بازگشت

امام حسين


ادب حقيقي عاشورا با خود امام حسين (ع) شروع مي شود و اوست كه با انگيزش فطرتها شعر و ادب را نيز به وادي حقايق كشاند و در خدمت انديشه متعالي قيام بحث قرار مي دهد. شعر او شعر حضور در ميدان آزمايش خداوندي و اذان قيام در راه خدا و ميل به سوي قبله جهاد است. امام حسين (ع) البته شاعر شعر نيست. بلكه شاعر آن مضموني است كه شعر حقيقي حيات بدان نياز دارد.

شاعر براي ساختن بيتهاي شعر خويش، به واقعيتي نياز دارد كه آن را توصيف كند و با تخيل خويش آن را آنگونه كه مي خواهد جلوه گر سازد و نيز به احساسي محتاج است، تا سرشار از عاطفه و هيجان گردد و مسحور در انديشه خويش به آفرينش بپردازد. بديهي است كه اگر يكي از اين دو عنصر را در دست نداشته باشد، آن را به وسيله تخيل خود مي سازد و به تصنع گرفتار مي گردد. اما قيام حسين (ع) آنقدر سرشار از حقيقت و عاطفه است و چنان لبريز از احساس پاك بشري و فطرت ناب الهي كه خود چون شعري تجسم يافته از اقاليم غيب عاري ترين ذهنها را هم به شعور خويش وامي دارد واز اين روست كه شاعران مكتب عاشورا - كه ذكرشان خواهد آمد -، حتي گمنام ترين آنها كه گاهي از سر ذوق و وجد معنوي - و نه از روي فن و هنر شعر - ابياتي را سروده اند، بلندترين معاني و صادقانه ترين گفتارها را در قالبي ساده اما پرعاطفه ساخته اند. اين دو عنصر، يعني حادثه و احساس نهضت عاشورا، فطرتهاي بيدار و انديشه هاي جوانمرد نسلها را مجذوب خويش ساخت و مضمون مقدس قيام حق را تا اقصي نقاط تفكر و فرهنگ اسلامي نفوذ داد.

از وجود مقدس سالار شهيدان (ع) اشعار، قطعات و خطبه هايي نيز بر جا مانده است كه نشان از لطافت انديشه و ظرافت احساس (در عين استقامت عقيده و استواري عزم) وي دارد. ذكر نمونه اي از اين كلمات در اينجا مناسب است. هر چند كه او را با قيام خويش، ادب زندگي الهي را بنيان گذاشت و شعر ايثار را سرود و شعار حيات بشري را تعليم داد.

در رثاي امام و برادر خويش، امام حسن مجتبي (ع) - وقتي وي را به خاك سپرد - فرمود:



الا زلت ابكي ما تغنت حمامة

عليك و ما هبت صبا و جنوب



فليس حريبا من اصيب بماله

و لكن من واري اخاه حريب



(همواره تا وقتي كه كبوتري آواز مي خواند و باد شمال و جنوب مي وزد، براي تو خواهم گريست... غارت شده آن نيست كه اموالش را ربوده اند، بلكه كسي است كه برادرش را در ميان خاك بپوشاند.)

شعر ديگري را نيز راويان به او منسوب كرده و معتقدند كه بارها - از جمله در شب عاشورا - آن را زمزمه مي كرده است:



و ان كانت الدنيا تعد نفيسة

فدار ثواب الله اعلي و انبل



و ان كانت الا بدان للموت انشأت

فقتل امرء بالسيف في الله افضل



و ان كانت الاموال للترك جمعها

فما بال متروك به المر يبخل [1] .



(اگر چه دنيا به عنوان چيز ارزشمندي محسوب شود، اما پاداش خداوند [در آخرت] والاتر و ارزشمندتر است. اگر بدنها براي مرگ پديد آمده اند. پس برترين كار كشته شدن در ميدان كارزار براي خداست. و اگر همه ي اموال زماني به جا گذاشته خواهند شد. پس چرا آدمي براي چيزي كه سرانجام تركش مي كند بخيل باشد؟

ابيات ديگري به روايت علي بن الحسين (ع) در شب عاشورا از زبان امام حسين (ع) شنيده شده است:



يا دهر اف لك من خليل

كم لك بالاشراق و الاصيل



من صاحب و ما جد قتيل

والدهر لا يقنع بالبدل...



و الامر في ذلك الي الجليل

و كل حي سالك سبيلي [2] .



اف بر تو اي روزگار كه چه بد دوستي هستي و چه اندازه در بامداد و شام ياران خود و بزرگان را كشته اي! و روزگار چيزي را به جاي ديگري قبول نكرده و به بدل هم قناعت نمي كند، سر رشته ي كار در اين باره به دست خداوند بزرگ است و سرانجام هر شخص زنده اي به راهي كه من مي روم خواهد رفت. [و آنان كه چنين نمي كنند، زنده ي حقيقي نيستند.].

از امام (ع) گفتار و اشعار ديگري نيز روايت شده است كه پس از اين خواهد آمد.


پاورقي

[1] ر.ک: الانوار البهية، پيشين، ص 148.

[2] ر.ک. به: مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، سيد هاشم رسولي محلاتي، نشر صدوق، چاپ دوم، ص 113 -114.