بازگشت

معلا بن علا


نـام وي در مـنـابـع پـيـشـيـن و مـتـأخـر نـيامده است. ولي صاحب «ينابيع المودة» متوفي (1293 ه‍) مي نويسد: وي پس از حنظله آهنگ نبرد كرد و اين چنين رجز خواند:



لاتَنْكِروني فَاَنَا ابنُ الْكَلْبِ

عَبْلُ الّذِراعَيْن شَديدُ الّضَرْبِ



إنّي غلامٌ واثقٌ بِرَبّي

حَسْبِي به مَوْلايَ أيّ الْحَسْبِ



لاراهبُ الْمَوْتَ بِدارِ الحَربِ

أفـُوزُ بـِالْجـَنَّةِ يـَوْمَ الكَرْبِ [1] اگر مرا نمي شناسيد من از قبيله كلب هستم، بازواني ستبر و كوبنده دارم. من جواني هستم كه با خداي خود پيمان بسته ام و او مرا در مقابل همه چيز كافي است. در جنگ ترس از مرگ نيست، و روز سختي بهشت را در مي يابم.



آنـگـه بـه جـنـگ پـرداخـت و بـيـسـت تن از سربازان ابن سعد را كشت. سرانجام ضربات شمشير و نيزه پيكرش را مجروح ساخت و دشمن سرش را جدا كرد و سوي حسين (ع) افكند. مـادرش سـر فـرزنـد را در بـرگـرفـت و گـفـت: اي فـرزنـدم در بـرابـر ديدگان پسر رسـول خـدا كـشـته شدي. سپس ‍ خطاب به دشمن گفت: اي بد مردمان، گواهي مي دهم كه يهود و نصاري از شما بهترند. [2] .


پاورقي

[1] ينابيع المودةّ: ص 398.

[2] همان.