بازگشت

نص خطابه


فرياد زد اي معاشر مردم - شما كه بياباني نيستيد كه آشنا به وظيفه نباشيد.

جاي شك و ترديد نيست كه خدا محمد (ص) راآراسته به حق برانگيخت كه بشير باشيد و نذير باشد. و دعوت كن باشد به سوي او به اذن خودش. و چراغي باشدنور ده. و اين آب فرات است كه در اين سرزمين سبزه زار سرزميني كه از سبزه ميل بسياهي مي زند خنزيرهاي اين سرزمين و سگهايش همه بي مضايقه بر آن مي افتند بين اين فرات و پسر رسول خدا حائل افتاده شده آيا پاداش محمد (ص) همين است:

از خوشيها كه بي خبر بوديم خبرها و آگهي ها آورد كه سابقه نداشت.

از خطرهاي كه به جان ما متوجه و به دنيا و آخرت ما رو آورده بود آگاهي داد.

كه شرف اين دعوت از هر بزمي بيشتر و برتر بود.

بروشنائي آن حاضر و آينده را ديديم.


ادب محاوره همين بود كه گفت حائل افتاده و نگفت حائل شده ايد.

آنها گفتند اي برير گفتارت زياد شد سخن به زيادي گفتي بس كن به خدا سوگند بايد حسين (ع) تشنگي بكشد چنانكه ديگري پيش از او كشيد.

مقصودشان عثمان بود. گفتگو كه به اين جا رسيد خود حسين (ع) فرمود: اي برير سخنت را نگه دار و خويشتن از جا پريده تكيه بشمشير ايستاد و خطابه اي. رو به لشگر خواند. و فرمود خدا را خاطر نشان شما مي كنم. آيا مرا مي شناسيد.