بازگشت

قيس از فراز منبر به فراز قصر


بهره از وقتش بلكه از وجودش بقدر فرصت زمانه گرفت و اينك كه اندكي نبضش مي زند براي آگهي ثانوي و اعلام عمومي بر فراز قصرش مي برند.

پس از اين جرئت و جسارت بخشم ابن زياد افزود ابن زياد خواست براي اين جسارت آشكاراي او تأديبي آشكارا از او بكند.

درباره اش حكم داد كه بفراز قصر و طمار قصر كه بلندترين نقطه ي قصر است او را بردند كه پرتابش كنند.



علو في الحيات و في الممات

لحق تلك احدي المعجزات



فراز كاخ بلند و قصر دار الاماره منظره ايست چشم ها بآن دوخته و وسيله ي يكنوع آگهي ثانوي براي قيس فراهم شد، براي دوران كه سخنان و پيام قيس را در منبر نشنيده اند وسيله اي تازه به دست آمد، بيشتر مردم كوفه، در ميان ميدان، در خيابان ها، راه هاي نزديك و دور، او را بالاي قصر مي ديدند بلكه ابن زياد او را براي ترساندن مردم بر مناره كرد او هم دوست مي داشت كه اينك كه كشته


مي شود بالاي مناره باشد كه در چشم انداز همگاني باشد و اهل كوچه و بازار او را بهتر ببينند هر يك از شيعيان كه خود او را نديده و پيام او را نشنيده بعد از اين كه صدا در شهر پيچيد خبر دار شود اگر چه خطر اين فداكاري از بيننده دل مي رماند و عبيدالله گمان مي كرد كه اين قساوت دوستان را از خيال فداكاري مي گريزاند وليكن آن مقاومت، آن اعلان فداكاري، دماغ بي خردان و بي خبران را خبر مي كرد.

بهر حال از طمار قصر بزير پرتابش كردند بزير آمده بدنش قطعه قطعه شد. (مرده آن است كه نامش بنكوئي نبرند).

بعد از دويست فرسخ كه امام (ع) آمده خبر مرگش به امام رسيد.

طبري مي گويد كاروان حسين (ع) مي آمد تا رسيد به عذيب الهجانات كه نزديك كوفه است و در اين موقع بحر و لشگر او برخورده اند حسين (ع) در آن جا نزول كرد [1] در بحبوحه كشاكش با حر چهار تن از شهداء كربلا از كوفه در اين سر منزل آمدند و رسيدند و بهمراهشان دليل راهشان طرماح بن عدي بود - در آن راه با آن وضعيت براي راهرواني كه به سوي حسين مي آمدند البته دليل راه لازم بوده و بين حسين (ع) و حر راجع به اين عده فداكار كشمكش پيش


آمد حر مي خواست از آنها جلوگيري كند و امام (ع) از آنها حمايت كشيد تا آنها را از دست حر رهائي داد آن چهار نفر آمدند. دليل راه پنجم آنها است آنها اسب نافع مرادي را كه پيش آمده بود به جنيبت «يدك» مي كشيدند پس از كشمكشهائي كه براي رهائي آنها بين حسين (ع) و حر پيش آمد به حضرت او رسيدند امام (ع) از آنان پرسشهائي دارد.

پرسيد حال مردم چگونه است؟ از فرستاده من چه خبر؟

از وضع مردم جواب گفتند و بعد پرسيدند، فرستاده ي شما كي بود.

حسين (ع) قيس بود - مجمع بن عائذ به پاسخ گفت. حصين بن تميم گرفتش وعده ي مامور برانگيخت كه او را پيش عبيدالله آوردند او امرش كرد كه تو را و پدرت را لعن كند ليكن او صلوات بر تو و پدرت فرستاد و پسر زياد و پدرش را لعن كرد و ما را به ياري تو دعوت كرده از آمدن تو آگهي داد بعد از اين پيش آمد ابن زياد درباره اش امر صادر كرد و از طمار قصر (بالاترين نقطه) بزير افكنده شد و درگذشت خدايش خوشنود باد.


پاورقي

[1] عذيب الهجانات در نزديک کوفه چشمه زاري بود داراي اندکي آب شيرين که شتران و اسبان نعمان بن منذر در آن جا چراگاه داشتند. عذيب بوزن تصغير است.