بازگشت

سخاوت امام حسن


عمرو بن دينار نقل مي كند: «اسامة بن زيد مريض بود. امام حسين (ع) به عيادتش رفت. اسامه در بستر افتاده بود و از سر اندوه آه مي كشيد.

امام حسين فرمود:

- چه غمي داري؟

- شصت هزار درهم بدهكارم.

- دينت را من ادا مي كنم.

- مي ترسم بميرم.

- قبل از مرگت دينت را ادا مي كنم.

آن گاه قبل از اين كه اسامه از دنيا برود دينش را ادا كرد.

آن حضرت مي فرمود: «بدترين خصلت شاهان، ترس از دشمن، سنگدلي نسبت به ضعيفان و بخل است.» [1] .

عربي از باديه وارد مدينه شد. پرسيد: «كريم ترين و سخاوتمندترين مردم كيست؟» امام حسين (ع) را به او معرفي كردند. عرب وارد مسجد شد و ديد حضرت در حال نماز است. در مقابلش ايستاد و اين اشعار را سرود:

«امروز، كساني كه به تو اميد بسته و حلقه بر درت مي كوبند نا اميد


نمي شوند.

تو سخاوتمندي تو مورد اعتمادي، پدرت قاتل فاسقان بود.

اگر به خاطر پيشينيان شما نبود، ما اهل جهنم بوديم.».

امام نمازش را تمام كرد و رو به قنبر فرمود: «آيا از مال حجاز چيزي مانده؟» عرض كرد: «آري، چهار هزار دينار. فرمود: «آن را بياور؛ كسي آمده كه به آن مستحق تر است.» آن گاه بردي را كه بر دوش داشت، گرفت و چهار هزار دينار را در آن پيچيد چون از مرد عرب خجالت مي كشيد، دستش را از شكاف در بيرون آورد و اين اشعار را سرود.



«اين را بگير، من از تو عذر مي خواهم

و بدان كه من دلسوز توام



اگر قدرت در دست ما بود

آسمان كرم ما بر تو مي باريد



ولي گردش زمانه گونه گون است

و امروز دست من خالي است»



مرد عرب پول را گرفت و گريست.

فرمود: «به اين خاطر گريه مي كني كه كم به تو داديم؟».

عرض كرد: «نه، براي اين مي گريم كه چگونه خاك، اين سخاوت را خواهد بلعيد.».

پس از شهادت امام حسين (ع) بر پشت شانه اش پينه اي يافتند، از امام زين العابدين (ع) پرسيدند: «اين پينه چيست؟» فرمودند: «اين پينه در اثر كيسه هايي است كه بر پشت خود به خانه بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مي برد.».


ولي اين تنها پينه اي نبود كه بر پشت امام حسين ديدند. اثر ديگري هم بر پشت آن حضرت بود كه قلب انسان را بيشتر به درد مي آورد. اثر سم اسباني كه بر جنازه ي آن حضرت تاختند و پشت و سينه اش را درهم كوبيدند.

هنگامي كه آن حضرت را به شهادت رساندند، عمر سعد ده نفر سوار مأمور كرد تا به فرمان ابن زياد بر بدن حضرت اسب بتازند و استخوانهاي پشت و سينه اش را درهم بكوبند. آنان پس از اجراي دستور، به دربار ابن زياد رفتند و براي معرفي خود اين شعر را گفتند:



«ما به وسيله اسبان درشت جثه ي تندرو

استخوانهاي پشت و سينه اش را له كرديم»



ابن زياد پرسيد: «شما چه كساني هستيد؟» گفتند: «ما همان كساني هستيم كه با است بر بدن حسين تاختيم تا استخوانهاي سينه اش را له كرديم.».



«عقرت بنات الاعوجية هل درت

ما يستباح بها و ماذا يصنع.»



«نسل اسبان عربي قطع شود؛ آيا مي دانند به وسيله ي آنها چه جنايتي رخ داد؟».



پاورقي

[1] شر خصال الملوک الجبن عن الاعداء و القسوة علي الضعفاء و البخل عن الاعطاء.