بازگشت

عمرو بن جناده انصاري


بـرخـي نـام او را عـُمـَر نـقـل كرده اند. (ابصارالعين، ص 159، مركز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة).

وي يـكـي از يـاران امام حسين (ع) و از شهداي كربلا است. [1] پدرش جنادة بن حرث از صحابه رسول خدا(ص) و از شيعيان با اخلاص علي (ع) بود كه در جنگ صفّين شركت داشت [2] و در كربلا به شهادت رسيد. [3] .

بـنـا به گفته برخي، مادرش، بحريه دختر مسعود خزرجي، از زنان شجاع و فداكاري است كه او نيز در كربلا حضور داشت. [4] .

عمرو بن جناده هنگام شهادت به نقلي 21 سال [5] و بنا به نقلي ديگر، يازده، يـا نـُه سـال داشـت [6] او همراه پدر و مادرش، در مكّه مكرمه به امام حسين (ع) پـيوست [7] و پس از شهادتِ پدرش جناده در روز عاشورا، مادرش او را امر به جهاد كرد و گفت: پسرم برو و حسين (ع) را ياري كن. آن جوان نزد امام (ع) آمد و [پس از عـرض ‍ ادب] اجـازه مـيـدان خـواست. حسين (ع) اجازه نداد؛ او بار ديگر سخن خود را تكرار كـرد. امـام (ع) فرمود: اين جوان پدرش شهيد شده و شايد مادرش، ميدان رفتن او را خوش ‍ نداشته باشد. او گفت: اي فرزند رسول خدا(ص)، مادرم مرا امر كرده شما را ياري كنم و خـود، لبـاس جنگ بر تنم پوشانده است. [8] حسين (ع) اجازه داد و او به ميدان رفت و اين رجز را خواند:



اَميري حُسَيْنٌ وَنِعْمَ الاَميرُ

سُرُور فُؤ ادِ البَشير النّذيرِ



عَلِيُّ وَفاطِمَةٌ والِداهُ

فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظيرٍ



لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحي

لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنيرِ [9] .



امـيـر مـن حـسـيـن (ع) اسـت و چـه خـوب امـيـري اسـت او مـايـه شـادي دل پيامبر بشارت دهنده و انذار كننده است

پدرش علي (ع) و مادرش فاطمه (س) است آيا شبيهي براي او سراغ داريد؟

او چهره اي همچون خورشيد رخشان و پيشاني اي چون ماه دارد.

برخي نيز نقل كرده اند كه در ميدان اين رجز را خواند:



اَضِقُ الخِناقَ مِنَ ابْنِ هِنْدٍ وَارْمِهِ

في عَتْرِهِ بِفَوارِسِ الاَنْصارِ



ومُهاجرينَ مُخَضِّبينَ رِماحَهُمْ

تَحْتَ الْعِجاجَةِ مِنْ دَمِ الْكُفّارِ



خُضِبَتْ عَلي عَهْدِ النَّبِيِّ محمّدٍ(ص)

فَالْيَومَ تُخْضَبُ مِنْ دَمِ الْفُجّارِ



وَالْيَوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دِماء مَعاشِرٍ

رَفَضُوا الْقُرآنَ لِنُصْرَةِ الاَشْرارِ



طَلَبُوا بِثارِهِمْ بِبَدرٍ وَانْثَنُوا

بِالْمُرْهِفاتِ وَبالْقَنَا الْخَطّارِ



وَاللّهِ رَبّي لا اَزالُ مُضاربا

لِلْفاسقينَ بِمُرْهَفٍ بَتّارِ



هذا عَليَّ الْيَوْمَ حَقَّ واجِبٌ

في كُلِّ يَوْمٍ تعانُقٌ وَحَوارِ [10] .



راه نـَفـَس را بـر پـسـر هـنـد تـنگ مي كنم و تير به گلوي او مي زنم، به كمك سواران انصار

و مـهـاجـرانـي كـه نـيـزه هاشان را در زير گرد و غبار [ميدان جنگ] از خون كافران رنگين كردند؛

در زمان پيامبر خدا محمد(ص) [نيزه ها] رنگين شد و امروز [نيز] از خون فاسقان رنگين مي شود؛

امروز از خون جماعتي رنگين مي شود كه قرآن را براي ياري اشرار رها كردند؛

و در صدد انتقام خون هاي ريخته شده شان در [جنگ] بدر هستند و آن را در زير شمشيرهاي بران و نيزه هاي برافراشته پنهان كردند به خدا سوگند پيوسته فاسقان را

با شمشير تيز و بُران خواهم زد امروز اين كار بر من حقّ و واجب است؛

در هر روزي، رو به رو شدن و ياري كردني است.

او آن قـدر بـا دشـمـن جـنگيد تا به شهادت رسيد. مالك بن نسر بدي سرش را جدا كرد و بـه سـوي لشـكـرگـاه امـام حـسـيـن (ع) پـرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت: «آفـريـن پـسـرم، اي شـادي دلم و اي نـور چشمم» سپس سر را به سوي يكي از افراد دشـمـن پرتاب كرد و او را به هلاكت رساند. پس از آن عمود خيمه را كشيد و بر آن گروه حمله كرد. امام حسين (ع) او را برگرداند و در حقش دعا فرمود. [11] .

برخي نوشته اند كه آن زن هنگام حمله، اين شعر را خواند:



اَنَا عَجُوزٌ فِي النِّساء ضَعيفَةٌ

بالِيَةٌ خاويَةٌ نَحيفَةٌ



اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفَةٍ

دُونَ بَني فاطِمَةِ الشَّريفَةِ [12] .



من در ميان زنان، زني ضعيف و پير و ناتوان هستم؛

در راه دفاع از فرزندان فاطمه شريف ضربه محكم بر شما مي زنم.

خـوارزمـي نـوشـتـه اسـت كـه ايـن زن در حـمـله اش، دو نـفـر از افـراد دشـمـن را بـه هلاكت رساند. [13] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 25، انوارالهدي.

[2] زندگاني امام حسين (ع)، رسولي محلاّتي، ص 452، 453.

[3] تنقيح المقال، ج 1، ص 234.

[4] همان، ج 2، ص 327.

[5] مقتل الحسين، مقرم، ص 253، منشورات شريف رضي.

[6] تنقيح المقال، ج 2، ص 327.

[7] ابصارالعين، ص 159، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة.

[8] ذخيرة الدارين، ص 244.

[9] همان.

[10] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 25، انوارالهدي.

[11] ذخيرة الدارين، ص 244.

[12] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 26، انوارالهدي.

[13] همان.