بازگشت

اهداف امام حسين از قيام


امـا دربـاره ايـن كـه امـام (ع) از ايـن مـأمـوريـت چـه اهـدافـي را دنـبـال مـي كـرد؟ بـا تـوجـه بـه اخـبـار رسـيـده از رسـول خـدا(ص)، تـصـريـحات خود آن حضرت در نامه ها و خطابه هايشان، روند قيام و دستاوردهاي آن، به موارد زير مي توان اشاره كرد:

1ـ امر به معروف و نهي از منكر: يكي از بارزترين هدف هاي قيام حسين، امر به معروف و نهي از منكر است. آن حضرت در وصيت نامه اي كه به برادرش، محمّد حنفيّه، نوشت، به روشني بر آن تصريح فرمود. هنگام عزيمت از مدينه، امام (ع) در گفت وگويي طولاني بـا بـرادرش، جـوانـب گـوناگون قيام خويش را به بحث گذاشت و پس از انجام سفارش هاي لازم، قلم و دوات خواست و به عنوان وصيّت نامه خطاب به محمد چنين نوشت:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

اين وصيت حسين بن علي بن ابي طالب به برادرش، محمد بن علي، مشهور به حنفيّه است. حسين بن علي گواهي مي دهد كه خدايي جز خداي يكتاي بي شريك نيست؛ و اين كه محمّد بنده و فرستاده او است؛ كه حق را از جانب حق آورد. بهشت حق است، دوزخ حق است و رستخيز ـ بـي هـيچ ترديدي ـ خواهد رسيد؛ و خداوند آنان را كه در گورند بيرون آورد. من از روي هـوس و سـركـشـي و تـبهكاري و ستمگري قيام نكردم، من به پاخاستم تا امّت جدّ خويش ـ مـحمّد(ص) ـ را به سامان آورم. مي خواهم به نيكي فرمان دهم و از بدي باز دارم و روش جـدّم، مـحـمـّد(ص) و روش پـدرم، عـلي (ع)، را در پـيـش ‍ گـيـرم. هـر كـس بـا قـبول حق مرا پذيرفت، خداوند به حق نزديكتر است؛ و هركس دعوتم را نپذيرفت، صبر مي كنم تا خداوند ميان من و اين مردم داوري كند كه او بهترين داوران است....

2 ـ شـهادت طلبي: حسين (ع) بارها خبر شهادت خويش را از زبان پيامبر خدا(ص) شنيده بـود. بـنـابـرايـن طبيعي بود كه در راه تحقق آن نيز گام بردارد؛ و در زندگي راهي را برگزيند كه فرجامش شهادت در راه خدا باشد.

نـقـل اسـت كـه پـس از دو سـاله شـدن امـام (ع)، رسـول خـدا(ص) بـه سـفـر رفـت. در طول راه در نقطه اي ايستاد. كلمه استرجاع بر زبان راند و چشمانش اشكبار شد. چون سبب راپـرسـيـدنـد. فـرمـود: ايـنـك جـبـرئيـل آمـد و مـرا از زمـيـن بـر سـاحل فرات خبر داد كه فرزندم حسين، پسر فاطمه، در آن جا كشته مي شود. گفتند: يا رسول اللّه، كه او را مي كشد؟ فرمود: مردي به نام يزيد كه خداوند در او مباركي قرار مـدهـاد. گويي كه بر محل عزيمتش مي نگرم و مدفن اش را در آن جا مي بينم، در حالي كه سرش هديه داده شده است. به خدا سوگند، هر كس به سر فرزندم حسين بنگرد و شادي كند، خداوند دل و زبانش را دوگانه سازد.

آنـگـاه پـيـامبر(ص) از سفر بازگشت و منبر رفت و در حالي كه حسن و حسين بر زانوي او نـشـسـتـه بـودند، براي مردم خطبه خواند. چون از خطبه فراغت يافت، دست راستش را بر سـر حـسـيـن نـهـاد و سـر را بـه آسـمـان بلند كرد و چنين دعا كرد: پروردگارا، من، محمّد، پـيـامـبـر تـوام؛ و ايـن دو پـاكـيـزگـان، خـانـدان و فـرزنـدان و نـسـل بـرگـزيـده مـن انـد، كـه از خـود مـيـان امـّتـم بـه يـادگار مي گذارم. پروردگارا جـبـرئيـل بـه مـن خـبـر داده اسـت كـه ايـن فـرزنـدم كـشـتـه و [بدنش] رها مي شود. خداوندا قـتـل او را بـر مـن مبارك گردان و او را از شهيدان بزرگ قرار بده، همانا تو بر هر كار توانايي. پروردگارا در آن كس كه او را مي كشد و وامي گذارد، مباركي قرار مده.

راوي گـويـد در ايـن هـنـگـام فـريـاد گـريـه مـردم بـلنـد شـد و رسول خدا(ص) فرمود: آيا مي گرييد و ياري اش نمي كنيد؛ پروردگارا تو خود يار و ياورش باش. [1] .

در روايت ديگري از رسول خدا(ص) نقل شده است كه خطاب به حسين (ع) فرمود: «تو را در بهشت مرتبه اي است، كه جز با شهادت به آن نرسي.» [2] .

مـفـهـوم ايـن روايـت هـا نـه بـه مـعـنـاي آن اسـت كـه امـام (ع) از انـجـام قـيـام تـنـهـا در پـي قـتـل خـويـش بـود، بـلكـه آن حـضـرت از دنـبـال كـردن هـدفـي كـه فـرجـام آن قتل ايشان باشد، با آغوش باز استقبال كرد.

3ـ ايفاي نقش رهبري: چنان كه پيش از اين گذشت، امام حسين (ع) در دوران امامت برادرش، حـسـن (ع)، بـه تقاضاهاي مكرّر كوفيان مبني بر قيام بر ضد معاويه پاسخ مثبت نداد؛ و بـه دليـل وجـود پـيـمـان تـرك مـخـاصـمـه، مـوضـوع را بـه مـرگ مـعـاويـه مـوكول كرد. پس از مرگ وي، كوفيان باز هم تقاضايشان را تكرار كردند. اين بار امام حـسـيـن (ع) ـ چنان كه خود بارها اشاره فرموده است ـ [3] به درخواست مردم كوفه پاسخ مثبت داد و به منظور ايفاي نقش رهبري خويش عازم آن شهر گرديد.

4ـ مبارزه با بيدادگري: اگر وسعت بيدادگري بني اميّه و نيز شدّت انحراف آحاد جامعه زيـر سـلطـه شان از ارزش ها و موازين ديني در نظر گرفته شود، ستم ستيزي را بايد مـهم ترين جنبه قيام حسيني شمرد. امام (ع) پس از رويارويي با طلايه داران سپاه اموي، در نامه اي خطاب به چند تن از بزرگان كوفه، در اين باره چنين فرموده است:

به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسين بن علي به سليمان بن صرد و مسيّب بن نجبه و رفـاعـة بـن شـداد و عـبـداللّه بـن وال و جـمـاعـت مـؤ مـنـان. امـا بعد، شما خوب مي دانيد كه رسـول خـدا(ص) در حـيات خود فرمود: هر كس فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حرام هاي خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شكند، با سنّت پيامبر خدا(ص) مخالفت مي ورزد و در مـيـان بـندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي كند، و او با گفتار و كردار خود بر او نشورد، خدا را سزد كه وي را در جايگاه آن ستمگر قرار دهد.

شـمـا مـي دانـيد كه اين مردم پيرو شيطان شده از پيروي خداي رحمان سر برتافته اند، فـسـاد را آشـكـار سـاخـتـه و حـدود و احـكـام الهـي را تـعـطـيـل كـرده انـد، امـوال عـمـومـي را بـه خـود اخـتـصـاص داده انـد، حـرام خـدا را حـلال و حـلال او را حـرام كـرده انـد؛ و [مـي دانـيـد كـه] مـن بـه سـبـب قـرابـت بـا رسول خدا(ص) براي قيام بر ضدّ آنان از همه سزاوارترم.

نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگانتان يكي پس از ديگري نزد من آمدند؛ و گفته ايد كه بيعت كرده ايد و مرا تنها نخواهيد گذاشت. اينك اگر در بيعت خود وفاداريد، به بهره (ي دنـيـوي) و هدايت (ديني) خويش دست يافته ايد و من و خاندان و فرزندانم، با شما و خاندان و فرزندانتان خواهيم بود؛ و من الگوي هدايت شمايم.

اگـر چـنين نكنيد و پيمان خود را بشكنيد و از بيعت بيرون رويد، به جانم سوگند كه اين رويه شما براي ما ناشناخته نيست.

شما با پدر، برادر و پسر عموي من نيز چنين كرديد. فريب خورده آن است كه فريب شما را بـخـورد. شـما در حقّ خويش به خطا رفتيد و بهره خويش را تباه ساختيد. هر كس پيمان بـشـكـنـد بـه زيـان خـود شـكـسـتـه اسـت و خـدا مرا از شما بي نياز خواهد ساخت. والسلام». [4] .

حقيقت امر اين است با توجه به اوضاع و احوال حاكم بر جامعه اسلامي آن روز و شرايطي كـه بـراي امـام حـسـيـن (ع) پـيـش آمد، قيام آن حضرت امري اجتناب ناپذير بود. به بيان ديـگـر مـشـي يزيد در برخورد با آن حضرت ايشان را بر سر دوراهي قرار داد: زندگي ذلت بار يا مرگ با عزت؛ و حسين (ع) بر مبناي آموزه هاي خانوادگي، ديني و سياسي خويش راه دوم را برگزيد و قيام كرد. چنان كه خود در روز عاشورا در اين باره فرمود:

«اءَلا واِنَّ الدَّعـيَ ابـْنَ الدَّعـي قـَدْ رَكَزَ بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ وهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ! ياءَبيَ اللّهُ ذلِكَ لَنا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤ مِنُون وحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَأنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَنُفُوسٌ اءَبِيَّةٌ مِنْ اءَنْ نُؤ ثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلي مَصارِعِ الْكِرامِ».

آگاه باشيد كه اين زنازاده و پسر زنازاده مرا ميان دو چيز ثابت و ميخكوب كرده است؛ با شـمـشـيـر جـنـگـيـدن و يـا تـن بـه خـواري دادن، چـقـدر ذلّت از مـا دور اسـت! خـداونـد و رسول او و مؤمنان زبوني را نمي پسندند؛ و دامن هاي پاك كه ما را در خود پرورده اند؛ و سرهاي پرغرور و جان هاي استواري كه زير بار ستم نمي روند، بر ما نمي پسندند كه فرمانبرداري فرومايگان را بر قتلگاه كريمان ترجيح دهيم.

بـيـان كـامـل فـلسـفـه قـيـام در آن شـرايـط چـنـدان آسـان نـبـود. اگـر امام (ع) در برابر پـرسـشـگـران و مـعترضان مي فرمود كه قصد دارد جانش را فدا كند و زن و فرزندش را بـه اسـيـري بـسپرد و از اين راه به اسلام و تشيّع جاني تازه بخشد و حيات آن را براي هميشه تضمين كند، باورش براي عموم بسيار دشوار بود.

از ايـن رو حسين (ع) كه گويا جز كشته شدن براي خود مسيري نمي ديد، مصلحت چنان ديد كـه آرام و قـرار نـگـيـرد و انـفعالي عمل نكند و حتي در شرايطي كه هيچ گونه اميدي به پـيـروزي نـبـود، دسـت از مـبـارزه بـرنـدارد. در شـرايـطـي كـه بـنـي امـيـه كـمـر بـه قـتـل او بـسـتـه بـودنـد، وي نـيـز قـامـت بـرافـراشـت و قـدم در راهـي نـهـاد كـه نسل آينده نپرسد، چرا حسين (ع) به تقاضاي مردم كوفه پاسخ نداد و سوي آنان نرفت؟ بـدون شـك اگـر امام (ع) در مدينه و يا مكّه مي ماند و كشته مي شد، كوفيان و همين طور ديگر آحاد جامعه اين پرسش را در برابر ايشان قرار مي دادند كه چرا به خواست آن همه ياور پاسخ مثبت نداد؟


پاورقي

[1] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 1، ص 238 ـ 239، انوارالهدي.

[2] همان، ص 247.

[3] ر.ک. الارشـاد، ص 204 مـکـتـبـة بـصـيـرتـي؛ مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 1، ص 231 انوارالهدي؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 380، دارالفکر.

[4] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 1، ص 234ـ235، مکتبة المفيد.