بازگشت

نمونه ديگر


يكي از نزديكان امام خميني كه در پاريس در خدمت امام بوده و تمام لحظه هاي شبانه روز معظم له را زير نظر داشته، نقل مي كرد كه وقتي در پاريس بوديم من مراقب بودم، هر بار كه اخبار تلفني را به امام مي دادند، و مي گفتند در تهران و فلان شهر چه شده، مردم را كشته اند، به فلان جا حمله كرده اند، كجا را گرفته اند، عده اي را بازداشت كرده اند، مسجد كرمان را سوزانده اند به قم حمله كرده اند، و طلاب را دستگير كرده و به زندان انداخته، يا انقلابيون را در زندان به سختي شكنجه داده اند، و از اين قبيل اخبار وحشتناك، هر بار حاضران به سختي مي گريستند، ولي امام فقط گوش مي دادند و چنان كه شأن يك رهبر انقلابي است، صبر انقلابي مي نمودند. اما همين كه يكي از حاضران به مناسبت ماه محرم شروع به خواندن روضه مي كرد، امام آنا چنان منقلب مي شدند و شروع به گريستن مي نمودند كه مي ديديم اشك مهلت نمي دهد. از هر دو چشم امام چنان اشك مي ريخت كه پهناي صورتشان را مي گرفت. و در يك كلام به پهناي صورتشان اشك مي ريختند.

راستي اين چه حالتي بود كه در امام مي ديديم و مي ديدند؟ اين حالت ما را به ياد جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين- عليه السلام- مي اندازد كه شاعر مي گويد:



هو البكاء في المحراب ليلا

هو الضحاك اذا اشتد الظراب



يعني: علي - عليه السلام - داراي دو جنبه متضاد بود: شبانه در محراب صداي گريه اش بلند است، ولي در ميدان جنگ لبخند بر لب داشت.