بازگشت

سالار فداكاران در سخنراني


1- اولاد آدم كه بطبيعت مي ميرند در آن گاه مي ميرند كه زندگي آنان بي فروغ است از فرسودگي در هنگام پيري پر از دلتنگي و خستگي است، به اندازه اي كه خط مرگ برتن فرسوده ي بيمايه ي بيفروغشان در آخر عمر زينت است تني مي ميرد كه در آخر مانند مشك پوسيده خشكيده شده، نه به چشم برقي، نه بگونه رونق و نه بقامت استقلالي، نه به پا رفتاري و نه به دست كاري است نه بغذا ميلي و نه باعضاء نرمي يا گرمي يا زيبائي باقي است خط مرگ بر اين تن فرسوده ي كهن مانند زر و زيوري است بر گردن زن جوان.



دير بماندم در اين سراي كهن من

تا كهنم كرد گردش دي و بهمن



2- از چنين پايان چه مي خيزد كه انسان از جانفشاني بر مد و به سر فرازان عالم نپيوندد، و از كشتن بترسد، حسن قضاوت درباره ي عمر و پايان آن به ما مي گويد، چرا آن چه را مرگ زيور اوست پيش از آن كه از كار و از قيمت بيافتد، انسان خود بقيمت ندهد و به كشته شدن از بنيه ي خود خرسندي خدا را بهره نگيرد، آيا به مضايقه ي از شهادت چه


اندوخته مي كند؟ جز تنيكه در پايان از بس بي فروغ است مرگ براي او عروسي است.



نحن بنو الموت فما بالنا

نعاف ما لا بد من شربه



يبخل ايدبنا بارواحنا

علي زمان و هي من كسبه



در صورتي كه براي پيوند با سر فرازان عالم و نياكان خود جا دارد انسان هر چه پربهاء است تقديم كند و باشتياق به آنان به پيوندد و بشيدائي راه آنان را تعقيب كند من بنياكان پاك خويش شيفته ام.

3- براي من آرامگاهي گزيده شده كه در آن به خاك خواهم خفت، من به ديدار آن ناچارم و از آن گزيري نيست من در اين راه تا آن جا حاضرم كه بدنم در بيابان بيافتد و خوراك گرگان بيابان شود من در خود عزيمت تا اين درجه را هم مي بينم كه ايستادگي كنم كار بدر و جنگ صفين را از سر گيرم، خطيكه علي (ع) رفت تعقيب كنم و گر چه خود در اين ميان كشته شوم، از كوفه بيرون آمده باشم بيش از رسين به شام و صفين در سر حدات نزديك به كوفه بلكه در پهلوي كوفه در نواويس (آن جا قبرستاني بوده براي نصاري) يا بين آن و بين كربلاء افتاده باشم (بهر حال سر راه جنگ صفين است)، بايد سر راه جنگ صفين به خاك افتاد اگر پهلوي قبر نصارا هم هست، باشد چه باك؟



گر من و دل در سر كو جا كنيم

ديگر از اين ره چه تمنا كنيم



4- اگر من به دنبال علي (ع) پدر نازنينم بروم و خدا را خرسند


كنم و به اين آرزو برسم، بگو تنم را هر چه مي خواهد بخورد، من كه به جانفشاني خدا را از خود خوشنود گردانم، آن ديگر پاره ام كه تنم باشد اگر هم در بيابان بيافتد چه باك است بگو گرگ ها شكمهاي خالي خود را از تنم پر كنند و قحطي زدگان دنيا انبان خود را از پاره پاره هاي تنم بياگنند، ديگران قحطي جسته ي دنيايند باشند من نيستم، بلكه از دنيا سيرم به آن اندازه كه حاضرم بعد از بهره گيري از رضوان تنم خوراك آنها شود.

5- از آن چه سر نوشت است و قلم آن را نوشته گزيري نيست اين اوضاع ناپايدار دنيا و آن جوار پرمهر خدا، اين كشاكش اين دنيا و آرامش آن دنيا گوئيا دارد آن خطوط ناپيدا را هويدا و آن سر قلم را آشكارا مي نماياند،

6- رضاي خدا و خرسندي وي خرسندي و خوشنودي ماست، هر كس به چيزي رغبت دارد آرزوي خانواده ي ما خدا بوده هر كس در پي آرزو و رغبت خود، اقدام كند نمي توان او را ملامت كرد، (با شير اندرون شد وبا جان بدرود) ما بر بلاي او صابر و شكيبائيم او هم تمام و كمال اجر صبر كننده گان و پاداش شكيبايان را به ما مي دهد.

7- بالاخره خدا براي اين در بدري و آوارگي كاري مي كند پراكندگي ما را البته جمع آوري مي كند،اگر تار و پود ما را باد هم ببرد پيغمبر خدا از گرد آوري آن صرف نظر نمي كند وقتي مثل پيغمبري به فكر ما و درصدد جمع آوري ما باشد كه تار و پود خود


اوست معلوم است هيچ تار و هيچ پودي از نظر او نمي افتد و بناچار آن جا كه خيمه و خرگاه قدس او زده شده است نزدش گرد آوري خواهد شده تا به چنين فرزنداني كه سبب روشني چشمند چشمش روشن شود و به كار آنان وعده هايش انجام قطعي بگيرد.

8- بنابراين هر كس حاضر است خون دل را در راه ما بذل كند و پايان را بر ديدار خدا دل نهاده و خود را مهيا كرده است بامداد را در صدد كوچ باشد زيرا من همين كه شب را به صبح برسانم كوچ مي كنم انشاءالله.

به وسيله ي اين خطبه آتشين حسين (ع) تمام آن آوازها را ترجمه كرد و ترجمه ي آنرا بعالم پس داد آري چون بشر آن قدر رشيد نيست كه خود اين آوازها را بشنود امامي بايد كه آنرا بگويد،



بر سماع راست هر تن چيزي

طعمه ي هر مرغكي انجير نيست



بنابراين راز سر بسته ي جهان را آن گوش شنوا از جهان گرفت و آن دل دانا با دو لب گويا بجهانيان پس داد ولي تو گوئي جهانيان گنگند كه هنوز اين آواز دمساز را سربسته مي گويند و بي شرح و توضيح سخن را نمي يوشند و لذا ما براي كلام امام (ع) شرح توضيحي افزوديم و اينك لازم مي دانيم كه نص سخنان امام را هم براي حفظ امانت ضبط كنيم: