بازگشت

علي اكبر


بـنـا بـر قـول مـشـهـور، وي بـزرگ تـريـن فـرزند امام حسين (ع) است كه در كربلا به شـهـادت رسـيـد. [1] مـادرش ليـلي، دخـتـر ابي مُرّة بن عُروة بن مَسعود ثَقفي [2] است. [3] برخي نام مادر او را آمنه نوشته اند. [4] .

در تـاريـخ ولادت او اخـتـلاف است. ابوالفرج مي نويسد كه او در زمان خلافت عثمان زاده شـد ولي از سـال ولادتـش نـام نـمـي بـرد. [5] صـاحـب اعـيـان الشـيـعـه سـال ولادت او را 35 يـا 41 هـجري نوشته است [6] و علاّمه مقرم، ولادت او را در يازدهم شعبان سال 33 هجري، مي داند. [7] .

نـظـر بـه اخـتـلاف در تاريخ ولادت علي اكبر درباره سن او به هنگام شهادت نيز اختلاف اسـت. ابـن شـهـرآشـوب مـي نـويـسـد كـه او هـنـگـام شـهـادت هـجـده سال داشت و سپس نقل مي كند كه 25 سال هم گفته اند. [8] شيخ مفيد، سنّ او را نـوزده سال مي داند [9] و علاّمه مقرم مي نويسد كه وي در كربلا [قريب به] 27 سال داشت. [10] .

مـشـهـور اسـت كـه عـلي اكـبـر(ع) از امـام سجاد(ع) بزرگ تر بوده است [11] و بـسـيـاري از مـورخـان از او با لقب الاكبر، ياد كرده اند. [12] ولي شيخ طوسي لقـب او را الاصـغـر، ذكـر كـرده و او را در شـمـار اصـحـاب امـام حـسـيـن (ع) آورده اسـت. [13] .

كـنـيـه اش ابـوالحـسـن اسـت [14] و بـه نوشته محدث قمي از برخي روايات و زيـارتـنـامـه هـا، بـرمـي آيـد كـه او ازدواج كـرده و داراي فـرزنـدانـي نـيـز بـوده اسـت. [15] .

عـلي اكـبـر(ع) در شـكـل و شـمـايـل و خـلق و خـو، شـبـيـه تـريـن مـردم بـه رسـول خدا(ص) بود و منش و رفتارش، اخلاق پيامبر(ص) را در خاطره ها زنده مي كرد و هـرگـاه اهـل بـيـت (ع) مـشـتـاق ديـدار جـدشان رسول اللّه (ص) مي شدند، به چهره او مي نگريستند. [16] .

او جـوانـي عـالم، وارسـتـه، رشـيـد و شجاع بود و از صفات انساني و سجاياي اخلاقي والايي برخوردار بود. در زيارت نامه حضرتش آمده است:

سلام بر تو اي بسيار راستگوي درستكار! اي [انسان] پاك و پاكيزه! اي دوست مقرَّب [خـدا]!... چـه گـرامـي اسـت مقام تو! و چه شرافتمندانه بود بازگشت تو [به سوي او]! گواهي مي دهم كه خداوند از كوششت [در راه خود] قدرداني كرد و پاداشت را افزون ساخت و تـو را بـه كنگره رفيع شرف رسانيد. و در غرفه هاي عالي [بهشت] جاي داد. همچنان كه از پيش بر تو منّت نهاد و تو را از اهل بيتي قرار داد كه رجس و پليدي را از آنان دور كرد و از آلودگي ها كاملا پاكشان ساخت. [17] .

عـلي اكـبـر(ع) در نـهـضـت كـربلا همراه و همگام پدر بود. پس از حركت شبانه كاروان امام حـسـيـن (ع) از مـنـزلگـاه قصر بني مقاتل، [18] روي اسب، چشمان حسين (ع) را خـواب ربـود. پـس از بيداري كلمه استرجاع [19] بر زبان راند و حمد خداي را به جاي آورد. علي اكبر(ع) سبب آن را پرسيد. حسين (ع) فرمود: در خواب ديدم سواري مي گفت: اين كاروان به سوي مرگ مي رود. علي اكبر پرسيد: آيا ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. گفت: وقتي برحقيم از مردن در راه حق چه باك؟ [20] .

بنابر مشهور، نخستين كس از بني هاشم كه در روز عاشورا به ميدان رفت علي اكبر بود. گرچه ميدان رفتنش بر امام (ع) و اهل بيت بسيار سخت بود ولي از ايثار و روحيه جانبازي او، جز اين انتظار نمي رفت. هنگام ميدان رفتنش امام (ع) با نااميدي بر او نگريست و اشك از ديدگان مباركش جاري شد و فرمود: بارالها! گواه باش كه به جانب ايشان نوجواني رهـسـپـار اسـت كه در صورت و سيرت و گفتار، شبيه ترين مردم به پيامبر تو بود و ما هرگاه مشتاق ديدار پيامبرت مي شديم، به چهره او مي نگريستيم. [21] .

در روايـتـي آمـده اسـت كـه آن گـاه امـام حـسـيـن (ع) بـر آن قوم نفرين كرد و فرمود: خدايا بركات زمين را از ايشان بازدار و در بهره مندي چند روزه [دنيا] ميانشان تفرقه افكن و هر يك را به راهي جدا وادار و فرمانروايان را از ايشان راضي مگردان. زيرا اين گروه ما را دعوت كردند كه ياريمان كنند ولي به دشمني و جنگ با ما برخاستند. [22] .

پـس از آن، امـام (ع) به عمرسعد خطاب كرد و فرمود: اي پسر سعد! خدا خويشاوندي ات را قطع كند و كار تو را خجسته نسازد و كسي را بر تو چيره كند كه در بستر، سرت را بـبـرد، هـمـچـنـان كـه خـويـشـاونـدي مـرا بـريـدي و پـيـونـد مـرا بـا رسول خدا(ص) رعايت نكردي. سپس با صداي رسا اين آيه شريفه را قرائت كرد:

إِنَّ اللّهَ اصـْطـَفـَي آدَمَ وَنـُوحـا وَآلَ إِبـْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ # ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللّهَُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [23] [24] .

خـداونـد آدم و نـوح و خـانـدان ابـراهـيـم (اسـمـاعـيـل و اسـحـاق و پـيـامـبـران و امـامـان از نسل آنها) و خاندان عمران (موسي و هارون يا عيسي و مريم (ع» را بر جهانيان برگزيد؛ در حـالي كـه آنـان فـرزنـدانـي هـسـتـنـد بـرخـي از نسل برخي و خدا بسيار شنونده و دانا است.

عـلي اكـبر(ع) پس از اجازه از پدر با اهل حرم وداع كرد و روانه ميدان شد [25] و اين رجز را خواند:



اَنَا عَليُ بْنُ الحُسَيْنِ بْنِ عَلي

نَحْنُ وَبِيْتُ اللّهِ اَوْلي بالنَّبِي



اَطْعَنُكُمْ بالرُّمْحِ حَتّي يَنْثَني

اَضْرِبُكُمْ بالسَّيْفِ اَحْمي عَنْ اَبي



ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِي عَرَبي

وَاللّهِ لا يَحْكُمُ فينَا ابْنُ الدَّعي [26] .



من علي، پسر حسين، بن علي هستم به كعبه سوگند كه ما به پيامبر(ص) سزاوارتريم

آن قـدر بـا نيزه بر شما مي زنم كه خم شود با شمشير شما را مي زنم و از پدرم حمايت مي كنم

شمشير زدن جواني هاشمي و عربي به خدا سوگند فرزند ناپاك (پسرزياد) درباره ما حكم نراند.

او بـا حمله هاي دلاورانه اش، لشكر را به ستوه آورد به گونه اي كه ناله و فرياد از آنـهـا بـرخـاسـت. نـقـل كـرده انـد كـه در نـخـسـتـيـن حـمله اش يكصد و بيست نفر را به خاك افـكـنـد. [27] سـپـس در حـالي كه زخم هاي بسيار برداشته بود به سوي پدر بـرگـشت و گفت: اي پدر! تشنگي مرا كشت و سنگيني سلاح مرا به زحمت انداخت. آيا به جرعه اي آب، راه توان برد؟ تا براي جنگ با دشمن بدان وسيله، نيرو گيرم.

امـام (ع) گـريـست و فرمود: فرزندم! بر محمد(ص) و علي (ع) و پدرت گران است كه ايـشان را بخواني و پاسخت ندهند و از آنان كمك طلبي و كمكت نكنند. فرزندم! زبانت را پـيـش ‍ آر. پـس آن را مـكـيـد و انـگـشتر خود را به او سپرد و فرمود: اين انگشتر را در دهان بـگـذار و بـه نبرد با دشمن برگرد كه به زودي جدّت با جامي سرشار از نوشيدني ـ كه پس از آن، هرگز تشنگي نيابي ـ تو را سيراب مي كند. [28] .

عـلي اكـبـر(ع) بـه مـيـدان برگشت و رجزي خواند كه مضمونش اين است: حقايق جنگ آشكار گـشـت و پـس از ايـن نـيـز گـواهـان راسـتـي آن نـمـودار شـدنـد. سـوگـنـد به خدايي كه پروردگار عرش است، از نبرد با سپاهيان انبوه شما فاصله نگيريم تا كه شمشيرها در غلاف شوند. [29] .

او سـخـت و پـيـگير جنگيد و هشتاد نفر ديگر را به هلاكت رسانيد [30] و سرانجام با ضربه منقذ بن مرّه عبدي نقش بر زمين گشت، دشمنان گردش را گرفتند و با شمشير پاره پاره اش كردند. [31] .

بـرخـي نقل كرده اند كه پس از آن ضربه، دست به گردن اسب انداخت و آن حيوان (وحشت زده) او را بـه سـوي سـپـاه دشـمـن بـرد و آنـان بـا شـمـشـيـرهـاي خود، او را قطعه قطعه كردند. [32] .

عـلي اكـبـر(ع) [در لحـظـات آخـر] نـدا داد: پـدر جـان! ايـنـك ايـن جـدّم رسـول خـدا(ص) اسـت كـه بـا قـدح سـرشـار خـود مـرا شـربـتي داد كه پس از آن هرگز تـشـنـگـي نـيـابـم و مـي فـرمـايد: بشتاب! بشتاب! كه براي تو نيز جامي فراهم است. [33] .

در آن حـال امـام حـسـيـن (ع) بـه ميدان شتافت و در كنار بدن علي اكبر نشست و صورت به صـورتـش نهاد و گفت: خدا بكشد جماعتي را كه تو را كشتند. چه چيز ايشان را جرأت داد بر شكستن حرمت خدا و پيامبر؟ اي پسر بعد از تو اف بر اين دنيا. [34] .

نـقـل شـده كـه زينب كبري (س) در حالي كه [با ناله اي جان سوز] مي گفت: «اي محبوب دلم، پسرِ برادرم»، آمد و خود را بر آن بدن پاره پاره انداخت. امّا امام (ع) خواهر خود را نزد زنان برگرداند. [35] .

امـام حـسـيـن (ع) سـرانـجـام بـه جـوانـان بـنـي هـاشـم فرمود: بدن علي اكبر را به خيمه بردند. [36] .

در ايـن كـه آيـا «ليلي»، مادرِ علي اكبر در كربلا حضور داشته يا نه، سخني در كتاب هـاي مـشـهـور تـاريـخـي، بـه مـيان نيامده است. تنها صاحب «ذخيرة الدارين» نوشته كه مادرش در روز عاشورا، براي وي دعا مي كرد. [37] و از بعضي عبارت هاي كتاب روضـة الشـهـداء نـيـز بـه دسـت مـي آيـد كـه مـادرش در كـربـلا حـضـور داشـتـه اسـت. [38] .

طـبـق روايت امام صادق (ع)، مدفن علي اكبر(ع) پايين پاي حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) است. [39] .

در زيارت ناحيه، درباره علي اكبر(ع) آمده است:

«السَّلامُ عـَلَيـْكَ يـا اَوَّلَ قـَتـيـلٍ مـِنْ نـَسـْلِ خـَيـْرِ سـَليـلٍ مـِنْ سـُلالَةِ اِبـْراهـيـمِ الْخَليلِ(ع») [40] .

سـلام بـر تـو اي اوّل شـهـيـد، از نـسـل بـهـتـريـن ذريـّه از فـرزنـدان ابـراهـيـم خليل (ع)


پاورقي

[1] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206؛ مقاتل الطالبيين، ص 80، دارالمعرفة.

[2] عـروة بـن مـسـعـود و فـرزنـدش ابـومـُرّه، هـر دو از صـحـابـه رسـول خـدا(ص) بـودنـد. عروه يکي از مردان بزرگي است که مشرکان قريش درباره او گـفـتند: لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرانُ عَلي رَجُلٍ مِّنْ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ (زخرف /31) (چرا اين قرآن بـر مـرد بـزرگ يـکـي از ايـن دو شـهـر (مـکـه و طـائف) نازل نشده است). او در نهم هجري اسلام آورد و قوم خود را نيز به اسلام دعوت کرد، ولي بـا مـخـالفـت آنـان رو بـه رو شـد و سـرانـجـام در حـال گـفـتـن اذان، بـه شـهادت رسيد. (نفس المهموم، ص 278؛ علي الاکبر(ع)، مقرم، ص 15، 16).

[3] مقاتل الطالبيين، ص 80، دارالمعرفة.

[4] نسب قريش، ص 57.

[5] مقاتل الطالبيين، ص 81، دارالمعرفة.

[6] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206.

[7] مقتل الحسين، مقرم، ص 318، مکتبة بصيرتي.

[8] مناقب، ج 4، ص 118.

[9] الارشاد، ص 238، مکتبة بصيرتي.

[10] مقتل الحسين، مقرم، ص 318، مکتبة بصيرتي.

[11] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206.

[12] علي الاکبر، مقرم، ص 16 ـ 19.

[13] رجال الطوسي، ص 76.

[14] کامل الزيارات، ص 416.

[15] نفس المهموم، ص 285 ـ 286.

[16] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206، 207.

[17] مـفـاتـيـح الجـنـان، ص 713 (زيـارت مـخـصـوصـه امـام حـسـيـن (ع) در اول و نيمه رجب).

[18] از منزلگاه هاي بين راه مکه به کوفه.

[19] کلمه «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون».

[20] تاريخ طبري، ج 5، ص 407، 408، دارالمعارف (با تلخيص).

[21] الملهوف، ص 166.

[22] الفتوح، ج 5، ص 207، 208.

[23] آل عمران، آيه 33 ـ 34.

[24] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 34، 35، انوارالهدي.

[25] روضة الشهداء، ص 336، 337، کتابفروشي اسلاميّة.

[26] الاقبال، ج 3، ص 73.

[27] مقتل الحسين 7، خوارزمي، ج 2، ص 35، انوارالهدي.

[28] همان.

[29] همان.

[30] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 35، انوارالهدي.

[31] الارشاد، ص 239، مکتبة بصيرتي.

[32] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 35، 36.

[33] همان، ص 36.

[34] الملهوف، ص 167.

[35] همان، ص 167.

[36] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 31، مکتبة المفيد.

[37] ذخيرة الدارين، ص 139.

[38] روضة الشهداء، ص 336، 339، کتابفروشي اسلامية.

[39] علي الاکبر(ع)، مقرم، ص 99، 100.

[40] الاقبال، ج 3، ص 73.