بازگشت

ابوالشعثاء كندي


ابوالشعثاء، [1] يزيد بن زياد مهاصر بن نعمان كِنْدِي [2] از اصحاب امـام حـسـيـن (ع) و شـهـيـدان كـربلا است. در چگونگي پيوستن وي به كاروان حسيني ميان مورّخان اختلاف است، برخي گفته اند: ابوالشعثا همراه عمرسعد از كوفه به كربلا آمد و آن گاه كه او پيشنهادهاي امام حسين (ع) را رد كرد از لشكرش جدا شد و به سپاه امام (ع) پيوست و با آن حضرت بود تا در ركابش به شهادت رسيد. [3] .

بـرخي ديگر آورده اند كه ابوالشّعثا از كوفه بيرون آمد و پيش از رسيدن سپاه حرّ به امـام حـسـين (ع) در ميان راه به امام (ع) پيوست. [4] پس از مقاومت حضرت (ع) در برابر سپاه حرّ، كه قصد بردن وي به كوفه را داشت، دو گروه به نينوا رسيدند. در ايـن هـنـگـام سـواري مـسـلح و كـمـان بـه دوش بـر اسـبـي اصيل از سوي كوفه پديدار شد. همگي ايستادند و منتظر وي ماندند. سوار كه رسيد، به حـرّ بـن يـزيـد و يـارانـش سـلام كرد ولي به امام حسين (ع) و يارانش سلام نكرد. آن گاه نـامـه ابن زياد را به حرّ داد؛ كه در آن چنين نوشته بود: «وقتي فرستاده ام آمد و نامه ام را بـراي تـو آورد، حـسين را در صحرايي خشك فرود آر. به فرستاده ام فرمان داده ام كه از تو جدا نشود تا خبر اجراي فرمانم را بياورد. والسلام.»

حرّ، پس از خواندن نامه گفت: «اين نامه امير عبيداللّه زياد است كه به من فرمان داده است، شـمـا را در همان جا كه نامه به من مي رسد متوقف كنم و اين فرستاده اوست كه تا اجراي فرمان از من جدا نخواهد شد.

ابـوالشـّعثا با نگاهي به فرستاده عبيداللّه زياد بانگ زد: آيا تو مالك بن نُسير بَدّي نيستي؟

گفت: چرا.

چون وي نيز از قبيله كنده بود. ابوالشعثا گفت: مادر به عزايت بنشيند؛ چه خبر آورده اي؟

گفت: چيزي نياورده ام جز آن كه از پيشوايم فرمان برده و به بيعتم وفا كرده ام!

ابـوالشـّعـثـا گـفـت: عـصـيـان پـروردگار كردي و با اطاعت از پيشوايت خود را به هلاكت افـكـنـدي و نـنـگ و عـار و افـتـادن در آتـش را بـه جـان خـريـدي، خـداي عـزّوجـل گـويـد: «وَجـَعـَلْنـاهـُمْ اَئِمَّةً يـَدْعـُونَ اِلَي النـّارِ وَيـَومَ القـيـامـَةِ لا يـُنـْصـَرُون» [5] و پيشواي تو چنين است. [6] .

ابـوالشـّعـثـا، مـردي شريف، شجاع و بي باك بود، و در تيراندازي مهارتي ويژه داشت. [7] وي پـس از وداع بـا امـام حـسـيـن [8] به ميدان رفت و پس از جنگي دليـرانه، اسبش به وسيله سپاه عمرسعد پي شد. [9] آن دلاورمرد كنار امام (ع) زانو زد و دشمن را هدف تير قرار داد و با هر تيري كه رها مي كرد اين بيت را مي خواند:



اَنَا ابْنُ بَهْدَلَهْ

فُرسانُ العَرْجَلَهْ



منم فرزند بهدله يكه سوار عرجله [10] .

امـام حـسـين (ع) براي وي چنين دعا كرد: اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ وَاجْعَلْ ثَوابَهَ الْجَنَّة» (خداوندا تيرش را به هدف بنشان و پاداش وي را بهشت قرار ده!)

ابـوالشّعثا پس از پرتاب صد تيري كه به همراه داشت برخاست و گفت: جز پنج تير خـطـا نـرفـت و بـر مـن مـعـلوم شـد كـه [دسـت كـم] پـنـج تـن از نـيـروهـاي دشـمـن را كـشتم. [11] .

بـا پـايـان يـافـتـن تـيـرهـا، ابـوالشـعـثـا بـرخـاسـت و شـمـشـيـر كـشيد و به دشمن حمله برد؛ [12] و اين رجز را مي خواند:



اَنَا يزيدُ واَبِي مُهاصر

اَشْجَعُ مِنْ ليثٍ بِغَيلٍ خادِرْ



يا رَبِّ اِنّي لِلْحُسين ناصر

وَلاِبْنِ سَعْدٍ تارِكٌ و هاجر [13] .

منم يزيد كه پدرم مهاصر بود، دليرتر از شير بيشه هستم؛



خدايا من ياور حسينم، و از ابن سعد دوري گزيده ام.

ابـوالشـّعـثا پس از كشتن نُه [14] و به قولي هيجده يا نوزده تن و مجروح كردن شماري ديگر از سپاه دشمن به شهادت رسيد. [15] .

دربـاره هـنگام شهادت وي ميان مورّخان اختلاف است، برخي وي را در شمار نخستين شهيدان [16] و بـرخـي در زمـره شـهـيـدان وهـله دوم مـاجراي كربلا آورده اند. شيخ صدوق شـهـادت وي را پـس از شهادت مالك بن انس كاهلي نوشته است. [17] خوارزمي نام وي را پـس از شـهـادت حنظلة بن اسعد شبامي ثبت كرده است [18] و ابن اعثم و ابن شـهـرآشـوب شـهـادت او را پـس از شـهـادت انـيـس بـن معقل اصبحي آورده اند. [19] .


پاورقي

[1] ابوالببغاء، (الفتوح، ج 5، ص 136).

[2] انـسـاب الاشراف، ج 3، ص 405، دارالفکر، ر.ک. الفتوح، ج 5، ص 199؛ تـاريـخ طـبـري، ج 5، ص 445، دارالمـعـارف مـصـر؛ تـنـقـيـح المـقـال، ج 3، ص 326؛ نام وي زياد (امالي صدوق، ص 137؛ بحارالانوار، ج 44، ص 320؛ رمـز المـصـيـبـه، ج 2، ص 135؛ هـم و غـم فـي شـهـر المـحـرم، ص 91) و زائده (بحارالانوار، ج 98، ص 341، چاپ بيروت) نيز آمده است و نام پدرش، زيد بن مهاصر (تـسـمـيـه من قتل، ش 79) مهاصر (الفتوح، ج 5، ص 199؛ انساب الاشراف، ج 3، ص ‍ 405، دارالفـکـر؛ تـاريـخ طـبري، ج 5، ص 445، دارالمعارف مصر؛ امالي صدوق، ص 137؛ مـنـاقـب آل ابي طالب، ج 4، ص ‍ 112؛ رمز المصيبة، ج 2، ص 137؛ هم و غم في شـهر المحرم، ص 91 و...) مهاجر (امالي صدوق، ص 137؛ بحارالانوار، ج 45، ص 30 و 72) مـصـاهـر، (نـاسـخ التـواريـخ، ج 2، ص 309) مـظـاهر، (هيجان انگيزترين پديده تـاريخ به اراده نيرومند حسين بن علي (ع)، ص 287) شعثا (مجالس المؤمنين، ص 120) آورده انـد. بـرخـي آورده انـد کـه وي از مـحـدثـان بـوده اسـت، (مـنـتـهـي الا مال، ج 1، ص 368، کتابفروشي اسلاميه).

[3] انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 405، دارالفکر؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 408، دارالمعارف مصر؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 73؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 603.

[4] ذخـيـرة الدارين، ص 239. و نيز مناظره ابوالشعثا با پيک ابن زياد که در متن آمده بر قوّت اين قول مي افزايد.

[5] سـوره قـصـص (28)، آيـه 41، «و آنان را پيشوايان قرار داديم که به سوي آتش (دوزخ) بخوانند و روز رستاخيز ياري نخواهد شد.».

[6] تـاريـخ طـبري، ج 5، ص 408، دارالمعارف مصر؛ ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 83ـ84، کنگره جهاني هزاره شيخ مفيد؛ ذخيرة الدارين، ص 239.

[7] ابـصـارالعـين في انصار الحسين، ص 171، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة؛ تنقيح المقال، ج 3، ص ‍ 326؛ ذخيرة الدارين، ص 239.

[8] البدايه والنهايه، ج 8، ص 186.

[9] ابـصـار العين في انصار الحسين، ص 172، مرکز الدراسات الاسلامية لحرس الثوره.

[10] بـَهـْدَلَهْ «نام طايفه اي از قبيله کنده». عَرجَلَهْ «مقدار کمي از سواران و عده اي از پيادگان. (همانجا).

[11] تاريخ طبري، ج 5، ص 445، دارالمعارف مصر.

[12] ابصار العين في انصار الحسين، ص 172، مرکز الدراسات الاسلاميه لحرس الثورة.

[13] انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 405، دارالفکر؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 445، دارالمعارف مصر. بيت هاي ديگري نيز در برخي منابع آمده است که همه آنها را کرباسي در دائرة المعارف الحسينيه (ج 5، ص 244ـ245) جمع آوري نموده و گفته است ابوالشعثا در حال رفتن به ميدان اين اشعار را سرود:



اَنَا يزيدُ واَبِي مُهاصِر

اَشْجَعُ مِنْ ليثٍ بِغَيلٍ خادِرُ



وفي يميني صارِم

وباتِريا رَبِّ اِني لِلْحُسين ناصِر



وَابْنِ زيادٍ خاذِلٌ وَغادِر

ذاک الزَّنيمُ ابْنُ الزَّنيمِ الفاجِر



نَجلُ اللِّئامِ الغادِرِ والماکِر

وَللاَعادي مُبغضٌ ونافِر



وکُلُّهُمْ إِلَي الجَحيم صائِرْ.

[14] امالي شيخ صدوق، ص 137.

[15] ذخـيـرة الداريـن، ص 240، در کـتـاب فـرسـان الهـيـجـا، ج 1، ص 30 بـه نقل از شرح قصيده ابوفراس آورده که چهل و چند نفر را به هلاکت رساند.

[16] تاريخ طبري، ج 5، ص 445، دارالمعارف؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 603.

[17] امالي، ص 137.

[18] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 23، انوار الهدي.

[19] الفتوح، ج 5، ص 199؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 112.