بازگشت

حركت اسرا به شام


وقتي نامه ي ابن زياد به يزيد رسيد، يزيد به او دستور داد سرهاي شهدا و اسيران را با هر چه همراه دارند، به شام بفرستد. ابن زياد سرها را با زحر بن قيس به شام فرستاد. آن گاه دستور داد تا زنان و بچگان را آماده كنند و دست هاي امام سجاد را با غل به گردنش بندند؛ و با محفر بن ثعلبه عائدي و شمر بن ذي الجوشن، بعد از سرها، به سوي شام روانه شان كرد. زنان را به جاي محمل، بر پالان سوار كردند و را مانند اسيران كفار حركت دادند تا در راه به سرها رسيدند. علي بن حسين (ع) در راه حتي يك كلمه با آنان سخن نگفت با به دمشق رسيدند.

وقتي به در كاخ يزيد رسيدند، محفر با صداي بلند گفت: «محفر بن ثعلبه است كه اين تبهكاران پست را به نزد اميرالمؤمنين آورده است.».

امام سجاد (ع) فرمود: «آن كه از مادر محفر متولد شده، پست تر است.».

در همين اثناء بود كه يزيد شنيد كلاغي غار مي زند؛ چنين سرود:

«وقتي كه اين محمل ها و هودج ها بر شتران ظاهر شد و اين خورشيدها بر تپه هاي جيرون [1] تابيد، كلاغ غار زد. به او گفتم: «غار بزني يا نزني، طلب


خود را از بدهكار گرفتم.»

وقتي به شام نزديك شدند، ام كلثوم به شمر فرمود: «من از تو خواهشي دارم.»

گفت: «چه خواهشي؟»

فرمود: «براي ورود به شهر، ما را از دري ببريد كه تماشاگر كمتر باشد. و به نيزه داران بگو اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و از ما دور نگه دارند؛ كه آن قدر ما را با اين حال و وضع تماشا كردند، رسوا شديم.»

شمر به خاطر سركشي و كفري كه در وجود داشت، در جواب خواهش آن بانو دستور داد سرها را دقيقا در ميان اسيران نگه دارند و ايشان را با همان حال، از ميان تماشاگران وارد دمشق كرد.

وقتي وارد دمشق شدند، ايشان را در جايگاه اسيران، يعني پله هاي مسجد جامع، نگهداشتند. در اين وقت، پيرمردي خود را به اسيران نزديك كرده، گفت: «سپاس خدا را كه شما را كشت. نابود كرد و شهرها را از دست مردان شما آسوده، و اميرالمؤمنين را بر شما مسلط ساخت.

امام سجاد (ع) فرمود: «اي شيخ! قرآن خوانده اي؟»

- آري خوانده ام.

- آيا اين آيه را خوانده اي: «اي پيامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدي نمي خواهم جز آن كه به خويشان من مودت ورزيد.»؟ [2] .

- آري، خوانده ام.


- اي شيخ! ما همان خويشان پيامبر هستيم. اين آيه را در سوره ي بني اسرائيل خوانده اي: «و حق خويشان را بده»؟ [3] .

- آري، خوانده ام.

ما همان خويشان هستيم. اي شيخ! آيا اين آيه را خوانده اي: «هر غنيمتي كه به دست آوريد خمس آن، از آن خدا و رسول و خويشان اوست.»؟ [4] .

- آري خوانده ام.

- ما همان خويشانيم. اي شيخ! آيا اين آيه را خوانده اي: «خداوند اراده كرده است پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه نمايد»؟ [5] .

-آري، خوانده ام.

- ما همان اهل بيتي هستيم كه اين آيه درباره اش نازل شده.

پيرمرد از گفته ي خود پشيمان شد و همچنان ساكت ايستاده بود. عاقبت پرسيد: «تو را به خدا، اينان كه در اين آيات ياد شده اند شماييد؟»

- آري، به خدا ما بدون شك همانان هستيم. آري، به حق جدمان رسول خدا، ما همانانيم.

پيرمرد گريست. عمامه اش را به زمين زد، سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! من از دشمنان آل محمد به سوي تو بيزاري مي جويم.» آنگاه به امام سجاد عرض كرد: «آيا براي من توبه اي هست؟»


- آري، اگر توبه كني، خدا توبه ات را مي پذيرد، و در قيامت با ما خواهي بود.

پيرمرد توبه كرد. داستانش را براي يزيد بازگفتند و او دستور قتلش را صادر كرد.



پاورقي

[1] نام محلي است در نزديکي دمشق در معجم البلدان آمده است: جيرون نزديک دروازه دمشق سقفي مستطيل شکل است که بر چند ستون بنا شده بر گرد آن شهري است. اين قلعه توسط يکي از سلاطين ساخته شده و بعد از آن توسط ستاره پرستان تجديد بنا گرديده و آنها در آن جا معبدي براي مشتري ساختند و زماني هم معبد بت پرستان فنيقي بوده است.

[2] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 23.

[3] سوره‏ي روم، آيه 38 و سوره‏ي اسري آيه 26.

[4] سوره‏ي انفال، آيه 41.

[5] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 33.