بازگشت

تجاوز متوكل به قبر امام حسين


به متوكل خليفه ي عباسي گزارش رسيد، صحرانشينان براي زيارت قبر امام حسين (ع) به كربلا مي آيند و در آن جا اجتماع مي كنند. متوكل يكي از سردارانش را با لشكري فراوان به كربلا فرستاد و به او دستور داد قبر امام حسين (ع) را شخم بزند و نگذارد كسي به زيارتش رود؛ و از هر گونه اجتماعي در اطراف قبر آن حضرت جلوگيري كند.

سال 237 هجري بود كه لشكر به كربلا آمد و به دستور متوكل عمل كرد؛ ولي مردم باديه و روستاهاي اطراف كه معجزات فراواني از قبر آن حضرت ديده بودند، جمع شدند و به سردار متوكل گفتند: «اگر همه ما را بكشي و جز يكي باقي نماند، همان يك نفر، دست از زيارت امام حسين برنمي دارد.» سردار اين مطلب را به متوكل گزارش كرد و منتظر دستور شد. متوكل دستور داد با لشكرش به طرف كوفه حركت كند و وانمود كند به خاطر مصلحت اهل كوفه، به آن جا مأمور شده است.

ده سال از اين ماجرا گذشت. دوباره به متوكل گزارش رسيد كه علاوه بر مردم روستاها و قبايل صحرا، مردم كوفه هم براي زيارت به كربلا مي روند و جمعيت زائران بسيار شده و شوق مردم براي زيارت آن حضرت وصف ناپذير است. متوكل باز هم لشكر بزرگي به كربلا فرستاد و دستور داد اعلام


كنند: «هر كس قبر حسين (ع) را زيارت كند، در امان نيست.» و نيز دستور داد قبر امام را بشكافند و زمين كربلا را كشت كنند؛ به اين طريق مردم در آن دوره از زيارت آن حضرت محروم شدند.

آري، بني اميه با امام حسين (ع) كردند، او را با اهل بيت و يارانش كشتند؛ پيكر شريفش را كوبيدند و له كردند، زنان و فرزندانش را شهر به شهر به اسارت بردند و سرش را با سرهاي يارانش بر نيزه زدند. اين همه بس نبود كه بني عباس آمدند و كارهايي همانند آنان - و بلكه بدتر - انجام دادند و مي خواستند قبرش را هم مندرس، و آثارش را محو كنند. ولي خدا جز به كامل كردن نورش راضي نمي شود.

در همان ايام كه متوكل دستور داده بود قبر حضرت را كشت كنند، يكي از دوستداران اهل بيت براي زيارت به كربلا رفته بود، ولي توفيق زيارت نيافت؛ دل شكسته به بغداد رفت و اين شعر را سرود.

«اگر بني اميه فرزند پيامبر را مظلومانه كشتند، به خدا، پسر عموهاي پيامبر (بني عباس) همانند ايشان عمل كردند. و اين قبر اوست كه به دست ايشان تخريب شده. بني عباس متأسفند كه نتوانستند در كشتن او همكاري كنند؛ پس با استخوانهاي او كينه توزي كردند. ايشان شما را تعقيب كردند تا فضلتان را محو كنند، ولي خدايشان را نااميد كرد. چگونه مي توان شما را از خاطرها برد، در حالي كه در نمازهاي پنجگانه در كنار شهادت به توحيد، نام شما مطرح مي شود؟»