بازگشت

عرفان عاشورايي


اما در چند شعر خود از مضموني ناب و دست نيافتني براي كساني كه به عرفان

حقيقي آشنا نيستند، سخن مي گويد كه حتي امثال «حلاج» هم از آن بي خبر بوده اند:



تا منصوري لاف انا الحق بزني

ناديده جمال دوست غوغا فكني



دك كن حيل خودي خود چون موسي

تا جلوه كند جمال او بي «ارني»



و نيز:



تا كوس انا الحق بزني خود خواهي

در سر هويتش تو ناآگاهي



بردار حجاب خويشتن از سر راه

با بودن آن هنوز اندر راهي [1] .



پس عرفان واقعي آن است كه هيچ موجوديت ديگري براي خود قايل نبوده و همه چيز را در راه دوست فنا كرد، آنطور كه امام حسين (ع) چنين نمود: در جاي ديگر فرموده است:



زين مدعيان كه فاش «انا الحق» گويند

با خودبيني، فنا نديدم هرگز



و نيز:



طومار حكيم و فيلسوف و عارف

فرياد كشان و پاي كوبان بدرم [2] .



آيا مفهوم اين اشعار جز آن است كه - گذشته از معناي بلند فناي الله - بايستي عرفان را به متن جامعه و عرصه حادثه ها كشيد و آنجا فنا شد و نه در علم عرفان يا كتاب عرفان في الله - بايستي عرفان را به متن جامعه و عرصه حادثه ها كشيد و آنجا فنا شد و نه در علم عرفان يا كتاب عرفان؟ آثار منثور ديگري از امام (س) در تفسير اين اشعار چنين به ما مدد مي رساند: «آنان كه حلقه ذكر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزه ها و روحانيت را درك كرده اند، در خسله حضورشان آرزويي جز شهادت نديده اند و آنان كه از عطاياي حضرت حق در ميهماني خلوص و تقرب جز عطيه و شهادت نخواسته اند.» [3] .

اين عرفان، حماسي و عاشورايي است و همان است كه باب راستين فناي في الله را در صدر اسلام گشود و چنين شاگرداني را به جامعه بشريت ارائه نمود. از طرفي زندگي و حيات او جز اين نبوده و مكتب عزلت و صوفيانه را مطرود ساخت و اسلام را چنان در متن زندگاني نشان مي داد كه اين باور را مي آفريد كه اساسا اسلام يعني زندگي و زندگي يعني حسيني بودن. باري سخن از انديشه، شعر و ادب امام در شايستگي اين مقاله نيست و آنچه ذكر شد تنها طرح كوچكي بود از صحنه اي بشكوه و مولودي راستين از اقاليم انسان پرور حسين (ع). در اينجا مجال ديگري براي بيان تفصيل ادب امام خميني در ادبيات جوان انقلاب اسلامي نيست و تنها به ذكر اصول و خصوصياتي كلي از اين ادبيات بسنده مي شود:


پاورقي

[1] ديوان امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، چاپ سوم 1373، ص 248 و 246.

[2] همان، ص 217 و 223.

[3] صحيفه نور، پيشين، ج 12، ص 88.