بازگشت

زهير در جبهه ي جنگ يا مجلس سخنراني


گفت: اي اهل كوفه، زنهار از عذاب خدا بر شما، زنهار،راستي بگردن مسلمانان واجب است كه برادر مسلمان خود را نصيحت كند، هر حرفي كه خير اوست بي پيرايه و بي خوش آيند بگويد و از او نپوشد.

ماها تا كنون برادريم، بر يك دينيم و بر يك ملتيم، مادامي كه بين ما و شما شمشير نيامده ولي هنگامي كه شمشير بروي هم كشيديم رشته ي عصمت بريده خواهد گشت، ما يك امت خواهيم شد، شما يك امت يعني بناچار يك دسته از اين دين يگانه و ملت يگانه بيرون رفته و هر كدام كافر شده سايه خدا پاسبان خون او نخواهد بود، رشته برادري ديگر گسيخته و براي حفظ خون ما نايستاد.


راستي خداي ما را و شما را به ذريه ي پيمبرش در معرض آزمايش در آورده تا امتحان كند و ببيند كه ما و شما چكار خواهيم كرد،

بنابراين دست از آستين بر آريد و خطه اي كه من مي گويم سير كنيد.

ما شما را دعوت مي كنيم بياري ذريه ي پيمبر (ص) كه آنان را ياري نموده و اين ياغي طاغي عبيدالله پسر زياد را واگذاريد براي آن كه از طرف او و پدرش «به سراسر روزگار جهانداري آنان» جز بدي و بد رفتاري به شما عائد نشده و نمي شود، آنانند كه چشم هاي شما را به ميل سرخ از گودي چشم بيرون كرده و مي كنند، آنانند كه دست ها و پاهاي شما را قطع كرده و مي كنند، آنانند كه شما را به مثله گوش و دماغ مي برند، آنانند كه بر فراز دار شما را كشيده به شاخه هاي بلند خرما آويزان مي كنند، آنانند كه خوبتان كه بايد سر مشق توده باشند و قراء قرآنتان را كه نگهداران قرآنند مي كشند، مانند حجر ابن عدي و اصحابش و هاني ابن عروه و اشباهش.

گوئي اين شعر را در اين مورد گفته اند:




لعمري لقد هانت علي الله

امة يدبر سيف امرها و لقيط



آري هر امتي كه قوه ي شمشير و بيم تازيانه آنها را اداره كند آن هم از دست يك بچه سر راهي كه پدري براي او نيست نزد خدا خوار است واقعا براي خواري و بي ارجي امتي بهتر از اين چه گواه كه شمشير آنها را اداره كند.

چون سخن به اين جا رسيد لشگر،دشمنانش دادند و بر عبيدالله و پدرش «فرزند بي پدري» ثناخواني كرده گفتند: ما دست بر نمي داريم تا صاحبت را با همه همراهانش بكشيم يا او را با همه همراهانش پيش امير بفرستيم.

لكن زهير با كمال حلم همچون انبياي دلسوز باز به طرز نيكخواهي و خير انديشي خالي از آثار هيجان و عصبيت بسخن شروع كرده گوئي از مقاومت و جسارت آنان خسته نشده، آري او اينك در دفاع خود بكار بزرگي برخواسته براي نجات امت و حفظ خاندان پيمبر (ع) مي كوشد.

از اين رو ثانيا بسخن شروع كرده و گفت:

اي بندگان خدا اولاد فاطمه (ع) به مودت و دوستي و ياري از پسر سميه «زني كه خاندان او به گردن ما حقي ندارند، و خانداني كه مادران آنها نام نيكي براي اعقاب ما بارث نمي گذارند» سزاوارترند.


اگر ياريشان نمي كنيد پناه بر خدا از اين كه بكشتن شان حاضر باشيد، پس راه باز كنيد و كار اين مرد مهين را با يزيد به خودشان واگذاريد زيرا قسم مي خورم كه او از شما بدون كشتن حسين (ع) هم راضي مي شود.