بازگشت

عبدالله بن عمير كلبي


بـرخـي نـام پـدر وي را عـمـر (الحـسـيـن والسـنـة، ص 74) و بـرخي ديگر عمرو (روضة الشـهداء، ص 287، كتابفروشي الاسلامية) گفته اند. از او با عنوان عبد بن عمير كلبي نيز ياد شده است (عاشورا چه روزي است، ص 253).

ابووهب، عبداللّه بن عُمَير بن عباس بن عَبد قَيس بن عُلَيم بن جَناب كَلْبي عُلِيمي؛ از اصـحـاب اميرالمؤمنين (ع) و امام حسين (ع)، مردي شريف، قهرمان، شجاع، [1] سـتـبربازو، بلند قامت، سيه چرده و فراخ چشم بود. وي و همسرش، ام وهب، دختر عبد، از تيره نمر بن قاسط، كنار چاه جُعد در محله بني همدان كوفه ساكن بودند.

چـند روز قبل از واقعه عاشورا، عبداللّه بن عمير ديد كه گروهي در نُخَيله [2] رژه مـي رفـتـنـد. چـون سـبـب را جـويـا شـد، گفتند كه آنها را براي جنگ با امام حسين (ع)، فـرزنـد فـاطـمـه (س) دخـتـر پيامبر(ص) مي فرستند، گفت: به خدا سوگند من جنگ با مـشـركـان را بـسـيـار دوسـت مـي داشـتم و هم اكنون اميدوارم كه ثواب جنگ با اين مردمي كه بـراي كـشـتـن پسر دختر پيامبر(ص) خود مي روند بيش از ثواب پيكار با مشركان بوده بـاشـد. آن گـاه نزد همسرش آمد و آنچه را شنيده بود و نيز تصميم خود را با وي در ميان نـهـاد. او گـفـت: هـدف خـوبـي در پـيـش گـرفـته اي خداوند تو را به آن برساند و به بـهـتـريـن راه راهـنـمـايـي كـنـد! اين كار را انجام بده و مرا نيز همراه خود ببر. عبداللّه با هـمـسـرش شـبـانـه [از كوفه] بيرون آمد و خود را به امام حسين رساند. و نزد آن حضرت ماند. [3] به نقلي شب هشتم محرم خود را به امام حسين رساند و تا روز عاشورا در كنار آن حضرت ماند. [4] .

روز عـاشورا پس از آغاز جنگ با پرتاب تير توسط عمر سعد و سپس تيراندازي لشكر او بـه سـوي يـاران امـام حـسـيـن (ع)، [5] يسار غلام زياد بن ابي سفيان [ابن اَبيه] و سالم غلام عبيداللّه بن زياد از لشكر بيرون آمدند و گفتند: چه كسي حاضر است بـا مـا بـه مـبـارزه بـرخـيزد؟ حبيب بن مظاهر و بُرير بن خُضير برخاستند. امام حسين (ع) فـرمود: بنشينيد. در اين هنگام عبداللّه بن عمير برخاست و عرض كرد: اي اباعبداللّه رحمت خـدا بـر تـو بـاد! اجـازه فـرمـا من به جنگ آنها بروم. امام حسين (ع) كه وي را مردي سيه چـرده، بـلنـد قـامـت، سـتـبـربـازو و فـراخ چـشم مشاهده كرد، فرمود: «به گمانم براي حـريـفـان هماوردي كُشنده باشد.» عبداللّه به سوي آنها رفت. آن دو گفتند: تو كيستي؟ چـون نسب خويش را بيان كرد، گفتند: ما تو را نمي شناسيم. [بگو] زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر به جنگ ما بيايند. عبداللّه به يسار كه جلوتر از سالم و آماده نبرد بود گفت: اي زنـازاده! تـو مـيـل مـبـارزه بـا ديـگـري را داري و حـال آن كه كسي كه به جنگ تو آمده از تو بهتر است؟! عبداللّه حمله كرد و با شمشير او را از پـاي درآورد. در آن هـنـگـام كـه مشغول شمشير زدن به يسار بود، سالم به وي حمله كـرد و او را صدا زد: «برده به سوي تو آمد» ولي عبداللّه اعتنا نكرد. سالم نزديك شد و پـيـشـدسـتـي كـرد و ضربه اي زد كه عبداللّه با دست چپ خويش جلوي آن را گرفت؛ و انـگـشـتان دست چپش قطع گرديد. عبداللّه بر وي حمله كرد و با ضرباتي چند او را به هلاكت رسانيد. سپس در حالي كه آن دو را كشته بود، بازگشت و چنين رجز مي خواند:



اِنْ تَنكُرونِي فَاَنَا اِبْنُ كَلْبٍ

حَسْبَي بَيتْي فِي عُلَيمٍ حَسْبِي



إِني امُروءٌ ذومِرّةٍ وَعصَبِ

وَلَسْتُ بِالخَوّارِ عِنْدَ النَّكْبِ



إِني زَعِيمٌ لَكِ اُمَّ وَهَبِ

بالطَفْنِ فيهم مُقْدِما والضَّربِ



ضَرْبِ غُلامٍ مُؤ منٍ بِالرَّبِّ

اگـر مـرا نـمـي شناسيد، من فرزند [قبيله] كلب هستم، همين براي من كافي است كه نسبم به [قبيله] عُلَيم مي رسد. همانا مردي نيرومند و تندخويم، هنگام نبرد سُست نمي شوم، اي ام وهـب بـا نـيـزه و شـمـشير زدن به سوي دشمن مي روم و از تو سرپرستي مي كنم، ضربه زدن بنده اي كه ايمان به پروردگار دارد.



سـپـس ام وهـب، عـمود خيمه را برداشت و به طرف همسرش رفت و خطاب به وي چنين گفت: پـدر و مادرم به فدايت! در راه فرزندان پاك پيامبر(ص) بجنگ. عبداللّه به سوي وي آمد تا او را به خيمه برگرداند. ام وهب پيراهن وي را گرفته مي كشيد و مي گفت: رهايت نـخواهم كرد تا با تو جان بسپارم. امام حسين (ع) آن زن را صدا زد و فرمود: خداوند به شـما خاندان پاداش نيك عطا فرمايد و تو را رحمت كند! نزد زنان بازگرد و در كنار آنها بـنـشـيـن كـه بـر زنان جهاد نيست. ام وهب نزد زنان بازگشت؛ در اين هنگام عَمرو بن حجاج زبـيـدي بـر جـنـاح راسـت [سـپاه امام حسين (ع)] حمله كرد، امّا [اصحاب امام] در برابر او ايـسـتـادنـد و زانـو بـه زمـيـن زدند و سرنيزه ها را به كار گرفتند لذا اسب نتوانست جلو بيايد. شمر بر جناح چپ [سپاه امام حسين (ع)] حمله كرد. [اصحاب امام (ع)] در برابر او نـيـز ايـسـتـادگـي كـردنـد و او را زخمي نمودند. عبداللّه بن عمير كه در جناح چپ بود جنگ سـخـتـي كـرد و دو تـن ديـگـر از [سپاه] دشمن را از پاي درآورد تا اين كه هاني بن ثبيت حـضـرمـي و بـكـيـر بـن حـَيّ تـَمـيـمـي بـه وي حـمـله كـردنـد و او را بـه شـهـادت رسـانـدنـد. [6] ابـن شـهـرآشـوب وي را در زمـره شـهـيدان حمله نخست آورده است. [7] .

سـواره و پـيـاده [سـپـاه] دشمن از چپ و راست به ياران امام حسين (ع) حمله ور شدند و جنگ سختي درگرفت. بسياري از ياران امام (ع) كشته شدند و شمار كمي باقي ماندند. پس از فـروكـش كـردن گرد و غبار، زن عبداللّه از خيمه بيرون آمد و به طرف همسرش رفت و بـالاي سـر وي نـشـسـت تـا خـاك از چـهـره وي پـاك بـنـمـايـد؛ در آن حال مي گفت: بهشت بر تو مبارك باد! شمر به غلامش، رستم، گفت: با عمود خيمه بر سر وي بكوب. او با عمود خيمه سر وي را شكافت؛ كه درجا جان سپرد. [8] .


پاورقي

[1] تـنـقـيـح المـقـال، ج 2، ص 21؛ ر.ک. رجال شيخ طوسي، ص 54 ـ 78.

[2] ر.ک به مقاله امام حسين (ع) ذيل عنوان «آوردگاه عشق و ايثار».

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 429، دارالمعارف.

[4] تنقيح المقال، ج 2، ص 201.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 429.

[6] تـاريـخ طـبـري، ج 5، ص 429 ـ 438، دارالمـعـارف، نـيـز ر.ک. مـقـتل الحسين 7، خوارزمي، ج 2، ص 16، انوارالهدي؛ بحارالانوار، ج 45، ص 12 ـ 13؛ ابصارالعين، ص 179 ـ 181، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة.

[7] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 122.

[8] تـاريـخ طـبـري، ج 5، ص 438، دارالمعارف؛ ر.ک. انساب الاشراف، ج 3، ص 194، دارالتعارف؛ ابصارالعين، ص 179 ـ 181، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة؛ ذخيرة الدارين، ص 203 ـ 205؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 253.