بازگشت

ايستادگي، مقاومت و شهادت در راه آرمان الهي


حادثه عاشورا در يك تجلي خود، پرچم هويت و آزادگي انساني را در برابر همه

تاريخ برافراشت و مرگ در راه خداوند را بهترين سعادتها خواند؛ چنانكه حسين (ع)خود فرمود: «اني لا اري الموت الا السعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما.» نماينده ي ادبي اين تعليم عاشورايي، شاعر بزرگ قرن سوم «دعبل خزاعي» است. دعبل از بي پرواترين شعراي شيعي است كه «معتصم» و «واثق» دو خليفه عباسي را چنين هجو مي كرد:



خليفه مات لم يحزن له احد

و آخر قام لم يفرح به احد [1] .



خليفه اي [معتصم] مرد كه هيچ كس به حالش اندوهگين نشد و ديگري [واثق] به جاي او آمد كه كسي را خوشحال نكرد. از شعرهاي اوست:



رأس ابن بنت محمد و وصيه

يا للرجال علي قناة يرفع



و المسلمون بمنظر و بمسمع

لا جازع من ذا و لا متخشع



ما روضة الا تمنت انها

لك مضجع و لحط قبرك موضع [2] .



(واي بر شما اي مردم! سر فرزند دختر پيامبر (ص) و فرزند وصيش [حسين (ع)] بر سر نيزه ها رفته است و مسلمانان اين واقعه را ديدند و شنيدند، اما نه زاري كردند و نه از غرورشان دست برداشتند... [با شنيدن شهادت تو] هيچ باغي نبود مگر اينكه آرزو كرد كه در آن بيارامي و قبر تو باشد). از آثار مهم و جاويدان او قصيده بلند تائيه است كه برخي آن را تا يكصد و بيست بيت دانسته اند (اما قول مشهور آن را تا چهل و پنج بيت مي داند). دعبل اين قصيده را در پيشگاه امام هشتم (ع) خواند و امام او را سپاس كرد و همان سخن پيامبر (ص)، درباره «حسان بن ثابت» را سزاوار او دانست. اين قصيده به گفته ابوالفرج اصفهاني در كتاب الاغاني شكوهمندترين چكامه اي است كه در مدح و وصف خاندان پيامبر (ص) سروده شده است. [3] .

برخي از ابيات آن قصيده:



مدارس آيات خلت من تلاوة

و منزل وحي مقفر العرصات



ديار علي و الحسين و جعفر

و حمزة و السجاد ذي النفنات



قفا نسأل الدار التي خف اهلها

متي عهدها بالصوم و الصلوات



نفوس لدي النهرين من ارض كربلا

معرسهم فيها بشط فرات



سأبكيهم ماذر في الافق شارق

و نادي منادي الخير للصلوات



و قاطلعت شمس و حان غروبها

و بالليل ابكيهم و با لغدوات



بنفسي انتم كهول وفتية

لفك عناوة او لحمل ديات



(مدارس آيات خداوند خالي از تلاوت گشت و منازل وحي به ويراني كشيده شد؛ خانه هايي كه افرادي چون علي، حسين، جعفر، حمزه و سجاد عابد را در خود داشت. لحظه اي درنگ كنيد تا از اين خانه هاي بي صاحب بپرسيم كه چه مدت است ديگر نماز و روزه اي در آن انجام نمي شود؟... افرادي از آن گروه در سرزمين كربلا و در جوار نهر فرات آرميده اند... بر آنان گريه خواهم كرد، مادامي كه در افق ستاره اي بدرخشد و تا زماني كه مؤذن مردمان را براي نماز فراخواند و تا هنگامي كه آفتاب طلوع و غروب مي كند و شامگاه و صبحگاه فرامي رسند، همچنان بر آنان خواهم گريست... جانم فداي بزرگ و كوچك شما باد كه رهايي دهنده ي بزرگان و ديه پردازان خلق خدا هستيد). دعبل سرانجام پس از عمري مبارزه و ابلاغ رسالت، خود را نيز پيامي ساخت كه همواره در تاريخ خوانده شود و به دست خليفه عباسي شهيد شد. «كميت بن زيد اسدي» نيز پس از زماني آوارگي به خاطر عقيده و دوستي اهل بيت، سالها پيش از دعبل به دست امويان (در سال 126) شهيد شد. و البته اين طريق تنها ويژه اين دو نبود؛ ابن رومي (در زمان معتضد)، حماني علوي (در زمان متوكل)، عزه (در زمان حجاج بن يوسف ثقفي)، ابراهيم بن عباس، جعفر بن عفان، ديك الجن، ابوالحسن ناشي (قرن چهارم)، سيد رضي و... بسياري ديگر در صحنه ادب به جنگ دشمنان اهل بيت رفتند و از شهادت يا زنداني و آوراه شدن باكي نداشتند؛ چرا كه تجلي مكتب عاشورا بودند و عاشورا را چنين ديده بودند كه در راه خدا هر مصيبتي را بايستي استقبال كرد، چنانكه «سيد حميري» مي گفت:



اوذي واشتم فيكم و يصيبني

من ذي القرابة جفوة و ملام»



به خاطر دوستي شما اهل بيت چه اذيتها و ملامتها مي كشم و از اقوام چه سرزنشها و ستمها كه به من رفته است). يا هنگامي كه به دعبل گفتند تو با اين اشعارت از بي باكترين مردماني، گفت: من چهل سال است چوبه دارم را بر دوش مي كشم و كسي را نمي يابم كه مرا بر آن به دار بكشد...» [4] .


پاورقي

[1] ر.ک.به: ادبيات انقلاب در شيعه، پيشين، ص 125.

[2] تاريخچه‏ي عزاداري حسيني، پيشين ص 195 -196.

[3] ر.ک. به: الاغاني، پيشين ج 14، و ديوان دعبل، تصحيح عبدالصاحب عمران الدجيلي، چاپ دوم، 1971، بيروت، ص 124 -145.

[4] ديوان دعبل بن علي الخزاعي، پيشين، ص 9.