بازگشت

برير بين راه


برير در دامنه كوه ذي حسم يا در اول ورود كربلاء به نطق خود امام را دلداري ميدهد، در آن كنگره ي كم جمعيت پرمعني كه افسردگي و ملال بر خاطر امام چيره و افق حيات تيره شد برير در ميان همراهان برابر امام (ع) بلند مي شود و گفتاري بس شنيدني اظهار مي دارد گفتاري كه زنگ غبار از خاطر امام (ع) ميزدايد گفتاري كه آزاد مردان را سر بلند مي كند.

ساروي مي گويد: وقتي كه حر كار را بر حسين (ع) تنگ گرفت امام (ع) اصحابش را جمع كرده، گرد آورد و خطابه اي خواند. آن خطبه اي را كه در آن فرمود اما بعد اين دنيا است كه تغيير كرد تا در پايان فرمود: من مرگ را سعادت مي دانم و بس، زندگي با اين ظالمين را خستگي مي دانم و بس. پس زهير و نافع بلند شدند و در پاسخ بدلداري امام (ع) آن چه مي بايد بگويند گفتند و جواب را بسي مناسب گفتند سپس برير براي جواب برخاست.

چون از پايان سخن او (ع) چنان دستگيرشان شد كه امام (ع) براي اقدام از آنان استمزاج مي كند نهايت نه بصراحت بلكه به آن صورت تو گوئي امام از آنان مي پرسد كه طعم مرگ آيا در ذائقه ي شما چسان است آيا به همراه من تا چه اندازه حاضريد و آيا تا پاي مرگ هم مرا مي خواهيد؟ زهير و نافع روي اين زمينه پاسخ خود را گفتند، سپس برير بلافاصله بلند شده.