بازگشت

عبدالرحمن خزرجي


يا - عبد الرحمن بن عبد رب انصاري خزرجي

عبدالرحمن اين فرد پيش قدم صحابي است كه درك فيض حضور پيغمبر را (ص) در شصت سال پيش كرده براي خود هم ترجمه دارد و هم روايت و نيز از مخلصين اصحاب اميرالمؤمنين (ع) است.

ابن عقده در كتاب موالات مي گويد: محمد بن اسمعيل بن اسحق راشدي حديثي از محمد بن جعفر نميري و او از علي بن حسن عبدي. او از اصبغ بن نباته به من آموخت. اصابة بن حجر از ابن عقده اين قضيه را ضبط كرده اصبغ گفت حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) در رحبه ي كوفه مردم را قسم داد كه هر كس از پيغمبر ص شنيده است روز غدير فرمود آن چه فرمود برخيزد و جز آن كه برخيزد من از او به چيزي قانع نيستم و نبايد برخيزد مگر آن كس كه به گوش خود شنيده از رسول خدا (ص) آن چه گفته. پس بيش از ده نفر بلند شدند كه در


ميان آنها اين دوازده نفر بودند.

1- ابوايوب انصاري 2- ابوعمرة بن عمرو بن محصن 3- ابوزينب 4- سهل بن حنيف 5- خزيمة بن ثابت 6- عبدالله بن ثابت 7- حبشي بن جناده سلولي 8- عبيد بن عازب 9- نعمان بن عجلان انصاري 10- ثابت بن وديعه انصاري 11- ابوفضاله انصاري 12- عبدالرحمن بن عبد رب انصاري.

بلند شده گفتند ما شهادت مي دهيم كه به گوش خود از رسول خدا ص شنيديم كه فرمود:

هان بدانيد: خداي عزوجل ولي من است و من ولي مؤمنين هستم پس آگاه باشيد هر كس كه من مولاي او هستم علي مولاي او است بار خدايا دوستي كن با آن كس كه با او دوستي كند. دشمني كن به آن كسي كه با او دشمني كند. محبت كن آن را كه با او محبت كند بغض بورز با آن كس كه با او بغض ورزي كند. اعانت كن آن را كه او را اعانت كند.

در كتاب اسد الغابه، كه اين شيران بيشه (اصحاب پيغمبر (ص)) را ترجمه كرده اين پيش آمد را در نام هر يك از اين نفرات ذكر كرده و در محلي كه اين كسان را از صحابه نام برده قضيه بلند شدن اينان را براي جواب علي (ع) تكرار كرده.

در كتاب حدائق الورديه گفته خود علي بن ابي طالب (ع) اين عبدالرحمن را تعليم قرآن داد قرآن را به او آموخته و او را تربيت


كرده بود. عبدالرحمن از مكه همراهي كرد با حسن (ع) آمد.

عبدالرحمن از مكه همراهي كرد. جان سر گفته اش گذاشت گفته خود را نكول نكرد. نطق در رحبه ي كوفه جا داشت و سكوت در كربلا.

قضيه تنظيف نهم را غلام او روايت كرده:

عمرو بن مره جملي از ابوصالح حنفي از غلام عبدالرحمن بن عبد رب انصاري به گفته ي طبري بازگو مي كند كه گفت من به همراه مولايم وقتي لشگر حاضر شد بودم (غلام عبدالرحمن در كربلا بوده ولي گريخته، خود او مي گويد وقتي روز عاشورا شهدا را كشته و بخاك افتاده ديدم آنها را گذاشتم و خود جستم).

ابومخنف از اين غلام روايت مي كند. كه روز نهم محرم حسين (ع) امر داد سرا پرده جداگانه اي براي تنظيف زدند و فرمود در قدحي بزرگ قدري مشك براي نوره در آب حل كردند و نوره ماليدند در آن بين برير و عبدالرحمن دو نفري بر در آن سراپرده با يكديگر مزاحمت داشتند كه كدام پيش بيفتند شانه شان به هم مي خورد يكديگر را عقب مي زدند كه به دنبال امام (ع) نوره بكشند برير با عبدالرحمن كه يادگار عهد پيمبر است بناي شوخي را گذاشت و او را به خنده وامي داشت عبد الرحمن گفت ما را واگذار زيرا به خدا اين فرصت جاي بيهوده كاري نيست برير گفت به خدا من هرگز بيهودگي را دوست نداشتم قوم من دانسته و مي دانند كه من در دوره جواني و نه در دوره پيري


بيهودگي را دوست نمي داشتم ولكن خوشي و لبخند من به سبب اين است كه اين پيش آمد پيك بشارتي است مژده سعادتي بزرگ به من مي دهد من نويد بشارتي از خود يافته ام آن چه از اين پيش آمد بما ميرسد مصيبتي نيست كه به ما برخورد مي كند به خدا قسم بين ما و حور العين بيش از اين قدر نيست كه اين از خدا برگشتگان با شمشيرهاشان به سر ما ريخته بر ما بتازند و به جانت قسم من بسيار دوستدارم كه همين ساعت رو به ما كنند و دست به شمشير به سر ما بريزند.

اين عبدالرحمن به همراه امام (ع) از مكه با همراهان ديگري كه به همراهش آمدند به كربلا آمد و كشته شد. در حمله ي نخستين جلو روي حسين (ع) شهيد گشته ساروي گفته به جنگ آمد كشته شد.