بازگشت

عابس شاكري


(يج 13) اين شهيد: عابس بن ابي شبيب بن شاكر بن ربيعه بن مالك بن صعب بن معاوية بن كثير بن مالك بن جشم بن حاشد [1] همداني شاكري است پسران شاكر قبيله و بطني از همدانند. اين عابس رشيد از رجال شيعه، و رئيس قبيله، و شجاع به معني الكلمه، و خطيب، و پارسا و شب زنده دار است و عموما بنوشاكر در دوستي اميرالمؤمنين (ع) از مخلصين بودند درباره ي آنها علي (ع) در صفين فرمود [2] اگر عده ي آنها به هزار نفر مي رسيد خداي هر آينه پرستش مي شد چنان كه سزاوار و شايسته بود، از شجاعان عرب بودند و نيز از حمات عربند كه به پناه آنها مي آمدند آنها را (فتيان الصباح) لقب داده بودند يعني جوانمرداني كه طلعتشان چون صبح روشن است. در بني وادعه همدان نزول كرده بودند اين سبب شد كه آن طايفه را هم فتيان الصباح مي گفتند. و عابس را هم شاكري مي گفتند. و هم وادعي (ابوجعفر طبري) گفته است. مسلم بن عقيل وارد كوفه شد به جهت ملاقات او شيعه در خانه ي مختار اجتماع كرده بدور او گرد آمده او هم نوشته امام (ع) را بر آنها قرائت كرد (هر گاه جمعي از آنان جمع


مي شدند آن نامه را قرائت مي كرد) آنان از شوق بگريه افتادند به اين سبب عابس بلند شده آن نطق عجيب را كرد، خلاصه مضمونش با آن منطق نيرومند اين بود كه نوبت گريه مردان نه و فرصت گريه نيست نخست به زبان سپس به دست و بازو، اقدام، اقدام.


پاورقي

[1] عز الدين الجزري در اسد الغابه چنين گفته، محقق استر آبادي در رجال کبير مي‏گويد عابس بن ابي‏شبيب شاکري از اصحاب حسين ابن علي (ع) است با او در کربلا کشته شد.

[2] نصر بن مزاحم منقري در کتاب صفين.