بازگشت

شيوه ي كارزار


ابوشعثا زماني سواره مي جنگد و زماني پياده تير اندازي مي كند امام (ع) به دست او دعا مي كند.

ابومخنف مي گويد: ابوشعثاء سواره جنگ كرد وقتي كه اسبش از زيادي تير و زخم كاري افتاده پياده شده، بسر زانو نشست، پيش روي امام (ع) كمان به تير اندازي كشيد، وي كماندار قابلي بود، يكصد چوبه تير انداخت كه پنج عددش به خطا رفت و بزمين افتاد، هر وقت صداي پرش تير بلند مي شد، آن مرد پرجوش را نيز صدا به رجز برمي خواست.



1- انا ابن بهدلة

فرسان المرجلة



1- من پسري از قبيله ي بهدله ام كه در سپاه پياده و در تيپ سوار يكه سوارانند) و امامش (ع) كه بالاي سرش ايستاده بود، دعايش مي كرد و همي گفت: اللهم سدد رميته و اجعل ثوابه الجنة حسين (ع) گوئي با موسيقي رزم او هم نفسي مي كرد، از خدا مي خواست كه بار خدايا دستش را محكم دار كه اين تيرها را محكم بزند، دستش را ملرزان تيري را به نشانه برسان، و ثوابش را بهشت قرار بده.

همچنان تير مي انداخت تا وقتي كه تيرش تمام شده و تير اندازيش


به پايان رسيد بر پا خواست و از روي شعف همي گفت: خوشم كه جز پنج عددش بزمين نيفتاد، سپس دست به شمشير زده و با شمشير به آن گروه حمله كرده و همي گفت:



1- انا يزيد و ابي مهاصر

كانني ليث بغيل حاذر



2- يا رب اني للحسين ناصر

و لابن سعد تارك و هاجر



1- منم يزيد و پدرم مهاصر، چون شيري قوي پنجه ام در بيشه ي خود با اين كه در بحبوحه ي دشمنم، بيدار پيش آمدم.

2- بار خدايا من براي حسين (ع) ياورم و از ابن سعد كناره گير و دوري جو هستم.

پس همواره حمله بعد از حمله مي آورد و نبرد مي كرد تا كشته شد. (رضوان الله عليه).

كميت بن زيد درباره ي او گويد.



1- و مال اب الشعثاء اشعث داميا

و ان اباحجل قتيل مرمل



1- ابوشعثاء از پشت زين بروي زمين كج شد و غبار آلوده با خون روان به خاك افتاد و ابوحجل «مسلم بن عوسجه» كشته شده و به خون آغشته افتاده.