بازگشت

حنظلة بن اسعد شبامي


شِبامي، منسوب به شِبام نام شهري است در يمن. (الانساب، ج 3، ص 395) نيز گفته انـد: شـبام، نام طايفه اي در كوفه و كوهي در يمن است. (معجم البلدان، ج 3، ص 318) او، حـنـظـله شـامـي (لهـوف، ص 47، چـاپ مـنـشورات رضي؛ رياض ‍ الشهادة، ج 2، ص 155، اسـرار الشهادة، ج 2، ص 395) و عجلي نيز ناميده شده است. (روضة الشهدا، ص 309، كـتـابـفـروشـي الاسـلامـيـة) ولي مـامـقـاني، شامي بودن وي را ردّ مي كند. (تنقيح المقال، ج 1، ص 382)

حـنـظـلة بـن اسعد، [1] يار باوفاي امام حسين (ع) [2] و شهيد كربلا از قبيله هَمْدان است. [3] .

او از چـهـره هـاي سـرشـنـاس و شـجاع شيعه ي [كوفه] و سخنوري فصيح و قاري قرآن بـود. حـنـظـله فـرزنـدي بـه نـام عـلي داشـت كـه مـورّخـان از وي خـبـر نقل كرده اند. [4] .

او، پـيـك امـام حـسـيـن (ع) در كـربـلا بـود و در روزهـاي قـبل از جنگ از طرف آن حضرت براي عمربن سعد پيام مي برد. [5] روز عاشورا نزد امام حسين (ع) آمد و مقابل آن بزرگوار ايستاد. صورت و سينه خود را سپر شمشيرها و تـيـرهـا و نـيـزه هـا قـرار داد. [6] و خـطـاب بـه سـپـاه كـوفـه آيـات ذيل را تلاوت كرد:

يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الاَْحْزَابِ - مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بـَعـْدِهـِمْ وَمـَا اللّهَُ يـُرِيدُ ظُلْما لِلْعِبَادِ - وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِي - يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنْ اللّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلْ اللّهَُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ [7] .

اي قـوم! مـن از [روزي] مـثـل روز دسـتـه هـا [ي مـخـالف خـدا] بـر شـمـا مـي ترسم. [از سرنوشتي] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كساني كه پس از آنها [آمدند.] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمي خواهد. و اي قوم! من بر شما از روزي كه مردم، يكديگر را [به ياري هم] ندا درمي دهند بيم دارم؛ روزي كه پشت كنان باز مي گرديد [در حـالي كـه] بـراي شما در برابر خدا هيچ حمايت گري نيست؛ و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبري نيست.

آن گـاه گـفـت: اي قوم! حسين را مي كشيد پس خداوند شما را به عذابي [سخت]هلاك كند. «وَقـدْ خـابَ مـَنِ افْتَري» [8] ؛ «و هر كه دروغ بندد نوميد مي گردد.» امام (ع) بـه او گـفـت: اي پـسـر اسـعـد! خـدا تـو را رحـمـت كند. اين مردم، هماندم كه دعوت حقّت را نـپـذيـرفـتند و حمله كردند كه [كشتن] تو و يارانت را جايز بشمارند مستحقّ عذاب شدند، چـه رسـد بـه حـال كـه بـرادران نيكوكارت را كشته اند. حنظله عرض كرد: راست گفتي، فـدايت شوم. شما از من داناتر و در خواندن دشمن به حقّ شايسته تري. آيا ما به سوي آخـرت نـمي رويم و به برادرانمان ملحق نمي شويم؟ حضرت فرمود: «سوي ملك جاودان روان شـو كـه از دنـيا و آنچه در آن است بهتر مي باشد.» حنظله گفت: «سلام بر تو اي اباعبداللّه، درود خدا بر شما و خاندانت باد. خدا ما را در بهشت به يكديگر بشناساند.» امـام (ع) فـرمـود: آمـيـن، آمـيـن. [9] آن گـاه حـنـظـله از سـيـّدالشـهـدا(ع) رخـصـت طلبيد [10] و پس از غلام تركي عازم ميدان شد. [11] بيست تن از دشمن را بـه هـلاكـت رسـانـد و سـرانـجام در جمع برادران شهيد خود جاي گرفت. از او در زيارت ناحيه مقدّسه امام (ع) و رجبيّه چنين ياد شده است:

«السلام علي حنظلة بن اسعد الشبامي» [12] .

«درود بر حنظلة بن اسعد شبامي»


پاورقي

[1] سـعـد، (ارشـاد، ج 2، ص 105؛ لهـوف، ص 164، چاپ اسوه) و سعيد هم درج شـده است. (المفيد في ذکري سبط الشهيد، ص 96) شيخ طوسي، اسعد بن حنظله شبامي را نـيـز از يـاران امـام حـسـيـن (ع) بـرشـمـرده. (رجـال الطـوسـي، ص 71) ولي مـرحـوم شـوشـتـري عـقـيـده دارد وي، هـمـان حـنـظـلة بـن اسـعـد شـبـامـي اسـت. (قـامـوس الرجـال، ج 2، ص 8) کـه نـام پـدر (اسـعـد) بـه نـام فـرزنـد (حـنـظـله) تـبـديـل شـده اسـت. (هـمـان، ج 4، ص 77) بـه گـفـتـه مـؤ لّف قـامـوس الرجـال، سـعـد بـن حـنـظـله تميمي نيز همان حنظله شبامي مي باشد. ولي محمّد مهدي شمس الديـن تـصـحـيـف و اشـتـبـاه در اين حالت را بسيار بعيد مي داند. زيرا حنظله، شبامي و از اعـراب جـنـوب و سعد، تميمي و از اعراب شمال است. (انصارالحسين، ص 89 ـ 90، الدار الاسلامية).

[2] رجال الطوسي، ص 73.

[3] تسمية من قتل مع الحسين (ع)، ش 95؛ حدائق الورديه، ص 104.

[4] نگاه کنيد: تاريخ طبري، ج 5، ص 426، دارالمعارف.

[5] ابـصـار العـيـن، ص 130، مـرکـز الدراسـات الاسلامية لحرس الثورة؛ وسيلة الدارين، ص 134؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 382.

[6] لهوف، ص 164، چاپ اسوه.

[7] غافر، 32 ـ 30.

[8] طه (20)، 61.

[9] تاريخ طبري، ج 5، ص 443، دارالمعارف. نيز ر.ک (لهوف، ص 164، [چاپ اسـوه]؛ مـقـتـل الحـسـين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 28، انوارالهدي؛ مثير الاحزان، ص 65؛ اعلام الوري، ص 241، بحارالانوار، ج 45، ص 23 با کمي حذف و تغيير.).

[10] ابصار العين، ص 130، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة.

[11] روضة الشهدا، ص 309، کتابفروشي الاسلامية. برخي گفته اند حنظله، پس از عمرو بن خالد صيداوي (رياض الشهاده، ج 2، ص 155) و يا پس از شريف و مالک بن حارث به ميدان رفت. (اسرار الشهاده، ج 2، ص 395) به گفته نويسنده ينابيع المودّة، پس از زهير، حنظله (چون نام پدر و قبيله او را ذکر نکرده معلوم نيست وي، همان حنظله مورد بـحـث بـاشـد.) به ميدان رفت و با خواندن رجز، شصت سوار را به هلاکت رسانيد و سپس به فيض شهادت نايل گشت. (ص ‍ 398).

[12] اقبال، ج 3، ص 79 و 345؛ بحارالانوار، ج 45، ص 73 و ج 101، ص 273، چاپ ايران.