بازگشت

برير و خطابه براي دفاع


برير در اين جبهه ي جنگ خطابه ي بس مختصر و آتشين مي خواند


و از اين خطبه ي برير ننگ عرب اگر پذيرفته بودند پوشيده مي شد (بعضي از مورخين [1] روايت كرده اند كه وقتي عطش حسين (ع) بالا گرفت و به آن پايه و حدي كه خدا مي داند رسيد برير از امام (ع) اجازه براي گفتگو كردن با آن مردم خواست حضرت او (ع) اذنش داد نزديك لشگر ايستاد و بلفظ معاشر الناس فرياد زد.

آن گروه از مردم كه معاشرت كرده و به رسم معاشرت و معمول آن آشنا هستند آداب و رسوم دارند. و چون معاشرت كرده اند بوظائف و حقوق آشنا هستند. در برابر مردمان بيابان گرد آنها را مي توان معاشر گفت. و از حقوق اجتماعيات كه عموم ملل قائل اند. حق آن خانداني است كه ملتي را از خطري رهانده يا به دولتي رسانده يا علميكه سبب روشني افكار است به جاي گذاشته يا آنها را دعوتي كرده كه بسر فرازي رسيده اند به ويژه در ملت عرب كه وسائل مخابره كمياب بود معمول بود كه اگر كسي بشارتي يعني خبر خوشي را پيش از ديگران مي آورد به آن بشير مژدگاني ها مي دادند و اگر آگهي از


خطري مي آورد كه بقافله و يا رمه ي و يا قبيله ي آنها متوجه بود باز به او پاداش ها مي دادند و اگر در تاريكي هاي تپه و ماهور راهنمائي رهبر آنان مي شد كه آنها را از بيابان به سر منزلي مي رساند كار او را منظور مي داشتند. و باز اگر آنها را به عروسي و جشني دعوت مي كردند جيب و دامن دعوت كننده را پر مي كردند.


پاورقي

[1] لما بلغ العطش من الحمين ما شاء الله ان يبلغ استأذن برير بن الخضير الحسين في ان يکلم القوم فاذن له فوقف قريبا منهم و نادي يا معشر الناس ان الله بعث بالحق محمدا ص بشيرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا و هذا ماء الفرات تقع فيه خنازير السواد و کلابها و قد حيل بينه و بين اين رسول الله افجزا محمد ص هذا؟ فقالوا يا برير قد اکثرت الکلام فاکفف عنا فو لله ليعطشن الحسين کما عطش من قبله فقال الحسين يا برير اکنف ثم و ثب متوکبا علي سيفه فخطبهم فقال انشدکم الله.