بازگشت

به پشتيباني حر مي جنگد


ابومخنف گفته بعد از كشته شدن حبيب كه براي مهلت گرفتن نماز پيش آمده بود جنگ حرارت سختي به خود گرفت، زهير به پشتيباني


و همراهي حر در اين موقع نبرد سختي كرد چنان شد كه هر گاه يكيشان مي تاخت و در درياي لشگر غوطه مي خورد و با دشمن در مي آويخت آن ديگر مي تاخت و او را خلاص مي كرد. يك ساعت به اين طور جنگ كردند تا آن كه حر كشته شد.


سپس حسين (ع) نماز خواند و هنگامي كه از نماز خوف فارغ شدند زهير پيش آمده به جنگ پرداخت جنگي مي كرد كه مانند آن ديده و مثل آن شنيده نشده، به آن قوم حمله مي كرد و مي گفت:



انا زهير و انا ابن القين

اذودكم بالسيف عن حسين



منم زهير و منم پسر قين با دم شمشير همي شما را از حسين بركنار مي كنم


بعد از آن كار زار سخت بازگشته، و رو به روي امام (ع) ايستاد باظهار احساسات و عرض فدويت پرداخت تو گوئي دلداري به او مي داد و مي گفت:



قد تك نفسي هاديا مهديا

اليوم القي جدك النبيا



و حسنا و المرتضي عليا

و ذا الجناحين الشهيد الحيا




1- جان من به فداي تو اي رهبرم مهدي آل محمد (ص) امروز است كه با جدت ملاقات مي كنم.

2- و با حسن مجتبي و با علي مرتضي و با جعفر طيار (ع) آن شهيد زنده و پاينده ديدار تازه كنم.

گويا به اين سخن حسين (ع) را وداع مي كند.


من مي گويم در وداع آخرين، ملاقات نياكان او را از آن نظر مي گويد كه قصد برگشتن ندارد تو گوئي بخود دلداري مي دهد كه اينك كه به ديدار حسين (ع) ديگر بازنمي گردد، و گردنه ي مرگ فاصله خواهد شد، بديدار نياكان بزرگ او سعادتمند خواهد شد، و شايد هم اشاره دارد به آن كه بعد از ديدار آن انجمن ما كسري ندارد جز تو من از آنان بهره مندم و ديده به دنبال تو دارم.



در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم




وداع كرده و به جنگ برگشت و به كار زار پرداخت.

طبري گويد: دوش به دوش امام (ع) جنگ مي كرد تا عاقبت دو بد كيش كثير بن عبدالله شعبي و مهاجر بن اوس بر او تاخت آورده او را كشتند.

ساروي در مناقب مي گويد: هنگامي كه به زمين افتاد حسين (ع) بر سر او آمد بالاي سرش ايستاد و گفت: خدا تو را دور نكند، «يعني از ما» و كشندگانت را لعنت كند آن چنانيكه آنان را مسخ كند مانند دور افتادگاني كه خدا به صورت ميمون و خوك مسخ كرده.

گوئي سخن امام (ع) كه فرمود خدا تو را دور نكند استقبال از آن تقاضاي آخرين اين شهيد بود و اين سخن به منزله اين است كه بفرمايد:



علي الصباح قيامت كه سر ز خاك بر آرم

بجستجوي تو خيزم به گفتگوي تو باشم