بازگشت

عاشورا در ادب پارسي


بديهي است كه ادبيات عاشورايي نه به قرون اوليه اسلام محدود بود، نه به

ادبيات عرب و نه صرفا به فرهنگ شيعي، بلكه كويرهاي تشنه ديگر را هم سيراب نمود و ادب پارسي با استعداد شگرف و قابليت بيان و شيوايي زباني كه داشت، مگر مي توانست چنين محتواي نابي را نايل نگردد و بويژه اديبان ايراني محب اهل بيت (ع) كه سرتاسر ايران صدر اسلام و حتي مملكت بزرگ اسلامي را در تسخير انديشه و ادب خود داشتند - در ابعاد مختلف تاريخ نگاري، علوم بلاغي، علوم قرآني، شعر، صرف و نحو، كلام و... طليعه داران فرهنگ اسلامي بودند - چگونه مي توانستند حادثه بزرگي چون نهضت حسين (ع) را كه احياي دوباره فرهنگ اسلام بود در آثار و اشعار خويش ناديده بگيرند؟ اما عظمت فرهنگ اسلامي و قدرت شگرف اين موج معنوي چنان بود كه فرهنگ كشورهاي فتح شده را در خود هضم مي كرد و فرهنگ و تمدن ايران آن روز از اين امر مستثنا نبود و چنان بود كه متفكران و اديبان ايراني چون «ابن رومي» «ابن سكيت» «دينوري» «ابوالفرج اصفهاني» و... آثار و افكار خود را به زبان عربي و در محيط بزرگ اسلامي انتشار مي دادند... اما رفته رفته از قرن چهارم به بعد بود كه پس از فساد بي اندازه ي دربار خلافت و در اثر نهضتهاي حق طلبانه ي شيعيان و مخالفان حكومت غاصب فرهنگ و زبان پارسي - در حالي كه باطني اسلامي پيدا كرده بود - حالتي مستقل به خود گرفت و تلاش شاعران پارسي - در حالي كه باطني اسلامي پيدا كرده بود - حالتي مستقل به خود گرفت و تلاش شاعران پارسي گويي چون «فردوسي» ادبيات مكتوب ايران را جان تازه اي بخشيد... بررسي ابعاد مختلف نهضت عاشورا در ادب پارسي گويي چون «فردوسي» ادبيات مكتوب ايران را جان تازه اي بخشيد... بررسي ابعاد مختلف نهضت عاشورا در ادب پارسي بحق مقوله اي است كه تحقيقي جداگانه و مفصل مي طلبد. در اينجا ما با اشاره اي گذرا به بعضي از جلوه هاي اين ادب از زمان فردوسي به بعد، تنها گزارشي از ادبيات شعري متأثر از قيام عاشورا ارائه خواهيم كرد؛ مقوله هاي ديگر اين فرهنگ چون تعزيه خواني، نوحه سرايي، نقاليها و... چنانكه گفته شد در ظرفيت اين مقاله نمي گنجد. فردوسي شاعر بزرگ ايران در زماني كه سرزمين پارس زير سلطه دشمنان شيعه و اهل بيت بود در اوايل شاهنامه خود مي گويد:



منم بنده ي اهل بيت نبي

ستاينده ي خاك پاي وصي [1] .



مولوي شاعر انديشمند و عارف بزرگ ايران زمين در آرزوي تعالي روحي اصحاب كربلاست كه مي گويد:



كجاييد اي شهيدان خدايي

بلاجويان دشت كربلايي



كجاييد اي سبكبالان عاشق

پرنده تر ز مرغان هوايي [2] .



و «سعدي» شاعر و سخندان نابغه قرن هفتم دعاي خويش را چنين به مقام حسين (ع)و اهل بيت (ع) پيوند داده و مطمئن به تضمين اجابت است:



پيغمبر آفتاب منير است در جهان

وينان ستارگان بزرگند و مقتدا



يارب به نسل طاهر اولاد فاطمه

يارب به خون پاك شهيدان كربلا



دلهاي خسته را به كرم مرهمي فرست

اي نام اعظمت در گنجينه ي شفا [3] .



اشعار و مضامين مشابه ديگري را مي توان در آثار شاعران بزرگي چون عبدالرزاق

اصفهاني، سيف الدين فرغاني، فخر الدين عراقي و خواجوي كرماني يافت. [4] و البته بايستي بين دو مسأله در اينجا تفاوت قايل شد: گاهي شعر و مضمون آن در اين آثار با صراحت تمام به واقعه عاشورا مربوطند و گاهي اثر آن فرهنگ در اشارات و كنايات آنها مشهود است و البته اين مطلبي است شايسته تحقيق و نيازمند فرصتي بايسته؛ چرا كه در مورد هر شاعر بايستي به زمان، سياست حاكم، مقتضيات فكري عصر و محذورات و شرايط ديگر نظر داشت و آنگاه به تحليل شعر او پرداخت و بديهي است كه چنين كاري حتي در مورد يك شاعر نيازمند شرح و بسطي طولاني است... از شعراي قرن نهم، عبدالرحمن جامي عارف و شاعر را مي توان سراغ گرفت كه در استقبال از مضمون شعر فرزدق درباره امام سجاد (ع) چنين ارادت خويش را به اهل بيت (ع) به نظم آورده است:



شامي يي كرد از هشام سؤال

كيست اين با چنين جمال و جلال؟



از جهالت در آن تعلل كرد

وز شناسايي اش تجاهل كرد



گفت نشناسمش ندانم كيست

مدني يا يماني يا مكي است



بونواس آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر



گفت من مي شناسمش نيكو

زو چه پرسي به سوي من كن رو



آن كس است اين كه مكه و بطحا

زمزم و بوقبيس و خيف و منا



حرم و حل و بيت و ركن و

حطيم ناودان و مقام ابراهيم



مروه، مسعي صفا، حجر، عرفات

طيبه و كوفه، كربلا و فرات



هريك آمد به قدر او واقف

بر علو مقام او عارف



در قرن دهم و بعد از آن در اثر تشيع گرايي حكومت صفوي اشعار و مراثي زيادتري آفريده شد كه معروفترين آنها دوازده بند محتشم كاشاني است، كه اساسا سبك خاصي را در مرثيه بنا گذاشت و شاعران بعد از وي غالبا در مرثيه پيرو صورت و مضمون شعري او گشتند، هرچند كه از نظر قدرت كلام و ظرافت انديشه - برخي از آنان همچون وصال شيرازي - دست كمي از محتشم نداشتند. در ذيل ابياتي چند از معروف ترين شعراي دوره صفويه و قاجاريه را به عنوان روزنه كوچكي به چشم انداز وسيع ادبيات عاشورايي اين دوره ها ذكر مي كنيم، آن هم تنها از نظر قالب شعر، وگرنه مصاديق و قالبهاي ديگر ادبيات عام - مثل تاريخ، حديث، تحليل وقايع و... در اين دوره ها نيز - چون قرون اوليه اسلام - گسترش داشته و ابعاد گوناگون مكتب حسين (ع) تصوير كرده است: «اهلي شيرازي» - پيش از زمان محتشم - در شعري چنين مرثيه مي خواند:



چون ز عالم تشنه لب شد سرو آزاد حسين

كار ما از گريه سقايي است بر ياد حسين



گر به جز تسليم بودي چاره ي تقدير حق

چشمها در تيغ كردي تيغ فولاد حسين



«محتشم كاشاني» در دوازده بند خود ماندگارترين مرثيه ها را سروده است



گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست

اين رستخيز عام كه نامش محرم است



بودند ديو و دد همه سيراب و مي مكيد

خاتم ز قحط آب سليمان كربلا



ترسم جزاي قاتل او چون رقم زنند

يكباره بر جريده ي رحمت قلم زنند



خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين

جبريل را ز روي پيمبر حجاب شد



تا چرخ سفله بود خطايي چنين نكرد

بر هيچ آفريده جفايي چنين نكرد [5] .



«وحشي بافقي» كه معاصر با محتشم بوده است - نيز در رثاي حسين (ع) و اصحاب او بسان محتشم مي گويد:



روزيست اينكه خشك شد از آب تشنگي

آن چشمه اي كه خنده بر آب بقا زده است



روح القدس كه پيش لسان فرشته هاست

از پيروان مرثيه خوانان كربلاست



اي من شهيد رشك كسي كز وفاي تو

بنهاد پاي بر سر جان و ز جان گذشت [6] .



«وصال شيرازي» - شاعر پرآوازه قرن سيزده، مراثي بسيار در عزاي سالار شهيدان سروده است كه مي توان آنها را با مرثيه محتشم مقايسه كرد. از اشعار اوست:



چرا فسرده دلان همدم هميد همه

به غم نشسته و با ناله همدميد همه



اگر هلال محرم نه از افق پيداست

هلال سان ز چه با پيكر خميد همه



عدو به مقرقد او آب بست و پيش نرفت

هنوز آب مگر شرم از آن گلو دارد



به حيرتم كه چرا خرمن ستاره نسوخت

ز شعله اي كه درونها بر آسمان افراشت



تو يار جستي و ما در فراخناي عدم

دريغ كز چه نكرديم در وجود شتاب



مگر بر آتش دوزخ ز ديده آب زنيم

و گرنه واي بر احوال ما ز خوف عذاب



«عمان ساماني اصفهاني» نيز از كساني است كه مرثيه هايي جانكاه و چكامه هايي هنرمندانه در تعزيه عاشورايي آفريده است. از اشعار او در رثاي ابوالفضل العباس اين ابيات است:



اشك چندان ريخت بروي چشم مشك

تا كه چشم مشك خالي شد ز اشك



تا قيامت تشنه كامان ثواب

مي خورند از رشحه آن مشك، آب



بر زمين آب تعلق پاك ريخت

و ز تعين بر سر او خاك ريخت



از ديگر شاعران بزرگي كه مرثيه آفرين ادبيات عاشورايي در قرون اخير بوده اند، مي توان از «صباحي بيدگلي»، «وقار شيرازي»، «سروش اصفهاني» «نير تبريزي» «آيت الله كمپاني»، «اديب الممالك فراهاني» «ملك الشعراي صبا» و... نام برد كه ذكر اشعار و حتي نمونه مراثي آنان در وسعت اندك اين نوشتار نمي گنجد. [7] .


پاورقي

[1] شاهنامه فردوسي از انتشارات دانش ص 19.

[2] ديوان شمس، مولوي، ج 6، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ سوم، امير کبير، 1363، عزل 2707.

[3] کليات سعدي، به اهتمام محمد علي فروغي، انتشارات امير کبير، چاپ چهارم، 1363، ص 702.

[4] ر.ک. به: تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، انتشارات فردوسي چاپ دوم، 1363، ج 4 و 3.

[5] ديوان محتشم کاشاني، به کوشش محمد علي گرگاني، انتشارات محمودي، تهران.

[6] ديوان وحشي بافقي با مقدمه سعيد نفيسي، انتشارات جاويدان، تهران.

[7] براي توضيح و اطلاع بيشتر رجوع شود به: 1- تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، تهران، 1353 انتشارات دانشگاه تهران. 2- انواع ادبي و آثار در زبان فارسي، تأليف: حسين رزمجو، مشهد، 1370، آستان قدس رضوي.3- عاشورا و شعر فارسي، به اهتمام حسن گل محمدي (ص) انتشارات اطلس، چاپ اول، 1366، تهران.67.