بازگشت

خطبه زينب در مجلس يزيد


سر شريف امام حسين (ع) در مقابل يزيد بود. با چوب خيزران به لب و دندان امام مي زد و مي خواند:

«اي كاش بزرگان من كه در جنگ بدر كشته شدند، زاري قبيله ي خزرج را از فرود آمدن ضربات ما مي ديدند. و از شادي فرياد مي زدند و مي گفتند: دست مريزاد اي يزيد! به جاي جنگ بدر، بزرگان و مهتران ايشان را كشتيم و بي حساب شديم. طايفه ي هاشم با سلطنت بازي كردند؛ و گرنه خبري از آسمان نيامده و وحيي نازل نشده. من از دودمان خندف نيستم، اگر انتقام كارهاي احمد را از فرزندانش نگيرم.» [1] .

در اينجا زينب (س)، دختر رشيد علي (ع)، به پا خاست و فرمود: «سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد! خداي سبحان راست گفت كه فرمود: عاقبت آنان كه كار زشت كردند، بسيار زشت است كه آيات خدا را تكذيب كردند و به استهزاء گرفتند. [2] اي يزيد! گمان مي كني اكنون كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بسته اي و چنان راه چاره بر ما مسدود كرده اي


كه مرا را برده وار به هر سو مي كشند، ما نزد خدا بي مقدار شده ايم و تو گرامي هستي؟ و اين پيروزي، به خاطر ارزشي است كه نزد خدا داري، كه تكبر مي ورزي و باد به بيني انداخته اي؟ از اين كه روزگار به كام توست و كارهايت مرتب و آراسته، و ملك و پادشاهي ما را بي مزاحم در اختيار گرفته اي شادمان و خوشحالي؟! اندكي آهسته تر، آيا فراموش كرده اي كه خداي تعالي مي فرمايد: كافران نپندارند مهلتي كه به ايشان مي دهيم به نفع ايشان است. اين مهلت را فقط براي آن مي دهيم كه گناه بيشتر كنند. و آنان را عذابي دردناك است [3] .

اي پسر آزاد شدگان! آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشاني و دختران رسول خدا را اسير كني؟ در حالي كه پرده هايشان دريده و چهره هاشان را آشكار شده، به دست دشمنان دهي تا از شهري به شهري برند و بومي و بيگانه به آنان نگاه كنند و دور و نزديك و شريف و وضيع به ايشان چشم بدوزند؟ در آن حال كه نه سرپرستي براي آنها مانده نه پشتيباني؟

چگونه مي توان از پسر زني كه جگر پاكان را به دندان كشيد و گوشتش از خون شهيدان روييد، انتظار مراعات داشت؟ چگونه در دشمني ما خانواده كوتاهي كند كسي كه ما را با چشم بغض و كينه مي نگرد؟ باز بدون آن كه احساس گناه كني و بداني چه كاري مي كني، با چوب به لب و دندان اباعبدالله، سالار جوانان اهل بهشت، مي زني و مي گويي: «فرياد شادي سرداده، مي گفتند دست مريزاد اي يزيد.»؟ چرا نگويي؟ كه با ريختن خون


ذريه ي محمد (ص) و ستارگان زمين از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذير كردي و ريشه ام را سوختي. اكنون نياكان خود را صدا مي زني و گمان مي كني كه با آنها سخن گفته اي؟ به زودي نزد آنان مي روي و آرزو مي كني كه دستت خشك شده بود و اين كار را نمي كردي؛ زبانت لال مي شد و اين سخن را نمي گفتي. خدايا! حق ما را بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير و خشمت را بر كسي كه خود ما را ريخت و حاميان ما را كشت، نازل كن. به خدا سوگند، پوست خود را شكافتي و گوشت خود را پاره - پاره كردي. تو با اين بار كه از ريختن خون ذريه ي رسول خدا (ص) و شكستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داري بر او وارد مي شوي. «و گمان مكن آنان كه در راه خدا كشته مي شوند، مرده اند؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند.» [4] .

همين برايت بس كه خداوند حاكم است و محمد (ص) خصم تو. و آن كس كه كار را براي تو ساخته - پرداخته كرد و تو را برگردن مسلمين مسلط نمود، به زودي مي داند كه پاداش ستمگران، بد پاداشي است. و آگاه مي شود كه كداميك از شما پست تر، و لشكر كداميك ضعيف تر است. و اگر مصائب دنيا باعث شده كه من با تو سخني بگويم، باز هم تو را بي ارزش مي دانم و كوبيدنت را لازم و نكوهشت را با ارزش مي شمرم و از جاه و حشمت تو هراسي ندارم. ولي چشم، گريان است و دل، بريان. بسيار عجيب است كه نجيبان حزب خدا، به دست آزاد شدگان حزب شيطان كشته مي شوند. از چنگالتان خون ما مي چكد و از دهانتان گوشت ما مي ريزد؛ و


آن بدن هاي پاك و پاكيزه را گرگان سركشي مي كنند و كفتاران در خاك مي غلتانند. اگر امروز ما را به عنوان غنيمت گرفته اي، به زودي در آن جا كه جز عمل خود را نيابي، ما به زيان تو خواهيم بود. و خدا به بندگان ستم نمي كند. به خدا شكايت مي كنم و بر او تكيه دارم. پس هر حيله كه داري به كارگير و هر چه مي تواني تلاش كن به خدا نمي تواني ما را از خاطره ها محو كنيد و وحي ما را بميراني. به نهايت ما نمي رسي و ننگ اين ستم را نمي تواني از خويش پاك كني. رأي تو بسيار سست و ايام دولتت اندك. و آن روز كه منادي غريو برمي دارد: «لعنت خدا بر ستمكاران باد.»، جمعيتت به پريشاني مي گرايد. سپاس خدا را كه كار پيشينيان ما را به سعادت و مغفرت پايان برد و كار آخرمان را با شهادت و رحمت. و از خدا مي خواهم كه ثوابشان را كامل كند و بيفزايد و خودش براي ما خلفي نيكو باشد؛ كه او مهربان و رحيم است، و همو براي ما كافي و بهترين وكيل.

يزيد، در جواب اين كلام رسا فقط توانست بگويد:



«غريوي است كه از زنان شايسته است

نوحه گري بر نوحه گران بسيار آسان است»





پاورقي

[1] اين شعر، آميخته‏اي است از اشعار ابن‏زبعري که در احد سروده شده و دو بيت که خود يزيد به مناسبت به آن افزوده است. (مترجم).

[2] سوره‏ي روم، آيه‏ي 10.

[3] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 178.

[4] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 169.