بازگشت

مهرباني و بزرگواري شهيد كربلا


مروان حكم كه در خباثت و ملعنت مشهور و زبانزد خاص و عام است و كسيست كه در دشمني با علي (ع) كوتاهي نمي كرد، و مورد نفرين رسول خدا بود و طريد آن بزگوار گرديد و بنا بنقلي سبب شهادت محمد بن ابي بكر او بود يك همچه فرد ملعوني در جنگ جمل از همراهان عايشه بود بعد از فتح اسير شد با تمام اين سوابق زشت و اين همه كينه توزي سيد الشهدا ء باتفاق برادرش سبط اكبر شفاعت او را نزد پدر بزرگوارشان نمودند و مورد عفو قرار گرفت، عرض كردند از او بيعت بگير حضرت فرمود ما را به بيعت او نيازي نيست دست او دست يهودي است چه آنكه يهود به غدر معروفند، اگر بدست بيعت نمايد بسينه ي غدر ميكند مگر بعد از قتل عثمان با من بيعت نكرد؟ و او را امارتي


است محقر و پدر چهار كبش است و امت از او و چهار فرزندش روز خونيني در جلو دارند.

[1] .

از مظاهر بزرگواري و مهربانيش كه بطور وضوح نشان دهنده ي آن نفس بزرگ و بزرگواري و علو رتبه اش مي باشد اين است: در طريق مسافرتش به عراق با حر مواجه ميشود، حر با هزار نفر مأمور بودند از طرف پسر مرجانه كه هر كجا امام حسين را ديدند دستگيرش نمايند وقتيكه با آن لشكر بي حياء مواجه شد ديد تشنگي بر آنان و حيوانات سواريشان غلبه كرده، كه مشرف بر هلاكت هستند از آن آب زياديكه همراه خود برداشته بودند، امر فرمود آن لشكر را با اسپانشان سيراب نمايند اين عنايت و بزرگواري نسبت به دشمن و به آن مردميكه بجاي پذيرايي از مهمان حجاز در مقام دست گيريش هستند بقدري شعاعش زياد بود كه يكي از لشكريان ميگويند: عطش بر من غلبه نموده بود و نمي توانستم آب بنوشم خود حضرت تشريف آورد و كمك كرد تا خود من و اسپم از مشك آب سيراب شديم سپس خطبه اي خواند و فرمود: من بدعوت شما آمدم اگر نمي خواهيد برميگردم، آن مردم جوابي نداشتند زيرا خودشان امام را دعوت كرده بودند سپس نماز خواند بعد از نماز عصر دوباره خطبه خواند و جريان نوشتن نامه ها را بيادشان آورد، حر كه بي اطلاع بود عرض كرد: موضوع نامه ها چيست؟ حضرت امر فرمود نامه را آوردند در اين هنگام حر عرض كرد: من از نويسندگان نامه ها نيستم، در اين جا بين حضرت و حر مشاجره اي رخ داد حر عرضكرد: من مأمورم هر كجا شما را ببينم از شما دست برندارم تا شما را بكوفه برم. حضرت باو پرخاش كرد كه تو كوچكتري كه اين كار را انجام دهي سپس به يارانش دستور داد به طرف مدينه برگرديد ولي حر مانع گرديد حضرت فرياد زد: مادرت به عزايت به نشيند. حر بعد از تامل عرض


كرد: اگر هر كس نام مادرم را مي آورد نام مادرش را ميبردم ولي چكنم كه به خدا سوگند نميتوانم نام مادر تو را ببرم، آخرالامر توافق كردند كه امام حسين از راهي برود كه نه بكوفه باشد و نه بمدينه حضرت راه كربلا را پيش گرفت، و حر مراقب حضرت بود [2] .

از امام سجاد نقل شده است كه فرمود: اگر كسي در گوش راستم به من دشنام دهد و در گوش چپم عذر خواهي كند او را مي بخشم، زيرا از پدرم شنيدم از رسول خدا نقل نمود: كه كسيكه عذر را نپذيرد از آب كوثر نخواهد آشاميد. [3] .

از موسي بن جعفر (ع) نقل شده كه فرمود: مردي خشن و بي رحم در زمان طفوليت حسن و حسين براي آنان ايجاد مزاحمت نمود امام حسين (ع) غلظت و تندي نمود آن مرد دست راستش را بلند نمود كه بصورت حسين (ع) سيلي بزند بقدرت خداوندي دستش خشك گرديد دست چپ را بلند نمود كه سيلي بزند آن هم خشك شد سپس آن مرد بي رحم گفت: من از شما خواهش ميكنم بحق پدرتان و جدتان از خدا بخواهيد دستهايم را شفا دهد. امام حسين (ع) عرض كرد: «اللهم اطلقه و اجعل له في هذا عبرة و اجعل ذلك حجة عليه» خدايا دستش را برگردان و اين حادثه را سبب تنبه او قرار ده و اين پيش آمد را حجت و برهان بر او قرار ده، خداوند دستهايش را شفا داد. [4] .

و از مظاهر بارز بزرگواري ابو الشهداء روز عاشورا بود موقعيكه حر متوجه شد كه بايد بين بهشت و جهنم يكي را اختيار نمايد نزد عمر سعد رفت سؤال كرد كه با حسين جنگ خواهي نمود؟ گفت: آري تا سرها از تن جدا شود،


حر گفت چرا با او سازش نمي كنيد تا خون ريزي نشود جواب داد: اميرت يعني ابن مرجانه حاضر نشد وقتيكه حر يقين كرد كه جز جنگ راهي نمانده لرزه بر بدنش افتاد يكي از لشكريان گفت: عجيب است من تو را از همه شجاع تر ميدانستم اين چه حالت است؟ حر حقيقت امر را بيان كردو سپس راه را باز نمود و خود را به خدمت امام حسين رسانيد، سر بزير انداخته بود و اشك ميريخت و عذر خواهي ميكرد و ميگفت آيا توبه ي من پذيرفته ميشود من سر راه گرفتم ولي گمان نداشتم كه اين مردم با تو اين گونه رفتار نمايند، آن معدن عاطفه و سر سلسله آزاد مردان او را عفو فرمود و فرمود: آري توبه ي تو پيش خدا قبول است. حر عرض كرد: ديشب پدرم را در خواب ديدم از من پرسيد: اين روزها چه ميكني و به كجا بودي؟ گفتم رفته بودم راه را بر حسين بگيرم بمن گفت: واي بر تو، تو را با حسين چه كار. از شما معذرت ميخواهم اجازه دهيد اول كسي باشم كه جانم را در راهت فدا كنم همانطوريكه اول كس بودم كه راه را بر توگرفتم. [5] .


پاورقي

[1] تتمه المنتهي ص 54 -53.

[2] حياة الحسين ج 3 ص 77 - 73.

[3] پرتوي از عظمت حسين: ص 171.

[4] اثبات الهداة ج 2 ص 583.

[5] حياة الامام الحسين (ع) ج 3 ص 197 -195.