نگران، آري نماز ما را انوار و اطوار آسمان به ما مي آموزند، آسمان در مواقع نماز گاهي بمانند طور و نورستان موسي از نور خود ما را بانگ مي دهد و ما را به نماز وامي دارد، و گاهي از رنگ تاريك و تيره ي خود. ما را به هراس مي اندازد؛ گاهي به نام زمزمه ي خواب، ما و هر جنبده اي را، بي اختيار معزول مي كند و از منصب دارائي و مال و منال بركنار مي دارد، و گاهي از افق سپيده صبحش بشارت تجديد مي دهد، و بالاخره در پنج موقع رنگهاي پنجگانه اي نمايش مي دهد؛ و در اين نمايش آگهي مي دهد كه تغيير اساسي جهان، نشانه ي خداوندگاري خداوند و


فرمانده عيان و نهان و نشانه ي بندگي ديگران است، و مي فهماند كه در اين انقلاب اساسي كلي فرمان حاضر باش و حكم توجه و تواضع بسكان جاري است، هر كه اين پيام پنج وقت آسماني را بهتر بشنود به جهان و سر جهان آشناتر است، نماز به واسطه ي فواصل وقت نيست به واسطه ي اين مفاصل وقت است.

دانشمندان مي دانند كه به طول جغرافيائي موقع هر نماز ما، وقت نماز ديگريست براي ديگران؛ پس از اين جا مي توان فهميد كه وظيفه ي نماز مخصوصي مانند مغرب از خاصيت تيرگي روي گيتي و رو سياهي اوست كه رو سياهي لازمه امكان است، و در اين وقت كه فرمان عزل كارگران مي رسد جهان خود را مي بازد و امكان خود را اعلان و قيوميت يزدان را آگاهي مي دهد؛ به اين سبب بايد متوجه نماز و عرض وظيفه بود، و باز دانشمندان آگاهند كه فاصله ي بين دو نماز مثلا مغرب و صبح به واسطه ي اختلاف عرض جغرافيائي يكسان نيست، پس از اين جا مي توان فهميد كه نماز مربوط به اندازه ي فاصله هاي اوقات نيست، در نتيجه نماز طرز پيشواز رفتن و پذيرفتن و استقبال كردن تجليات نوازش آميز، و نوازش و پذيرفتن و استقبال كردن تجليات نوازش آميز، و نوازش هاي پياپي نگهدارنده ي آسمان و زمين است كه در اين مواقع بسي محسوس و آشكار است، گاهي به نشاطهاي دمادم از تنگناي موحش جهان بگلستان بالا رهبري ميكند، بلكه از رنج فراوان و بار گران، و جنگ و پيكار و مشاغل و كار درمانده شده انسان را برهاند، و مانند گل خندان به آسمان و ستارگان و انوار اطوار آن رو آرد تا اگر غم و اندوهي اين انسان ضعيف و ناتوان را فراگرفته و در خون جگر نشسته باشد، اندكي از آن اندوه هاي فراوان بكاهد و اميدواري بمرور زمان و نويدهاي صبح گاهان و پيچ و خم دوران بدهد، رنگهاي آسمان بهر اندوهگين مي گويد


كه بگذرد اين هم، و به هر زنداني مي گويد كه من به مرور خود هر صبح و شام از مدت حبس تو كم مي كنم و دلداري مي دهم كه اختيار زندان و زندان بان به دست ديگريست، هر چه را هر كسي در دست داشته باشد، جهانبان عالم اختيار گرداندن زمان را به دست خود گرفته و اختيار تغيير دادن هر اساسي از روي نمونه شبان و روزان و بامدادان و شامگاهان و روزگاران را به دست خود دارد و به دست كس نداده بفضل او اميدوار باش و به آسمان هميشه نظري داشته باش تو از اين پيام پرمغز هر چه مي خواهي بخوان.



مگر مي كرد درويشي نگاهي

به اين درياي پر در اله



كواكب ديد چون شمع شب افروز

كه شب از روي آنها گشته چون روز



تو گوئي اختران استاده اندي

زبان با خاكيان بگشاده اندي



كه هان اي غافلان بيدار باشيد

در اين درگه دمي هشيار باشيد



تو خوش خسبي و ما اندر ره او

همي پوئيم راه دركه ي او



رخ درويش مسكين ز اين نظاره

ز اشك در فشان شد پرستاره



كه يارب بام زندانت چنين است

تو گوئي خود نگارستان چنين است



ندانم بام اينوانت چه سان است؟

كه زندان بام تو چون بوستان است




كان من دعائه (ع) لاهل الثغور اللهم و ايما مسلم اهمه امر السلام و اهله و احزنه تحزب اهل الشرك عليهم فنوي غزوا او هم بجهاد فقعد به الضعف او ابطأت به فاقة او اخره عنه حادث او عرض له دون ارادته مانع عارض فاكتب اسمه في العابدين و اوجب له ثواب المجاهدين و اجعله في نظام الشهداء و الصالحين اللهم صل علي محمد عبدك و رسولك و آل محمد.(صحيفه ي سجاديه).

فاذا صاف عدوك و عدوه فقللهم في عينه و ذللهم في نفسه و صغر شأنهم في قلبه و ادل له منهم و لا تدل لهم منه (صحيفه ي سجاديه).

آن عده اي كه بعد از برخورد امام (ع) به دشمن و پيش از پياده شدن به كربلا رسيدند 9 نفرند اينان بعد از رسيدن دشمن به حسين (ع) و مراقبت هزاران چشم و پاسباني حر خود را باستان حسين كشاندند و بآرزو رساندند، از منزل شراف كه برخوردگاه دو سپاه بود تا كربلا سرگردانيهائي در بين بود هم براي امام و هم براي اين شوقمندان ارجمند، حسين (ع) بي اختيار بين جنوب كوفه «شراف» كه از آن جا به لشكر برخورد و همي خواست برگردد و دشمنش مانع شد، و بين


غرب شمالي كوفه و شمال غربي آن كه جايگاه كربلا است سر گردان بود، نمي دانست دشمن او را به كجا مي كشاند، به خط مستقيم نمي آمد ظاهرا بخط منحني و قوسي از جنوب كوفه و سر منزل تلاقي دو لشكر تا كربلا بي اختيار بوده گاهي به حر مي فرمود:مادرت بعزايت بنشيند از جان ما چه مي خوهي؟ اين ارجمندان نيز از كوفه بيرون آمده و در عذيب الهجانات رسيدند در اين مسافت چهل فرسخ به واسطه ي سرگرداني و تقيه شايد بيشتر از پنجاه تا شصت فرسخ راه پيموده باشند، زيرا با پيچ و خمهاي بيابان و تپه و ماهوري كه در راه بود، گاهي از آباداني بريده و گاه گاهي به نخلستان ها و ده هائي گذر مي كردند و با اين وضع سراغ موكب امام (ع) مي آمدند به واسطه ي ترس از دشمن و جلوگيري گماشتگان راه، از شاهراه نمي آمدند عاشقانه راه را با پيچ و خم و چين و شكنجش شبانه مي پيمودند، معلوم نبود كه چقدر راه آمده اند، راه را نمي دانستند؛ دليل راه به همراه برداشته بودند با راهنماي خود چنان خود را رساندند كه دشمن آنها را نديد، با آن كه جبهه ي كوفه از جنوب شرقي تا غرب شمالي تماما گرفته شده بود، نخست هفت تن از آنان را كه زودتر رسيدند ترجمه مي كنيم بدين ترتيب:

1- عمرو ابن خالد 2- سعد غلامش 3- مجمع بن عبدالله 4- پسرش عائذ 5- جناده ابن حرث 6- واضح ترك 7- طرماح بن عدي.