بازگشت

مقدمه


رحلت پيامبر اكرم (ص) آغاز تحولي ژرف در جامعه اسلامي به شمار مي رود. تحولي كه در اندك زماني پس از رحلت بنيان گذار آن، برخي از نزديك ترين افراد به آن حضرت به شيوه اي اسفناك قرباني شدند. براستي چرا جامعه اي كه اساس و حيثيت و هويت خويش را از اسلام يافته بود بر چنين واقعه هولناكي لب فرو بسته و شريك جرمي بزرگ در تاريخ بشريت شد؟

نويسنده بر آن است با نگاه به واقعيات آن روز، با تحليلي جامعه شناختي پاسخ اين پرسش را بيابد. وي معتقد است دنيازدگي و روي آوري به زندگي بي دغدغه همراه با آسايش، تعبيرهاي ناصواب و غير صحيح از دين و سنت، فضاي موسوم و تبليغاتي و در پي آن فشار و اختناق سياسي پيش آمده پس از رسول گرامي اسلام، بدنمايي حركت امام حسين (ع) از سوي دشمنان، به همراهي جهل و ناآگاهي سياسي و اجتماعي مسلمانان، واقعيات جامعه آن روز بود كه زمينه ساز كشتار بي سابقه در تاريخ اسلام گرديد.

واقعه عاشورا در تاريخ اسلام از وقايع بي نظير و بس اسفناك است. هر انساني كه آشنايي اندك با اسلام و تاريخ آن داشته باشد به عاشورا به ديده شگفت مي نگرد و براي او جاي اين پرسش است كه چگونه در جامعه اسلامي، جامعه اي كه اساس و حيثيت و هويت خويش را از اسلام يافته است در اندك زماني پس از رحلت بنيان گذار آن، برخي از نزديك ترين فرد به آن خاندان را به بدترين شيوه به جدال بخواند و قرباني كند و سرگذشتي بيافريند كه به تعبير ابن طقطقي «به علت ناگواري و هولناكي آن دوست نمي دارم سخن را در پيرامونش طولاني كنم، زيرا در اسلام كاري زشت تر از آن به وقوع نپيوسته است. گرچه كشته شدن اميرالمؤمنين مصيبت بسيار بزرگي به شمار مي آمد، ليكن سرگذشت حسين چندان كشتار فجيع و مثله و اسارت در برداشت كه از شنيدن آن پوست بدن انسان به لرزه مي افتد، لذا از پرداختن به سخن در باره اين سرگذشت به شهرتش اكتفا مي كنم، زيرا كه مشهورترين مصيبت است. خداوند هر كسي را كه در آن دست داشته و بدان فرمان داده و به چيزي از آن خشنود بوده است لعنت كند و هيچ گونه كار خير و توبه اي را از او نپذيرد و او را از جمله «الاخسرين اعمالاً الذين ضل سعيهم في الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً [1] .

قرار دهد.» [2] .

اين پرسش اساسي از ديرباز مطرح بود و هر چند گذر زمان اندكي از ابهام آن را برطرف ساخته و پاسخي داده است اما هم چنان پاسخي درخور به آن ضروري مي نمايد. به راستي چه تحولي در جامعه اسلامي روي داد. كه آمادگي پذيرش چنين فاجعه اي را يافته بود؟ مردم آن زمان كه هنوز ياد و خاطره گذشته نه چندان دور در اذهانشان بود و ديده يا شنيده بودند كه پيامبر (ص) سخناني را در باره امام حسين (ع) [3] ، خاندان ابوسفيان، [4] ارزشهاي والاي انساني [5] ، حرمت قتل، حساب و كتاب و...داشته، چگونه در مقابل آنچه پيش روي بود دست بر دست نهادند و شريك جرمي بزرگ در تاريخ بشريت شدند؟ چرا عليه آنان كه چنين ظلمي عظيم به پاداشتند به اعتراض بر نخاستند، چه تغييرات و دگرگونيهايي در دنياي آن زمان پيش آمد كه خليفه مسلمين! براي تحكيم موقعيت خويش دست به كشتار خانداني زد كه در تفكر ديني مردم مي بايستي جايگاه والايي داشته باشند؟ چرا آنان كه به چشم خويش ديده بودند كه پيامبر (ص) حسين (ع) را بر زانوان خويش مي نشاند و بر لبانش بوسه مي زد، [6] و هم اكنون بر آن لبان تازيانه زده مي شود، جز انگشت شماري، [7] دهان نگشوده و اعتراض نكردند و چرا آنها كه به گوش خويش شنيده بودند كه پيامبر مي فرمود: ان الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنّة، [8] قتل عام حسين و يارانش را ديدند و شنيدند اما سكوت كرده و لب فرو بستند؟ و هزارها چراي ديگر. آيا آنچه پيش آمد امري غافلگيرانه بود؟ آيا اين رويداد دست ساخت فردي يا عده اي كم شمار بود؟ آيا عوامل پيدايي آن امري زود هنگام و دفعي بود؟ و...اين پرسشها براي اهل دين و تحقيق هر لحظه پيش مي آيد. دراين نوشتار بر آنيم كه تحولات پيش آمده در جامعه اسلامي را كه زمينه ساز فاجعه عاشورا شد، به اختصار بيان داريم و نشان دهيم كه در آن زمان جامعه داراي چه ويژگيهايي بوده است؟ پيش از ورود به بحث نكاتي را به صورت گذرا اشاره مي كنيم تا بهتر بتوانيم تصوير آن زمان را ارائه كنيم. 1- از روزي كه پيامبر (ص) چشم از جهان فروبست تا روزي كه واقعه عاشورا رخ داد پنجاه سال گذشته بود [9] و در اين دوره نه چندان طولاني، شش تن به عنوان خليفه رسول خدا به حق يا نابحق رهبري و امامت جامعه اسلامي را بر عهده گرفتند. ابوبكر از سال 11 - 13هجري، عمر از 13 - 24، عثمان از سال 24 - 35 و امام علي (ع) از سال 35 تا 40 هجري خلافت كردند و به دنبال آنها امام حسن (ع) با انتخاب مردم به مدت شش ماه خلافت كرد [10] .

امابا واقع شدن در جريان ناخواسته [11] ، به ناچار از آن كناره گرفت و معاوية به عنوان خليفه وارد ميدان شد و به مدت بيست سال بر سرزمينهاي اسلامي حكومت كرد تا اينكه در سال 60هجري در گذشت و فرزندش يزيد كه از سالها پيش وليعهد او بود به حكومت رسيد. [12] .

2- گستره جغرافيايي مملكت اسلامي با گذشت اين نيم قرن دگرگوني چشمگيري يافت. از زماني كه پيامبر (ص) بناي حكومت ديني خود را در مدينه نهاد و در واپسين زمانهاي حكومت، بر مناطق بيروني روي كرد [13] (موته و تبوك) تا زماني كه حكومتگران اموي بر سر كار آمدند دامنه حكومت تفاوت كرده بود. پس از پيامبر (ص)، نبردهاي گسترش طلبانه اي در دوران سه خليفه اوّل، به ويژه عمر [14] رخ داد كه با چشم پوشي از جهت مثبت و منفي آن، بسط حكومت و توسعه جامعه اسلامي را به دنبال داشت، تنها در دوره امام علي (ع) چنين حركاتي متوقف شد و بيش از هر چيز به اصلاح درون و خويشتن پرداخته شد [15] ولي پس از او معاويه به پيروي از خليفگان اوّل، دست به فتوحات درغرب و شرق زد [16] و با اين گسترش، در عصر امام حسين گستره جغرافيايي مملكت اسلامي محدود به حجاز و عراق نبود بلكه در شرق تا سند و هند و در شمال شرقي تا ماوراءالنهر و در مناطق شمالي تا ارمنستان و در جهت غرب تا افريقيه و در جنوب تا منتهي اليه ديار يمن به سرزمين اسلامي پيوسته بود. [17] .

3- در اين دوره، در مركزيت خلافت اسلامي به عنوان محور اقتدار اسلام و پايگاه اصلي توجه به ديانت، نيز تغييراتي پيش آمد. سه خليفه اوّل در مدينه ساكن بوده و از آنجا بر مناطق اسلامي حكم مي راندند چنانكه در زمان پيامبر (ص) اين شهر به عنوان مركز سرزمين اسلامي بود. امام علي (ع) به جهاتي چند، مركز خلافت را به شهر نوبنياد كوفه، انتقال داد [18] و تا پايان دوره كوتاه خلافتش در آنجا ماند و امام حسن (ع) نيز در همان جا خلافت را به دست گرفت. اما پس از آن حضرت، خلافت اسلامي به سرزمين شام منتقل شد، [19] سرزميني كه در دوره خلافت عمر فتح و به ديار مسلمانان پيوست و از همان ابتدا يزيد و معاويه، فرزندان ابوسفيان، بر آن امارت داشتند. [20] .

بنابر نكات بيان شده، تحولات و دگرگونيهايي كه در جامعه اسلامي پديد آمده آسان تر قابل تحليل است.


پاورقي

[1] سوره کهف، آيه‏103 و 104.

[2] تاريخ فخري، ص‏155.

[3] انساب الاشراف، ج‏3، ص‏188.

[4] لهوف، ص‏20، مقتل خوارزمي، ج‏1، ص‏185.

[5] رک، امامت و رهبري، مطهري، ص‏32 به بعد.

[6] شرح الاخبار112:3، مثيرالاحزان، ص‏12.

[7] مروج الذهب، ج‏2، ص‏66.

[8] المعجم الکبير، ج‏3، ص‏38، بحارالانوار، 6:45.

[9] پيامبر (ص)، در سال يازدهم هجري در گذشت و واقعه عاشورا در سال شصت هجري رخ داد.

[10] تاريخ الخلفاء، ص‏213.

[11] رک، تشيع در مسير تاريخ، ص‏169 به بعد.

[12] الفتوح، ابن اعثم، ح‏4، ص‏49، الاغاني، ج‏15، ص‏232.

[13] طبقات الکبري، ج‏2، ص‏128 و 165 الانساب، ج‏1، ص‏496.

[14] مروج الذهب ج‏1، ص‏663 به بعد، تاريخ سياسي اسلام، ص‏242 به بعد.

[15] خطبه‏هاي امام علي (ع) آکنده از توصيه‏هاي اخلاقي و توجه دادن آدميان به خويشتن است. رک تاريخ اليعقوبي ج‏2، ص‏120 به بعد.

[16] اليعقوبي ج‏285:2، فتوح البلدان بلاذري، ص‏410، طبري، ج‏2، ص‏166.

[17] تاريخ عرب و اسلام، اميرعلي، ص‏85.

[18] تاريخ الخلفاء سيوطي، ص‏194.

[19] تاريخ اليعقوبي، ج‏2، ص‏143 و 144.

[20] تاريخ سياسي اسلام، ص‏334، نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه عسکري، ج‏3، ص‏5.