بازگشت

قيس پيشرو امام است براي كوفه


ابومخنف مي گويد بعد از اين قضايا كاروان حسين از مكه به سوي كوفه روان شد و وقتي رسيد به «حاجر بطن الرمه» كه يك ثلث راه را آمده و دو ثلث مانده امام (ع) براي مسلم و براي شيعيان كوفه نامه اي نوشت و اين مراسله را باز به همراه قيس پيشاپيش فرستاد قيس مي آمد، تا در قادسيه يا در نزديكي هاي كوفه دچار پاسبانان راه شد كه در عرض راه به او بر خوردند.

قيس 8 ذيحجه در ركاب امام (ع) از مكه بيرون آمده وضع كوفه در همان وقت در هنگام بحران و در فرداي آن روز مسلم كشته شد وليكن بين مدينه و كوفه و نجف آن راه دور و دراز جز آسمان و تپه و ماهوريكه در اين دويست فرسخ پيش پا مي آيد چيزي نبود و خبري به گوش راه رو از هيچ طرف نمي رسيد و قيس نه از كوفه و مسلم و جلوي راه و نه از مدينه و نه امام (ع) و عقب سر آگاهي داشت او راه مي آمد راه رو و چه سواره و چه پياده در اين 20 روز جز خيالات كوفه و همقطاران و مهمان عزيز چيزي كه مي ديد تنها به او و گرد و غبار، گرمي روز، رنج سفر، پاي خسته، آفاق آسمان.


تا در قادسيه حصين بن تميمي او را گرفته دستور داد او را تفتيش كردند.

عبيدالله از پيش منظما با سواران خود ما بين خفان را تا قادسيه [1] و از قادسيه تا قطقطانيه و از قطقطانيه تالعلع [2] را گرفته بود و راه را بسته و بالاي سر اين سلسله استحكامات حصين بن تميم را قرار داده بود قيس گرفتار شد ولي نامه مفقود شد صورت نامه امام (ع) اين بود.

از حسين بن علي (ع) بسوي برادرانش از مؤمنين و مسلمين سلام عليكم - من همانا خدائي را كه جز او خدايي نيست در اين نامه اي كه براي شما مي فرستم ستايش مي كنم؛ اما بعد نامه اي كه مسلم مراسله كرده بود برايم آمده و به من رسيد مسلم در اين نامه خبرم داده به حسن رأي شما و اجتماع اشرافتان بر ياري ما و طلب حق ما، من هم از خدا خواستم كه براي ما نيكو بسازد و نيكو پيش آورد و شما را بر اين اقدام به بهترين


ثواب اجر دهد روز 3 شنبه كه هشتمين روز از ذي الحجه است در روز ترويه من از جابر خاسته و رو به شما حركت كرده و چشم به شما دارم بنابراين هنگامي كه فرستاده ام نزد شما وارد شود كار خود را جمع آوري كنيد و دامنه كار را گرد آورده مجدانه به كار وارد شويد زيرا منهم در همين روزها بر شما وارد خواهم شد انشاء الله السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

راوي گفت وقتي كه حصين بن تميم قيس را گفت او را خواست براي عبيدالله بفرستد پس او را در بند كرده كساني را تعيين كرد كه او را نزد عبيدالله بردند، پس از ديدار عبيدالله از نامه اش پرسيد و بين آنان اين پرسش و پاسخ بترتيب زير رخ داد.

عبيدالله: نامه را چه كردي؟ قيس: پاره اش كردم!

ع: چرا؟ قيس: براي آن كه تو نداني در آن چيست!

ع: به سوي كيست؟ قيس: به سوي مردماني كه اسم آنان را نمي شناسم عبيدالله در خشم شده گفت به خدا سوگند از چنگال من رهائي نداري مگر از اين اسم ها آگهيم دهي يا به منبر بروي و از حسين تبري كني و گرنه بند از بندت جدا مي كنم - اگر مرا خبر مي دهي به منبر برو و كذاب بن كذاب را (مقصودش حسين بن علي (ع) است سب و دشنام گو) قيس اين راه را بر گزيد بعد از اين كه قرار بر اين شد به بالاي منبر صعود كرد. بنگريد كه بر فرار منبر چه گفت و چه مي گويد!



ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل

كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز




البته در اين هنگامه نمونه هاي بزرگي از تيرگي اوضاع جلو نظر قيس مي آيد آگهي مي دهد كه اوضاع واژگون شده و احوال برگشته در اين وقت به سر مسلم چه آمده نمي داند؟ به شيعيان هم آواز آسان خبر مي رسد يا نمي رسد نمي داند؟ از كشتن مسلم و پراكندگي شيعه شايد خبر روشن نداشته ولي شايد از مستمعين زير منبر كساني را در اين حال مي بيند كه بچشمش آشنا بلكه از همقطاران پيش هستند بسياري از اين اشخاصي كه ديگرگون و واژگون شده اند در آن مجمع بوده اند آنان نظري تازه به قيس مي كنند قيس هم به آنها مي نگرد باري در اين پيش آمد گوئي آن كه در چنگال مرگ و در دهن اژدها گرفتار است ولي براي اداء آن پيغام كه به عهده ي او است مجالي يافته، اگر به شيعيان و پيروان اين پيام برسد تا نبضش ميزند در اين راه كوشش مي كند، اما آيا فرصتي مي دهند كه سخني گويد مهلتش مي دهند كه پيغام را به گوش خويش و بيگانه بگويد؟ و آيا مردم كوفه كه يك ماه هست منتظر حسين هستند و از ناحيه ي مكه خبر ندارند اين طلوع قيس را در كوفه غنيمت مي شمرند كه گرد آمده از انتظار بيرون آيند و از آن ناحيه اي كه خبر مي خواهند آگهي بگيرند و اگر كسي شنيد آيا به ديگران مي رساند يا نه؟ بهر حال آن اندازه خدمتي كه روزگارش فرصت داد همان بود كه كرد و جان را هم روي آن گذاشت.


پاورقي

[1] خفان با تشديد فاء موضعي است بالاي کوفه نزديک قادسيه قطقطانيه موضعي است بالاي قادسيه در راه کسي که از کوفه به قصد شام ميرود، و بعد از آن جا بعين تمر کوچ مي‏کند.

[2] لعلع کوهي است بالاي کوفه که ميان آن و سلمان بيست ميل است، من الحسين بن علي الي اخوانه من المؤمنين و المسلمين: سلام عليکم: فاني احمد اليکم الله الذي لا اله الا هو: اما بعد فان کتاب مسلم جائني يخبرني فيه بحسن رأيکم و اجتماع ملئکم علي نصرنا و الطلب بحقنا فسئلت الله ان يحسن لنا الصنع. و ان يصيبکم علي ذلک احسن الاجر و قد شخصت اليکم من مکة يوم الثلثا لثمان مضين من ذي الحجة يوم الترويه.فاذا قدم رسولي عليکم فانکمشوا في امرکم و جدوا: فاني قادم عليکم في ايامي هذه انشاء الله و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.