بازگشت

نافع بن هلال جملي


مـنـسـوب بـه جـَمـَل بـن كـنانه، شاخه اي از قبيله مَذْحِج، از اعراب قحطاني. (معجم قبائل العرب، ج 1، ص 205).مرادي

وي از اصحاب امير مؤمنان علي [1] و امام حسين (ع) [2] و از شهيدان كربلا است. [3] .

نـام پـدرش هـلال بـن نـافـع اسـت و بـه مـذْحـجـي، جـمـلي و مـرادي مـشـهـور مـي باشد. [4] نقل كرده اند كه وي مردي بزرگ راز نگهدار، شجاع، قاري قرآن، حافظ و كاتب حديث بود و در جنگ هاي جمل، صفّين و نهروان شركت داشت. [5] .

او در مـنـزلگـاه «عـذيـب الهـجانات» [6] همراه چند تن ديگر به امام حسين (ع) پيوست. [7] .

پـس از ايـن كه سپاه پسر سعد آب را بر اردوگاه امام حسين (ع) بست، امام (ع) برادرش ‍ عـبـاس (ع) را بـه هـمـراه شـمـاري از اصـحـاب از جـمـله نـافـع بـن هـلال، بـراي آوردن آب مـأمـور كـرد. آنـان در تـاريـكـي شـب بـه فـرات رفتند و پس از درگـيـري شـديـد بـا نـگـهـبـانـان، مـوفـّق شـدنـد مـقـداري آب بـه خـيـمـه هـا برسانند. [8] .

از ابـو مـخـنـف نـقـل شـده اسـت كه نافع بن هلال در روز عاشورا به ميدان رفت و چنين رجز خواند:



اَنَا الْجَمَلي

اَنَا عَلي دينِ عَلي [9] .



من از طايفه جملي و بر دين علي [بن ابي طالب (ع)] هستم.

مـردي بـه نـام مـزاحم بن حريث به جنگ او آمد و گفت: من بر دين عثمانم. نافع گفت: تو بـر ديـن شـيـطـان هستي؛ و آن گاه حمله كرد و او را از پاي در آورد. در اين هنگام عمرو بن حـجـاج فـرمـانـده نـيـروهاي دشمن به سربازان خود گفت: آيا مي دانيد با چه كساني مي جـنـگـيد؟ اينان دلاوران شهر و مردمي آگاه و شهادت طلب هستند. از اين پس با آنان جنگ تن به تن نكنيد. [10] .

برخي هم نقل كرده اند كه او و مسلم بن عوسجه با هم به ميدان رفتند و نافع اين رجز را خواند:



اَنَا عَلي دينِ عَلي

اِبْنُ هِلالِ الجَمَلي



اَضْرِبُكُمْ بِمُنْصَلي

تَحْتَ عَجاجِ القسْطَلِ [11] .



من پيرو دين علي (ع) و فرزند هلال جملي هستم.

با شمشير خود، در ميان گرد و غبار، شما را مي زنم.

نـوشـتـه انـد كـه وي تير انداز بود و نام خود را روي تيرها مي نوشت و به سوي دشمن پرتاب مي كرد. [12] .

او بـنـابـر نـقـلي دوازده نـفـر و بـه نـقـلي ديـگر هفتاد تن از نيروهاي دشمن را از پاي در آورد. [13] و شماري را هم مجروح كرد. [14] .

سـرانـجـام دسـتـگـيـر شـد؛ و او را نزد پسر سعد بردند. ابن سعد خطاب به او گفت: اي نافع چه چيز سبب شد كه اين گونه با خود رفتار كني؟ نافع، در حالي كه خون بر مـحاسن اش جاري بود، گفت: به خدا سوگند دوازده تن از ياران تو را كشتم و شماري را زخمي كردم و خود را بر اين كار سرزنش نمي كنم و اگر در بازوانم تواني مانده بود، نمي توانستيد مرا اسير كنيد. پسر سعد به شمر گفت: سر از بدن او جدا كن! چون شمر شـمـشـيـر كـشـيد، نافع گفت: اگر مسلمان بودي برايت دشوار بود كه خداي را در حالي ديدار كني كه خون من بر گردنت باشد. خدا را سپاس مي گويم كه پايان كار ما را به دست بدترين آفريدگان خود سپرد. آن گاه به دست شمر شهيد شد. [15] .

در زيارت ناحيه، درباره وي مي خوانيم:

«اَلسـّلامُ عـَلي نـافـِعِ بـْنِ هـِلالِ بـْنِ نـافـِعِ البـَجـَلي [16] الْمُِرادي» [17] .

در زيارت رجبيّه نيز بر او درود فرستاده شده است. [18] .


پاورقي

[1] تسمية من قتل، ش 67؛ وسيلة الدارين، ص 196.

[2] رجال الطوسي، ص 80.

[3] تسمية مَنْ قُتِل مَعَ الحسين (ع)، ش 67.

[4] وسيلة الدارين، ص 196.

[5] تنقيح المقال، ج 3، ص 266.

[6] مکاني نزديک قادسيه کوفه (معجم البلدان، ج 4، ص 92).

[7] مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 70.

[8] تـاريخ طبري، ج 5، ص 412 دار المعارف؛ خوارزمي اين قضيه را با اندک تـفـاوتـي بـه هـلال بـن نـافع نسبت داده است (مقتل خوارزمي، ج 1، ص 346 ـ 347 انوار الهدي.).

[9] تاريخ طبري، ج 5، ص 435 دار المعارف.

[10] همان.

[11] مقتل الحسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 18 انوار الهدي.

[12] تاريخ طبري، ج 5، ص 441.

[13] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 113.

[14] تاريخ طبري، ج 5، ص 441 دار المعارف.

[15] تاريخ طبري، ج 5، ص 441 ـ 442 دار المعارف.

[16] در تاريخ طبري، ج 5، ص 435 دار المعارف؛ و برخي منابع ديگر، جَمَلي آمـده و بـا تـوجـه بـه ايـنـکـه جـَمـَل بـن کـنـانـه شـاخـه اي از «مـراد» اسـت، بـه احتمال زياد اين تغيير ناشي از تصحيف مي باشد.

[17] الاقبال، ج 3، ص 78.

[18] همان، ص 344.