بازگشت

موقعيت اين نطق و اين ناطق


اين طرز سخنراني عابس در برابر مسلم در آن انجمن هم خدمت بمافوق است و هم به مادون و هم به همكنان وظيفه مي آموزد، و زبان بدهان آنان


مي گذارد، دستور به آنها مي دهد، حرارت به آنان مي دهد، براي ما فوق هم اين گونه سخن كار چندين داعي و مبلغ را انجام مي دهد معلومست خطيب لشكر بلكه كشور اگر اعتماد به نفس را به پايه اي رساند كه گفت با تنهائي هم بايد پيش رفت و اكتفاء به حقيقت را به پايه اي رسانيد كه گفت اين گونه هدف براي جان نثاري كافي است در منطقه ي مردانگي و برازندگي جو «اعتماد به نفس را ايجاد مي كند و به اهتزاز اين جو» از امواج شجاعت و هنر و رشادت ديگران و خود را در عالم زندگي جديدي وارد مي كند بر حس اعتماد مي افزايد گوينده را در فداكاري پيشرو خواهد كرد يعني كم يا بيش مردم را به دنبال خود مي كشاند و اگر چه خود او نظري باينگونه اغراض نداشته باشد به ناچاري آنها را وادار مي كند كه آنان نيز بر شادت برخيزند سخن بگويند اقدام بكنند نظير آن كه پيغمبر خدا (ص) در حمراء الاسد خبر كرد كه (لو لم يكن معي احد لخرجت بسيفي و حدي) در اين جا چون عابس تكيه به حقيقت داشت براي اقدام خود جز اعتماد به نفس را لازم نشمرده گفت اعتماد به ديگري در مقام خدمت به حقيقت نيست و لازم نيست و نبايد هم باشد براي اقدام در آغاز اعتماد به نفس بايد و بس و در بهره برداري از وجود در انجام اكتفاي به احراز حقيقت بايد و بس رشيدانه گفت نه در اقدام كمكي لازمست جز نفس و نه در بهره برداري از عمر جز به فضيلت نظري بايد داشت.



و انما رجل الدنيا و واحدها

من لا يعول في الدنيا علي احد



بنابراين دنبال نطقش نطق ديگران شروع شد، بعد از آن كه


عابس از سخن فارغ شد و نشست حبيب بن مظاهر و بعد از حبيب سعيد بن عبدالله نطقي در آن زمينه كردند كه در ترجمه حبيب و سعيد خواهد آمد.