بازگشت

عمر بن علي


وي از فـرزنـدان امـيـر مـؤ مـنـان عـلي (ع) اسـت و مـادرش ام حـبـيـب، دخـتـر ربـيـعـه، مـي بـاشـد. [1] بـرخـي نـام مادرش را صهبا ذكر كرده گفته اند كه او همان ام حبيب دخـتـر عـبـاد بـن ربـيـعـه، از اسـراي يـمـامـه يـا عـيـن التـمـر اسـت كه اميرمؤمنان او را از مـال خـود خـريـد. [2] بـرخـي نـيـز گـفـتـه انـد كـه نـام مـادرش ليـلي اسـت. [3] .

عـمـر بـن عـلي، ملقب به اَطْرَف است و كنيه او را برخي، ابوالقاسم و برخي ابوحفص ‍ دانسته اند. [4] .

او زباني گويا و فصيح داشت و فردي سخاوتمند و پاكدامن بود. گويند: هنگامي كه در يـك قـحـطـسـالي از قـبيله بني عدي مي گذشت، بزرگان قبيله نزد وي آمدند و با او به گفت وگو پرداختند. در آن حال مردي با لباس هاي نيكو از آنجا گذشت. عمر پرسيد اين مـرد كـيـسـت؟ گـفتند: او سالم بن رقيه است و با بني هاشم ميانه خوبي ندارد. عمر او را خـواسـت و از او درباره برادرش سليمان بن رقيه، از شيعيان علي، سراغ گرفت. سپس آن قـدر بـا اخـلاق نيك و استدلال هاي روشن با او سخن گفت تا عقيده اش را نسبت به بني هاشم تغيير داد.

عـمـر بـن عـلي هـنـگـام كـوچ، بـيـشـتـر زاد و تـوشـه خـود را مـيـان اهـل آن قـبـيـله تـقسيم كرد و يك شبانه روز پس از كوچ وي، باران رحمت بر آنان باريد. اهـل قبيله قدوم او را ميمون دانسته و گفتند: اين مرد در فرود آمدن و كوچ كردن از همه مبارك تر بود.

وي تـا زنـده بود، هداياي خود را از «سالم» قطع نكرد و پس از فوت او، سالم شعري در رثايش بدين مضمون سرود:

درود خدا بر قبري كه يكي از فرزندان علي (ع) ـ جانشين پيامبر(ص) بهترين درخواست شدگان ـ را در بر گرفته است.

تو از همه بخشنده تر، داناتر و در آمدن و كوچ كردن مبارك تر بودي. [5] .

در ايـن كـه آيـا عـمـر بـن عـلي (ع) در كـربـلا حضور داشته و به شهادت رسيده يا نه، اخـتـلاف اسـت. بـرخـي گـفـتـه انـد كـه او بـا امـام حـسين (ع) همراه نشد و در مدينه ماند و سـرانـجام در سنّ 75 يا 77 سالگي در «يَنْبُع» درگذشت. [6] صاحب نفس المهموم اين قول را به مشهورِ اهل تاريخ نسبت داده است. [7] .

صـاحـب ذخـيـرة الدارين گويد: مقتل نگاران شيعه و سني گفته اند كه عمر بن علي، همراه مـادر و خـواهـرش رقـيـه و خـواهـرزادگـانـش عـبـداللّه، مـحـمّد و عاتكه، فرزندان مسلم بن عقيل (ع)، از مدينه با امام حسين (ع) حركت كرد و به كربلا رفت. [8] .

خوارزمي مي نويسد كه او [در روز عاشورا] پس از شهادت برادرش ابوبكر بن علي به ميدان شتافت و اين رجز را خواند:



اَضْرِبُكُمْ وَلا اَري فيكُمْ زَحَرَ

ذاكَ الشَّقيُّ بِالنَّبِيِّ قَدْ كَفَرَ



يا زَحْرُ يا زَحْرُ تَدانِ مِنْ عُمَرَ

لَعَلَّكَ الْيَوْمَ تَبُوءُ بِسَقَرَ



شرَّ مَكانٍ في حَريقٍ وسَعَر

فَاِنَّكَ الْجاهِدُ يا شَرَّ بَشَر [9] .



شمشير مي زنم و زحر [قاتل ابوبكر بن علي] را در ميان شما نمي بينم، همان بدبختي كه به پيامبر خدا(ص) كافر شد؛

اي زحر، اي زحر، به عمر نزديك شو، باشد كه امروز در دوزخ جاي گيري؛

هـمـان جـايـي كه در سوزش و افروختگي بدترين مكان است و تو اي بدترين انسان، از انكار كنندگان هستي.

عمر بعد از كشتن قاتل برادرش دوباره حمله كرد و اين رجز را خواند:



خَلُّوا عُداةَ اللّهِ خَلُّوا عَنْ عُمَرَ

خَلُّوا عَنِ اللَّيْثِ العَبُوسِ الْمُكْفَهِر



يَضْرِبُكُمْ بِسَيْفِهِ وَلا يَفِرُّ

وَلَيْسَ يَغْدُوا كَالْجَبانِ الْمُنْجَحِرِ [10] .



اي دشـمـنـان خـدا، واگـذاريـد و سـر راه بـر عـمـر نـگـيـريـد؛ از شـيـر خشمگين ترشروي بگريزيد

او بـا شـمـشيرش شما را مي زند و فرار نمي كند و همچون مردم ترسو، به سوراخ نمي خزد.

او همچنان به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسيد. [11] برخي نوشته اند: نخست اسب وي به وسيله دشمن، پي گرديد و پس از آن شهيد شد. [12] صاحب روضة الشهداء، شهادت او را در روز عاشورا، به مشهور نسبت داده است. [13] .

برخي ديگر از مقتل نگاران همچون ابن شهرآشوب و سيّد محمّد بن ابوطالب موسوي، نيز شهادت او را در روز عاشورا، ذكر كرده اند. [14] .

صـاحـب نـاسخ التواريخ مي گويد كه اميرمؤمنان هجده پسر داشته و نام دو تن از ايشان عـمـر بـوده اسـت؛ يـكـي عـمـرالاكبر و ديگري عمر الاصغر. مادر عمرالاصغر ام حبيب، دختر ربـيـعـه اسـت، و مـادر عـمـرالاكـبـر، صهبا و كنيه اش ابوالقاسم يا ابوحفص است و او در كربلا به شهادت نرسيد. [15] .

از سـخـنـان وي چـنـين برمي آيد كه آن عمر بن علي كه در كربلا شهيد شده، عمرالاصغر اسـت. او سـپـس از قول برخي نقل مي كند كه عمر بن علي در شب عاشورا، كربلا را ترك كـرد و در جـواليـق مـنـزل گـرفت و از اين رو فرزندان او را اولاد جواليق گفته اند. ولي خـود، ايـن سـخـن را اسـتـوار نـدانسته، مي گويد كه به اتفاق همه تاريخ نويسان [كه حـضـور عـمـر بـن علي را در كربلا ذكر كرده اند] او در روز عاشورا به ميدان رفت و جهاد كرد.

او سرانجام مي گويد: احتمال دارد كه عمر بن علي نيز، مانند حسن مثني، در ميان كشتگان، مجروح افتاده و سپس از كربلا جان سالم به در برده باشد. [16] .


پاورقي

[1] ارشاد، ص 186، مکتبة المفيد.

[2] عمدة الطالب، ص 361، 362.

[3] نورالعين في مشهد الحسين (ع)، ص 47.

[4] عمدة الطالب، ص 361.

[5] همان.

[6] همان، ص 362.

[7] نفس المهموم، ص 298.

[8] ذخيرة الدارين، 164.

[9] مقتل الحسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 28، 29، مکتبة المفيد.

[10] همان.

[11] همان.

[12] ذخيرة الدارين، ص 165.

[13] روضة الشهداء، ص 330، کتابفروشي الاسلامية.

[14] مـناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 116 (نشر دارالاضواء) تسلية المجالس، ج 2، ص 206، 207.

[15] ناسخ التواريخ، ج 2، ص 334، 336.

[16] همان، ص 336.