بازگشت

دعوت كوفيان از شهيد كربلا


بزرگان و اشراف قوم در خانه سليمان بن صرد اجتماع نمودند و سليمان در ميان آنها سخنراني نمود و اظهار داشت معاويه مرده است و حسين (ع) با يزيد بيعت نكرده و بجانب مكه سفر كرده شما از شيعيان او و قبلا از شيعيان پدرش بوديد اگر مهيا هستيد كه او را كمك و مدد نمائيد همه بنويسيد و دعوت كنيد، و اگر براي فداكاري، و از خود گذشتگي مهيا نيستيد او را فريب ندهيد و اظهار كمك ننمائيد تمامي حاضرين جواب دادند ما در راه او همه نوع حاضر براي فداكاري هستيم سپس نامه اي به آقا نوشتند و سليمان و چند نفر ديگر امضاء كردند و نوشتند ما تو را ميخواهيم و شرحي از مظالم معاويه را ذكر نمودند و نوشتند ما يزيد را به امامت قبول نداريم و آقا را بكوفه دعوت نمودند و نامه را بوسيله دو نفر فرستادند و گفتند با شتاب كامل بروند و نامه را برسانند روز دهم شهر رمضان نامه را به آقا رساندند چند روز بعد سه نفر ديگر را روانه كردند و يكصد و پنجاه نامه به آقا نوشتند و آقا را دعوت كردند و پس از آن باز هم نامه


هائي از جمعي ارسال نمودند و ترغيب و تحريص كردند كه هر چه زودتر آقا بكوفه روانه شود و به طبق نقلي صد و پنجاه نفر از بزرگان قوم راه مكه را پيش گرفتند و اين عدد هر يك دو نامه يا سه نامه از مردم با خود همراه بردند بعد از اين همه اصرار و دعوت و تشويق آقا نامه اي نوشت كه نامه هاي شما رسيد و مطلع شدم و من فعلا كسيكه مورد اعتماد است برادرم و پسر عمويم مسلم بن عقيل را بسوي شما فرستادم اگر بمن نوشت كه شما بر عهد خود باقي هستيد و همان طور كه نامه نوشته ايد متعهد ميباشيد زود بسوي شما خواهم آمد.