بازگشت

الواح درباره ي شهداء


اي خداي محمد (ص) از ستارگان فروزان اين كوي به جهان ما پرتوي، و از نور اين درخشندگان اخترهاي تابناك كوي حسين (ع) برهروان و پيش پاي آنان تابشي.

رسول خدا (ص) بسير اين سيارگان نظر دارد! كه فرمود، او (يعني حسين من) در آن روز ميان يك دسته غيرتمندان با عصبيت است، اختران كويش تو گوئي ستارگان آسمانند.در فداكاري و هديه ي جان پيشي بر يكديگر مي گيرند، انگار اكنون من لشگر گاه آنان و جاي بنه آنان و تربت خاك آنان را مي بينم (محمد رسول خدا ص)

كان الحسين مع أمه تحمله و أخذه النبي (ص) فقال لعن الله قاتلك و لعن الله سالبك و لعن الله المتوازرين عليك و حكم الله بيني و بين من أعان عليك، قالت فاطمة الزهراء (ع) يا أبه أي شي ء تقول؟ قال (ع): يا بنتاه ذكرت ما يصيبه بعدي و بعدك من الأذي و الظلم و الغدر و البغي (و هو يومئذ في عصبة كأنهم نجوم السماء يتهادون الي القتل و كأني أنظر الي معسكر هم و الي موضع رحالهم و تربتهم).

حسين (ع) مادرش او را در آغوش گرفته بود پيغمبر (ص) او را برگرفت و گفت: خداي لعنت كند كشندگانت را،خداي لعنت كند غارتگرانت را، خداي لعنت كند همدستاني كه به زيان تواند، خدا حكم كند بين من و آنان كه ياري به زيان تو كنند، فاطمه ي زهرا (ع) گفت: پدر جان چه مي گوئي؟فرمود: دختركم يادآور شدم: آن آزار و ستم و بيوفائي و زوري كه (بعد از من و بعد از تو) به او مي رسد «حسين من» در آن روز - تا آخر».


مهيمنا از فروغ اين سبكباران كلبه ي ما را برافروز پيش پاي ما را روشني ده، ايزدا پيش از آن كه پوسيده شويم بتابش انوار محمدي (ص) كالبد فرسوده ي ما را روان تازه اي ده ما را از خطر تاريكي هاي دو جهان برهان.



ما را ز جام باده ي هستي نشاط ده

زان پيشتر كه عالم هستي شود خراب



جدش به شهيدان كويش مي بالد

حسين من بعد از آوارگي به سرزمين قتلگاه و آرامگاه خود كوچ مي كند در آن جا گروهي فداكار از غيرتمندان مسلمين پيرامون او را دارند و به او ياري مي دهند اينان روز رستاخيز «بزرگان شهداء امت» منند.(محمد رسول خدا ص).

و ذكرت ما يصنع بهذا ولدي الحسين كأني به وقد استجار بحرمي و قبري فلا يجار و يرتحل الي أرض مقتله و مصرعه أرض كرب و بلاء فتنصره عصابة من المسلمين أولئك سادات شهداء امتي يوم القيمة.

شيخ ابن نما

فرمود: يادآور شدم كه به اين پسرم «حسين» چه خواهد رسيد انگار من او را مي بينم كه به حرم من و قبر من پناهنده شده پناهندگي او را نخواهند امضا كرد. سپس «حسين من» بعد از آوارگي به سرزمين قتلگاه - تا آخر -

(مي نگريد كه جدش محمد (ص) به شهيدان اين كوي مي بالد به آنان چنان مي نگرد كه همه از سيدالشهداء و همه خود سيدالشهدايند.


ايرانيان از خود رهروي به آن كوي دارند. شما ايرانيان هر گاه «سلمان فارسي» را استقبال كنيد تا كوي شهيدان شما را خواهد برد و در آن جا اسرار آن جايگاه را به شما خواهد گفت. مسيبت بن نجبة فزاري مي گويد: [1] هنگامي كه «سلمان فارسي» به ديار ما (يعني عراق) آمد (ظاهرا موقع نشه ريزي كوفه و طرح شهري آن بوده) در زمره ي استقباليان او ما نيز به استقبال او رفتيم سپس به سوي كربلاء رهسپار شد و در آن جا گفت:

اين قتلگاه برادران منست، اين جاي زمين نهادن بنه ي آنانست و اين خوابگاه سواران آنانست، شتران خود را در آن براي ابد خواهند خوابانيد اين محل ريزش خون آنانست، در اين سرزمين پسر بهترين پيغمبران كشته مي شود.در اين زمين بهترين بازماندگان كشته مي شود.

(سلمان فارسي محمدي)




شنيدستم كه مجنون دل افكار

چه شد از مردن ليلي خبر دار



گريبان چاك زد با آه و افغان

به سوي تربت ليلي شتابان



در آن جا كودكي ديد ايستاده

به سر عمامه مشكين نهاده



نشان مرقد ليلي از او جست

پس آن كودك برآشفت و بدو گفت



كه اي مجنون ترا گر عشق بودي

ز من كي اين تمنا مي نمودي؟!



برو در اين بيابان جستجو كن

زهر خاكي كفي بردار و بو كن



زهر خاكي كه بوي عشق برخاست

يقين كن تربت ليلي در آنجاست




علي (ع) به بوئيدن خاك كوي شهيدان احترام از آنان مي كند.

علي (ع) كفي از خاك كربلا بوئيد، به جاي تعقيب نماز ذكري گفت، گفت:

وه شگفتا! از تو اي خاك اسرارآميز! از توئي در رستاخيز گروه گروه برمي خيزند كه بي حساب داخل بهشت خواهند شد.(علي (ع)).

هرثمة بن أبي مسلم قال: غزونا مع علي بن أبي طالب صفين فلما انصر فنا نزل بكر بلاء و صلي بها الغداة ثم رفع اليه من تربتها فشمها ثم قال: واها لك أيتها التربة ليحشرن منك أقوام يدخلون الجنة بغير حساب.(أمالي).

هرثمة بن ابي مسلم گفت: در جنگ صفين در ركاب علي بن ابي طالب (ع) كار زار كرديم هنگامي كه از آن جا بازگشتيم به سرزمين كربلا پياده شده فرود آمديم نماز صبح را در آن جا خواند از خاك آن جا كفي برداشت بوئيد. گوئي در تعقيب نماز خاك شهيدان را بايد بوئيد سپس گفت: وه شگفتا!


علي (ع) در كوي شهيدان تو گوئي خاك آنان را بررسي مي كند تا خطوط و نقوش آرامگاه بررسي مي كند تا خطوط و نقوش آرامگاه خفتگان آن كوي را آشكار و رموز فداكاري را هويدا نمايد.

علي (ع) به كربلا گذر كرد و فرمود:

خوابگاهي است از سواراني!

قتلگاهي است از عشاقي!

آنان شتر خود را در اين خاك براي هميشه مي خوابانند و پا از ركاب خالي كرده خود تا ابد در اين جا خواهند خوابيد سر از پا نشناخته بخون مي طپند در اين خاك عشق پاكي دفن مي كنند، يك جهان عشق نهان است اين جا.

اين كوي كوي شهيداني است كه گذشتگان از آنان پيشي ندارند و آيندگان به آنان نمي رسند.

امام محمدباقر (ع)

مر علي (ع) به كربلاء فقال: مناخ ركاب، مصارع عشاق، شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لأيلحقهم من بعدهم. (خرائج راوندي).


علي (ع) با دو تن از ياران خود رهگذر كوي كربلا است، با آنان برفراز تربت هتفاد و دو تن ايستاده با چشم اشك آلود تو گوئي به آن دو دستور مي دهد كه:

قفا نبك من ذكري حبيب و منزل و قف و استو قف. و بكي و استبكي.

علي (ع) با دو تن از ياران خود به كربلاء گذشت، هنگامي كه با آن سرزمين گذر كرد چشمانش پر از اشك شده و گفت:

اين خوابگاهي از سواران آنها است، اين بار اندازي براي بنه ي آنها است، در اين جايگاه خون آنان به زمين ريخته مي شود، خوشا به تو پاكيزه خاكي كه در فراز تو خون احباء خواهد ريخت.امام محمد باقر (ع).

عن المحمد بن علي الباقر (ع) قال: مر علي (ع) به كربلاء في اثنين من أصحابه فلما مر بها ترقرقت عيناه بالبكاء ثم قال: هذا مناخ ركابهم، و هذا ملقي رحالهم و هيهنا تهراق دمائهم طوبي لك من تربة عليك تراق دم الاحبة.

(تهذيب)


تو گوئي اميرالمؤمنين (ع) در كربلا همواره برابر ديده ي رهرواني كه به آن كوي مي گذرند همي گذرد و شهيدان آن كوي را به نيكي ياد مي كند.

بكربلاء گذر كرد و فرمود:

خوابگاهي است از سواراني! قتلگاهي است از شهيداني! گذشتگان از آنان پيشي ندارند. آيندگان خود را به آن نمي رسانند.امام جعفر صادق (ع).

مر علي (ع) به كربلاء فقال: مناخ ركاب و مصارع شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من كان بعدهم. (تهذيب طوسي).


ربيع بن خثيم يكي از «زهاد ثمانيه» (هشتگانه) است از نظر حفظ زبان از ناروا بيست سال درنگ كرده سخن نمي گفت خاموش بود تا حسين (ع) شهيد شد از او يك جمله شنيده شد باز به سكوت خود برگشت تا مرد).

كلمه اي است كه ربيع بن خثيم بعد از بيست سال خاموشي گفت، و بعد هم تا زنده بود به خاموشي گرائيد.

آنها را (يعني سرها را) بسنان نيزه زده و آورديد به خدا سوگند گزيدگاني را كشته ايد كه اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود را به آنان مي رسانيد البته دهن آنان را مي بوسيد و آنان را در دامن و در كنار خود مي نشاند. بار خدايا تو سرشت آسمان و زمين را پديد آورده اي، آگاه بنهان و آشكاري، تو به دادگري بين بندگان خود در اختلافات حكم خواهي كرد.(خواجه ربيع).

قال الربيع بن خثيم لبعض من شهد قتل الحسين (ع) جئتم بها - أي بالرؤس. معلقيها علي أسنة الرماح و الله لقد قتلتم صفوة لو أدركهم رسول الله (ص) لقبل أفواهم و لأجلسهم في حجره اللهم انت فاطر السموات و الارض، عالم الغيب و الشهادة تحكم بين عبادك فيها كانوا فيه يختلفون.

(مناقب ابن شهر آشوب).

خواجه ربيع كه (در خراسان) «مزار معروفي» دارد به نظر من«ربيع بن زياد حارثي» است نه ربيع بن خثيم كه در مرز آذربايجان بوده.


كعب الاحبار از دانشمنداني است كه به او خوش بين نيستيم و با اين وضع اين جمله ي زير را مي گفته گويا اين نغمه را از حنجره ي ديگران آموخته بود.

سالم بن ابي جعدة مي گويد: من از كعب الاحبار شنيدم كه مي گفت:

مردي از اولاد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كشته ميشود و هنوز عرق اسب هاي ياران او خشك نشده داخل بهشت خواهند شد و با حور العين دست به گردن خواهند بود. مي گويد در اين گفتگو بوديم كه حسين عليه السلام بر ما گذر كرد. گفتيم: او همينست؟ گفت: آري!.(كعب الاحبار).

سمعت كعب الاحبار يقول: ان في كتابنا ان رجلا من ولد محمد (ص) رسول الله يقتل و لا يجف عرق دواب أصحابه حتي يدخلوا الجنة فيعانقوا الحور العين، فمر بنا الحسين (ع) فقلنا هو هذا؟ فقال: نعم!

(أمالي الصدوق).


لو كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتلي يا سيوف خذيني

اگر آئين محمد (ص) به كشته شدن من بر پا بماند اي شمشيرها مرا بگيريد.

سخن هر غيرتمند حسين شناس.



لو لا صوارمهم و وقع نبالهم

لم يسمع الا ذان صوت مكبر



در اندلس نماز جماعت شود به پا

جائي كه قادسيه بخون ها وضو كند



يكي از بانوان: نيمتاج .



لهم نفوس علي الرمضاء مهملة

و أنفس في جوار الله يقريها



كأن قاصدها بالضر نافعها

و أن قاتلها بالسيف محييها



تن«اين شهيدان» اگر چه برفراز خاك گرم مورد بي اعتنائي است و لكن روان و جان آنان در بارگاه خدائي است (خدا مهماندار آنها است) و از آنان پذيرائي مي كند.

آنكه انديشه زيان داشت تو گوئي به سود آنان كوشيد و آن كه به شمشير آنان را كشت بزندگاني آنان كوشيد.

(علم الهدي - سيد مرتضي)



پاورقي

[1] مسيب بن نجبة الفزاري قال: لما أتانا«سلمان الفارسي» قادما تلقيناه في من تلقاه، فسار الي کربلا فقال: هذا مصارع أخواني هذا موضع رحالهم، و هذا مناخ رکابهم، و هذا مهراق دمائهم، يقتل بها اين خير النبيين و يقتل بها خير الاخرين.

رجال کشي

مسيب در جنگ يرموک جزو «شصت نفري» است که داوطلبانه به جنگ «شصت هزار عرب نصاري غسان رفتند و نيز در دولت حقه‏ي علي (ع) نام او «جزو امراء عراق». نفر» زياد ذکر ميشود. و يکي از دختران او زن عبد الله جعفر است - نيز او بعد از شهادت حضرت مجتبي (ع) بنمايندگي شيعه با چند تن از امراء شيعه به مدينه رفتند و حسين (ع) را براي نقض با معاويه دعوت کردند، او (ع) نپذيرفت که تا معاويه زنده است من سخن برادرم را پايدار مي‏دارم و بعد از معاويه شما رأي خود را و ما هم رأي خود را خواهيم ديد و نيز در امراي شيعه که حسين (ع) را به کوفه طلبيدند نام مسيب و نامه‏ي او هست و در نامه‏اي که حسين (ع) در آغاز پياده شدن به کربلا باهل کوفه نوشت نيز نام او هست. ودر توبه کاران «توابين» خونخواهان شيعه که به سر داري پنج امير به جنگ عبيد الله زياد رفتند و در «عين الورده» با او جنگيده شهيد شدند «نام او هست» او در اين قيام در درجه‏ي دوم امراء و نخست سخنوران و مهين جنگي سلحشور بود؛ خطيب نخستين خونخواهان و توبه کاران او است. سليمان بن صرد مهين سردار خونخواهان حسين (ع) را ياري داد.

او در راهي که به سوي بن زياد مي‏پيمودند همين که به قلعه‏ي زفر بن حارث گذر کردند بسبب خصوصيتي که بازفر داشت به ديدار او رفت، زفر به پسر خود که او را در پشت قلعه ديدار کرده بود معرفيش کرد که وي مسيب است از اشراف عرب است، اگر در عرب مضر الحمراء ده تن سردار انگشت شمار باشند اين شخص يکي از آنان است.

در قضيه‏ي خونخواهان امام و توبه کاران دو چيز از اين مسيب تماشائي است:

نخست خطبه‏ي آتشين او و ديگر ميدان کارزار و جنگ او از اميرالمؤمنين (ع) روايت دارد.