بازگشت

پيشگفتار


سخن از ادبيات انقلاب اسلامي (و از اصول، سبك، مضامين، گرايشها و جزئيات

ديگر آن) سخني است سهل و ممتنع و هنگامي كه رابطه آن با ادبيات عاشورايي ملحوظ باشد، نيازمند دقت و حوصله اي فراوان است كه خود، مقاله بلكه كتابي جداگانه مي طلبد: تحليل آن سهل است، زيرا حوزه اي است كه در آن حضور داريم و در فضايش تنفس مي كنيم و اندك ذوق و شوقي به مقوله ادبيات مي تواند پژوهنده را به سيل خروشاني از اشعار، داستانها، مقالات ادبي، خاطره ها و... رهنمون شود و در متن اين ادبيات شاهد خلق آفرينش آنها قرار دهد؛ يعني امري نيست كه تاريخ و حادثه آن چندان دور از دسترس باشد يا مورد انكار واقع گردد. اما ممتنع است، زيرا بدون نظر بر پيشينه پرماجراي آن و شناخت ريشه ها و عمق انديشه هاي مندرج در مضامين آن، و نيز بدون گذشت زمان لازم و براي خلق آثار بديع و فرارسيدن بلوغ فكري آن - از آنگونه كه در تحليلهاي تاريخي و مقايسه فرهنگيها لازم است و شايد به ميزان قرنها بايد حوصله كرد تا زمان لازمش فرارسد -، نمي توان تحليل كامل و شناخت جامعي از آن به دست داد و جز گردآوري نمونه ها و استخراج افكار و احساسهاي منفرد به كار رفته در شعر و اثر هر هنرمند خاص، نمي توان كار ديگري صورت داد. البته علت اين امر علاوه بر بيان بالا، يكي هم اين مسأله است كه به عنوان نمونه در امر شعر، ما با سابقه اي درخشان و قدرتمند سبكهاي خراساني، عراقي، اصفهاني و... مضامين پرمغز عرفاني و اخلاقي شاعران و قدرتمند سبكهاي خراساني، عراقي، اصفهاني و... مضامين پر مغز عرفاني و اخلاقي شاعران بزرگي روبرو هستيم، كه سرتاسر ادبيات كهن پارسي را گرفته است و توقع ابتدايي و ناخودآگاه يك نقاد و تحليلگر در مقايسه كردن شعر انقلاب اسلامي با شعر پيش از آن، به ناچار تحت تأثير آن عظمت پيشين قرار گرفته و غالبا قضاوتي ناصواب را به همراه خواهد آورد و نتيجه مقايسه از اين قبيل خواهد شد كه: شعر انقلاب نه داراي سبك مستقلي است و نه مضمون قابل قياسي با قبل از آن دارد و حداكثر مي توان آن را يك گرايش يا تنش در ادبيات معاصر قلمداد كرد و... در صورتي كه - هر چند بخشي از اين سخن في نفسه درست باشد اما - مسأله اساسا درست طرح نشده و دو موضوع كاملا نابرابر با يكديگر مقايسه شده اند. بنابراين تحليل درست موضوع بايستي از طريقي صورت گيرد كه تمامي شرايط يك نقد ادبي را شامل باشد و بتوان بر پايه موازين منطقي آن دو را با يكديگر سنجيد؛ يعني ابعاد را به صحنه مقايسه آورد كه توان برابري با يكديگر را داشته باشند. در مسأله مورد بحث اين نوشتار (يعني شكوفايي ادب عاشورا را در ادبيات انقلاب اسلامي) نيز درست همين ملاحظات ضروري است؛ بنابراين پيش از شروع سخن اصلي توجه به نكات ذيل به عنوان اصول رعايت شده در اين تحليل لازم است: 1- بررسي و تحليل ادبيات انقلاب اسلامي امري است كه فرصتي ديگر مي طلبد و موضوعي است كه بسيار گسترده است و در اينجا حتي مجال پرداختن به يكي از قالبهاي آن هم نيست؛ آنچه در اينجا دنبال مي شود جستجوي ريشه اي از اين ادبيات است كه به مضمونهاي عاشورايي پيوند خورده و نيز بررسي اين نكته منظور است كه چگونه و به چه صورتي اين مضمونها جلوه كرده است. 2- چنانكه گفته شد ادبيات انقلاب اسلامي - اگر چه نه از لحاظ سن تاريخي بلكه - از نظر گستردگي، گسترده بزرگ و حجم عظيمي يافته و چون باران فراگيري بر هر مزرعه انديشه اي كه لياقت كشت مضامين انقلابي را داشته به نحوي باريده است؛ پس در اينجا نمي توان تحليل را - جز در موارد اندك - در باب چهره ها و اشخاص مطرح ساخت؛ زيرا فراوانند؛ و از طرفي هدفي كه در اينجا دنبال مي شود بررسي مضامين است و نه سبكها يا گرايشهاي صوري و قالبهاي غالب - كه خود موضوعاتي در خور تحقيقند. 3- نكته مهمي كه توجه به آن ضروري است اينكه آنچه مورد نظر اين نوشتار است، صرفا نحوه تجلي ادب عاشورايي - به عنوان مضموني قدرتمند - در محتواي ادبيات معاصر انقلاب اسلامي و نه ادعاي تحليل همه انواع مضامين موجود در اين ادبيات است. 4- مراد از ادبيات در اين نوشتار همان معناي مصطلح در عصر حاضر است، اما به خاطر سياق قبلي در گفتارهاي پيشين نمونه هاي مورد مثال بيشتر اشعار مطرح خواهد بود وگرنه قالبهايي چون داستان، رمان، خاطره و ديگر نمودهايي ادبي نيز شايسته تحليل و بررسي اند.