بازگشت

انس بن حارث كاهلي


اَنـس بْنِ حَرْث بْنِ نَبيه بْنِ كاهِلِ بْنِ عَمْرو بْنِ مُصعَب بْنِ اَسدِ بنِ خُزيمه اَسدي كاهلي، [1] كه در منابع گوناگون از او به عنوان انس بن حارث كاهلي، [2] انـس ‍ بـن ابـي سـحـيـم [3] ، مـالك بـن مـالك بـن انـس [4] و انـس بـن كـاهـل اسـدي [5] ياد مي شود، از صحابه بزرگوار پيامبر(ص) بود و در جنگ هاي بدر و حنين شركت داشت. [6] .

انـس از پـيـامـبـر خـدا(ص) شـنـيـد كـه فـرمـود: «فـرزنـدم ـ اشاره به امام حسين (ع) ـ در سـرزمـيـنـي بـه نـام كربلا كشته مي شود، هر كس تا آن هنگام زنده بود و او را درك كرد بايد ياري اش كند.»

راوي گـويـد: انـس بـن حـارث بـه كـربـلا آمـد و در ركـاب امـام حـسـيـن (ع) كـشـتـه شد. [7] .

وي كـه در كوفه زندگي مي كرد، [8] به گفته برخي در مكه [9] و بـه گـفـتـه بـرخـي ديـگر شبانه در كربلا به امام (ع) پيوست. [10] ولي طبق گـفته بلاذري انس از كوفه بيرون آمد؛ و پس از مشاهده گفت وگوي امام (ع) با عبيداللّه بن حرّ جعفي در قصر بني مقاتل، خدمت آن حضرت رسيد و با اداي سوگند اظهار داشت كه هـدف وي از خـروج از كوفه آن بوده است كه همانند عبيداللّه بن حرّ به نفع هيچ كدام (امام (ع) و يـا دشـمنان) وارد جنگ نشود؛ و در ادامه افزود: «[ولي] خداوند ياري كردن تو را در قلب من افكند و به من جرأت بخشيد تا در اين راه با تو همگام باشم.»

امام حسين (ع) به وي نويد هدايت و امنيت داد و او را با خود همراه ساخت. [11] .

انـس در كـربـلا مـأمـوريـت يـافت تا پيام امام حسين (ع) را به عمرسعد برساند و به او انـدرز دهـد، شـايـد بـه خـود آيـد. هنگام رسيدن نزد عمرسعد سلام نكرد؛ و او پرسيد چرا سـلام نـكـردي؟ آيـا ما را كافر و منكر خدا پنداشته اي؟! گفت: چگونه منكر خدا و پيامبر نـيـسـتـي و حـال آن كـه براي ريختن خون فرزند پيامبر دامن همّت به كمر بسته اي! عمر سـعـد لخـتـي سـر بـه زيـر افكند و آن گاه گفت: به خدا سوگند مي دانم كه كشنده اين گروه در دوزخ است ولي فرمان عبيداللّه بايد اطاعت شود. [12] .

انس در روز عاشورا همچون ديگر ياران امام حسين (ع) پس از كسب اجازه از محضر آن حضرت در حـالي كـه بـا بستن شالي بر كمر، قامتش را راست نگه داشته و ابروان سفيدش ـ كه بر اثر كهنسالي بر چشمانش افتاده بود ـ با پيشاني بندبسته بود، [13] عازم مـيـدان جنگ شد. با مشاهده حالت او اشك امام حسين (ع) سرازير گشت و فرمود: خداي از تو قبول كند، اي پيرمرد. [14] .

وي هنگام ورود به ميدان مبارزه چنين رجز خواند:



قَدْ عَلِمَتْ كاهِلُها وَدُودانُ

وَالخَندَفيّونَ وَقَيسُ عَيلانِ



بِأنَّ قَوْمي آفَةٌ لِلا قرانِ

يا قَومُ كُونوا كَاسُودِ الجان



وَاسْتَقْبِلُوا القَومَ بِضرِّ الا نِ

آلُ عليٍ شيعَةُ الرَّحمنِ



وَ آلُ حَرْبٍ شيعَةُ الشَّيطانِ [15] .



تيره هاي كاهل و دودان و خندف و قيسُ عيلان همه مي دانند كه قبيله من نابود كننده هماوردانند. اي يـاران هـمـچـون شـيـر غـران بـاشـيـد هـم اكـنـون رو در رو بـا دشـمـنـان بـسـتـيزيد كه آل علي پيرو رحمان هستند و آل حرب (بني سفيان) پيروان شيطان.

انس پس از كارزاري سخت و كشتن چهارده [16] يا هجده تن [17] از سپاهيان دشـمـن بـه درجـه رفـيـع شهادت نايل آمد؛ و مقبره وي در بارگاه دسته جمعي شهدا پايين پاي امام حسين (ع) واقع است. كميت، شاعر مشهور عرب در سوگ وي و حبيب بن مظاهر چنين سروده است:



سِوي عُصْبَةُ فيهِم حَبيبُ مَعفَّرُ

قَضي نَحْبَهُ وَالكاهِليُ مَرمَّلُ [18] .



جز گروهي كه در ميانشان حبيب جان سپرد و پيكرش به خاك غلطان شد، و كاهلي، كه جسم او به خون آغشته است.

در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيّه از وي چنين ياد شده است:

السَّلامُ عَلي اَنَسِ بْنِ الكاهِلِ الاَْسَدي. [19] .


پاورقي

[1] ابـصـار العـيـن، ص 99، مـرکـز الدراسـات الاسـلامـية لحرس الثورة؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 154.

[2] تـسـمـيـة مـن قـتـل، شـمـاره 27؛ تـاريـخ الکـبـيـر، بـخـاري، ج 2، ص 20؛ رجال الطوسي، ص 3 و 71؛ الخلاصة للعلاّ مة، ق 1، ص 22؛ مثيرالاحزان، ص 63.

[3] مثيرالاحزان، ص 17.

[4] الفتوح، ج 5، ص 196، پاروقي.

[5] اقبال، ج 3، ص 346 و 78؛ بحارالانوار، ج 45، ص 71 و ج 101، ص 272، مکتبة الاسلامية.

[6] تنقيح المقال، ج 1، ص 154؛ مقتل الحسين، مقرم، 2، ص 253، منشورات شريف رضي؛ ذخيرة الدارين، ص ‍ 209.

[7] تـاريـخ کـبـيـر، بـخـاري، ج 2، ص 30؛ ثـقـات، ابـن حـبـان، ج 4، ص 49؛ الاسـتـيـعـاب، ابـن عـبـدالبر، ج 1، ص 112؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 14، ص 223؛ اسـدالغـابـة، ابـن اثـير، ج 1، ص 122؛ الوافي بالوفيات، صفدي، ج 9، ص 421؛ الاصابة، عسقلاني، ج 1، ص 270.

در مـنـابـع يـادشـده سـنـد و مـتـن روايـت بـه صـورت ذيل آمده است:

سـعد (سعيد) بن عبدالملک بن واقد الحراني، عن عطاء بن مسلم الخفاف، عن اشعث بن سحيم (در بـرخـي از مـنـابـع بـه جـاي سـحـيـم سـُلَيـم آمـده اسـت) عـن ابـيـه قـال: سـمـعـت انـس بـن حـارث يـقـول: سـمـعـت رسـول اللّه (ص) يـقـول: اَنّ ابـنـي هـذا ـ يـعـنـي الحـسـيـن ـ يـُقـتـل بـارض يقال لها کربلا فمن شهد منکم فلينصره.»

قال فخرج انس بن الحارث الي کربلا فقتل مع الحسين (ع).

در اسـدالغـابـه مـتـن ايـن حـديـث بـا هـمـان سـنـد چـنـيـن آمـده اسـت: اَنَّ ابـنـيّ هـذا يـقـتـل بـارض العـراق فـمـن ادرکـه فـليـنـصـره» فقتل مع الحسين (ع).

در مـثـيـر الاحـزان (ص 17) متن حديث همين است که ذکر شد ولي سندش چنين است: «عن اشعث بـن عـثـمـان عـن ابـيـه عـن انـس بـن ابـي سـحـيـم قـال: سـمـعـت النـبـي يـقـول...». در کـتـاب ذخـيـرة الداريـن (ص 209) بـه نقل از مثيرالاحزان، سند چنين آمده است: «عن اشعث بن ابي سحيم عن ابيه عن انس بن الحرث قـال سـمـعـت رسـول اللّه...» بـاز در هـمـيـن کـتـاب بـه نـقـل از الدرّ النـظيم (نسخه خطي) سند روايت چنين آمده است: «وعن اشعث بن عثمان عن ابيه عـن انـس بـن الحـرث بـن نـبـيـه الکـاهـلي قـال سـمـعـت رسـول اللّه (ص)...»، در سـفـيـنـة البـحـار، ج 1، ص 179 بـه نـقـل از الدرالنـظـيـم سـنـد چـنـيـن آمـده اسـت: «اشـعـث بـن عـثـمان عن ابيه عن انس بن سحيم قـال...» بـا مـقـايـسـه موارد ياد شده و با يگانگي متن حديث در تمام موارد چنين نتيجه مي گيريم که انس بن ابي سحيم و انس بن سحيم همان انس بن حارث هستند.

[8] اسدالغابه، ج 1، ص 123.

[9] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 234.

[10] ذخيرة الدارين، ص 209؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 154.

[11] انساب الاشراف، ج 3، ص 175، دارالتعارف.

[12] فرسان الهيجاء، ج 1، ص 37.

[13] همين مطلب به جابر بن عروه غفاري نيز نسبت داده شده است.

[14] حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 234.

[15] امـالي صـدوق، ص 137. مـتـن رجز در (الفتوح، ج 5، ص 196) با اختلافي اندک چنين آمده است:



قَدْ عَلِمَتْ مالِکُ وَذُودان

وَالخَندَفيّونَ مِنْ قَيسِ عَيلانِ



بِأنَّ قَوْمي آفَةٌ لِلا قران

لَديَ الوغي وَسادَةُ الفرسان



فَباشِروا الموتَ بِطعنٍ الان

لَسْنا مَزي العَجزُ عَنِ الطَّعان



آلُ عليٍ شيعَةُ الرَّحمن

وَآلُ حربٍ شيعَةُ الشَّيطان.

[16] مناقب آل ابي طالب (ع)،ج 4، ص 111.

[17] امالي شيخ صدوق، ص 138؛ ذخيرة الدارين، ص 209.

[18] ابصار العين، ص 100، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة.

[19] اقبال، ج 3، ص 346 و 78.