بازگشت

ادب در ميدان حماسه


قديمي ترين مقاتلي كه وقايع عاشورا را به تصوير كشيده است، حاوي اشعار و رجزهاي بسيار است كه مجاهدان و ياوران حسين (ع) به هنگام مقابله با دشمن بر زبان جاري كرده اند؛ البته شعر و رجز خواني - بويژه در جنگها - حالت عمومي آن عصر بوده، اما چنانكه گفته شد واقعه عاشورا به انگيزه ي احياي دين حقيقي اسلام صورت گرفت و آن عده قليلي كه همراهي امام را تا آخرين لحظه ها سعادت خود مي دانستند، پاك ترين عواطف و نابترين عقيده ها را به نمايش گذاشتند و از اين روي آخرين سخنان آنان - كه اشعار و رجزهاي در كارزار است - لاجرم چكيده تمامي شعار حيات آنان است و بحق سزاوار است تا همچون ذخاير ادب اسلامي بدانها نگريسته شود، همانطور كه الهامبخش شعرا و اديبان عصرهاي بعد قرار گرفت...

اين نكته را بايد در اين جا متذكر بود، اشعار و رجزهايي كه در مقاتل ثبت شده است، اگر بعضي از آنها هم ساخته تاريخنگاران و مقتل نويسان باشد، بازهم خود نوعي از انعكاس عواطف و نشان دهنده ميزان تأثيري است كه در راوي يا شاهد واقعه داشته است.

يكي از جوانمردانه ترين وقايع تاريخ اسلام، پيوستن حر بن يزيد رياحي به امام حسين (ع)بود. وي هنگامي كه به مبارزه با دشمن رفت چنين رجز خواند:



«اني انا الحر و مأوي الضيف

اضرب في اعناقكم بالسيف



عن خير من حل بارض الخيف

اضربكم و لا اري من حيف» [1] .



(من، حر بن يزيد رياحي پناهگاه اين ميهمانان (يعني حسين (ع)و اصحابش) هستم؛ با شمشير به كارزارتان آمده ام، تا از بهترين انساني كه سرزمين مكه در خود جاي داده است (يعني امام حسين (ع)) دفاع كنم و به همين سبب در كشتن شما هيچ ظلم و ستمي نمي بينم).

رجزهايي را نيز به عباس بن علي (ع) - سقاي كربلا - نسبت داده اند، همانند:



لا ارهب الموت اذ الموت زقا

حتي اواري في المصاليت لقا... [2] .



(من از مرگ نمي هراسم و فرار نمي كنم؛ زيرا مرگ از پيش من پركشيده است (نمي ترسم) تا آنكه خود را در بين شمشيرها پنهان سازم).

و يا اين رجز:



و الله ان قطعتموا يميني

اني احامي ابدا عن ديني... [3] .



به خدا سوگند، اگرچه دست راستم را قطع كرديد، اما من تا ابد حامي دينم (كه پيروي از حسين (ع)است) خواهم بود...

و يا:



يا نفس لا تخش من الكفار

و ابشري برحمة الجبار



مع النبي سيد الابرار

مع جملة السادات و الاطهار [4] .



اي نفس! پرهيزي از كفار به خود راه مده، و بشارت خداوند انتقام گيرنده بر تو باد كه (پس از شهادت) به پيشگاه پيامبر (ص) آن بزرگ نيكان و جمله ي بزرگان و پاكيزگان و اوليا خواهي رفت. و علي ابن الحسين (ع) (علي اكبر) به هنگام حمله بر دشمنان چنين فرياد برمي دارد:

«با شمشير آن قدر بر شما مي زنم تا خم شود و بتابد (چون اين) ضربه اي است از سوي جواني از بني هاشم و اولاد علي (ع) (و داراي همان قدرت و شوكت است). امروز (تا جان در بدن دارم از پدرم حمايت مي كنم و به خدا سوگند، اين زنا زاده (ابن زياد) نمي تواند درباره ما حكومت كند.»

از وجود مقدس سالار شهيدان (ع) نيز اشعار و رجزهايي در شب و روز عاشورا نقل شده است كه خود، بحري است از تعاليم جهادگرانه و آزاديبخش او و نشانه تفكر بلند و عزم استوار و اراده بشكوه حضرتش در قيام بر ضد كفر و الحاد و انحراف. همچنين در روز نبرد براي دوبار سپاه دشمن را با خطبه هاي كوبنده مورد خطاب قرار داد، تا حجت را بر آنها تمام كرده باشد و در آن گفتار و اشعار بلندترين معاني را به گونه اي صريح و گويا در آورد، كه خود سرچشمه اي از ادبيات حماسه است [5] و مجالي مستقل مي طلبد تا به بررسي اين ذخاير الهي بپردازيم. و اينك نمونه اي از آن رجزها:

امام (ع) در آخرين لحظه هاي نبرد چنين مي خواند:

«مرگ پسنديده تر از شرمساري ناشي از ذلت است و شرمساري شكست (ظاهري) برتر از ورود در جهنم است (كه با بيعت با يزيد حاصل شود). [6] .

و در يك قصيده بلند - كه ابومخنف روايت مي كند - امام حسين (ع)پس از حمله اي بزرگ فرمود:



«يا لقومي من اناس قد بغوا

جمعوا الجمع لاهل الحرمين



... والدي شمس و امي قمر

فانا الكوكب و ابن القمرين



... امي الزهراء حقا و ابي

وارث العلم و مولي الثقلين



... ذاك و الله علي المرتضي

ساد بالفضل جميع الحرمين



... عبدالله غلاما يا فعا

و قريش يعبدون الوثنين



... نحن اصحاب العبا خمستنا

قد ملكنا شرقها و المغربين



... ثم جبريل لنا سادسنا

و لنا البيت لنا و المشعرين... [7] .



(واي بر آن قومي كه با ظلم خويش در مقابل صاحبان دو حرم (كعبه و مدينة النبي)، يعني اهل بيت (ع) صف آرايي كردند و به جنگ آنها برخاستند... پدر من چون خورشيد درخشان است و مادرم ماه آسمان ولايت، و من، ستاره اي كه از هر دو ارث (ولايت) برده ام... (اگر نمي دانيد آگاه باشيد كه) حقيقتا مادرم زهراست و پدرم وارث علم پيامبر (ص) و مولاي هر دو جهان. به خدا سوگند، پدرم علي مرتضي (ع) برتر از تمامي مردم سرزمين مكه و مدينه بود؛ او نوجواني كم سن بود و خدا را مي پرستيد، در حالي كه تمامي قريش آن دو بت (لات و عزي) را مي پرستيدند. ما پنج تن (محمد (ص)، علي (ع) زهرا (س)، حسن و من) همان اصحاب كساييم (و كساني كه با نصاري به مباهله برخاستيم و آن حديث و آيه ي شريف در خصمان نازل شد)، كه شرق و غرب عالم در ملك ماست. جبرئيل - ملك مقرب خداوند - با همه ي جلالتش - ششمين ماست و كعبه و مشعر و مني به يمن وجود ما برپاست).

آنچه ذكر شد تنها گوشه اي از ادبيات حماسه عاشورا بود؛ ادبياتي كه ادعا نبود، بلكه تصوير كارزار و ترسيم جهاد در راه خدا و كتاب بلندترين حماسه هاي روزگاران را تحقق بخشيد. اين ادبيات البته تنها محدود به جنگجويان نبود؛ بلكه اسراي اهل بيت، شاهدان صحنه، حتي برخي از سپاه دشمن، اشعار و قطعاتي را گفته اند كه انصافا سزاوار تحقيق و پژوهشي مفصل است و در اينجا فرصت پرداخت بدانها نيست.


پاورقي

[1] منتهي الامال، پيشين، ص 354؛ مقتل ابي‏مخنف، مرکز انتشارات اعلمي، تهران، 1393 ق، ص 78.

[2] منتهي الآمال، پيشين، ص 385.

[3] منتهي الآمال، پيشين، ص 385.

[4] مقتل ابي‏مخنف، پيشين، ص 59.

[5] مقاتل الطالبيين، پيشين، ص 116.

[6] منتهي الآمال، پيشين، ص 389.

[7] مقتل ابي‏مخنف، پيشين، ص 86 -87: بسياري از ابيات آن به خاطر رعايت اختصار حذف شده است.