بازگشت

نمونه اعلاي توجه امام خميني به فرهنگ عاشورا


آقاي حاج سيد محمد كوثري ذاكر معروف اهل بيت در قم، از سالها پيش روضه خان مخصوص امام بود؛ هم خودش و هم مرحوم پدرش آقا سيد علي اكبر كوثري. پدر و پسر كه هر دو از ذاكرين قم بودند، آهنگي پرسوز داشتند و روضه با حالي مي خواندند. قبلا پدر روضه خوان خاص امام بود، و بعد هم پسر، يعني آقاي سيد محمد كوثري اين افتخار را داشت كه تا آخر حيات امام، حتي در تهران هم از اين توفيق بهره مند بود. هر ساله در ايام عاشورا همه مردم از تلويزيون مي ديدند كه آقاي كوثري در حسينيه جماران در مقابل امام ايستاده و روضه مي خواند، و امام چگونه دستمال سفيد به دست گريه مي كنند.

آقاي كوثري براي اينجانب نقل مي كرد - و لابد براي بسياري ديگر هم نقل كرده است - مي گفت: «وقتي امام در نجف اشرف بودند، من سفري براي زيارت به كربلا رفتم. در كربلا عده اي از فضلاي شاگردان امام در قم با هم آشنايي داشتيم مرا ديدند و گفتند، آقاي كوثري، به داد امام برس! گفتم موضوع چيست؟ گفتند: مي داني كه آقاي حاج آقا مصطفي فرزند دانشمند امام به طرز مرموزي جان داده است. كسي گريه امام را در مرگ او نديده است. يكي دو بار كه طلاب در منزل امام يا در سر تربت حاج آقا مصطفي روضه ايشان را خوانده اند، نه تنها امام گريه نكرده، بلكه طلاب را هم منع كرده و گفته اند برويد مشغول كارتان شويد. و به خانم، همسرشان نيز فقط گفته اند: «مصطفي از الطاف خفيه الهي بود. خدا او را از ما گرفت». مي گفت: «آنها گفتند، شما زودتر به نجف برويد و خدمت امام برسيد و طبق معمول كه اجازه مي گرفتيد و در حضورشان روضه مي خوانديد، روضه اي بخوانيد و اسم حاج آقا مصطفي را ببريد، بلكه بتوانيد امام را در مصيبت فرزندشان بگريانيد كه عقده ايشان خالي شود، و خداي نكرده صدمه اي نبينند. مي گفتند، مرگ حاج آقا مصطفي حوزه نجف را عزادار كرده است، لابد ايران و قم نيز همينطور است، ولي خود امام را كسي نديده كه متأثر باشد و گريه كند».

آقاي كوثري افزود: «وارد نجف شدم و پس از زيارت، خدمت امام رسيدم، و بعد از تسليت و مختصر احوالپرسي عرض كردم اجازه مي دهيد طبق معمولم در حضورتان روضه اي بخوانم؟ فرمودند: بفرماييد!».

پس از مقدمه كوتاهي، هرچه راجع به حاج آقا مصطفي مي دانستم كه چقدر مورد علاقه امام بود و شخصيتي ممتاز داشت، بيان كردم، و با تكيه به صوت گفتم، حضرت آيت الله! آجرك الله در مرگ فرزند عزيزي همچون حاج آقا مصطفي، چه فرزندي، فرزند دانشمند لايقي...

در تمام اين مدت، امام بدون تغيير حال گوش مي دادند و كوچك ترين اثري براي گريستن در ايشان پيدا نشد. هر چه به اين در و آن در زدم بلكه امام در مرگ فرزند اشكي بريزند نتيجه نداشت. ناچار گريز زدم به كربلا و آمدن امام حسين - عليه السلام - به بالين حضرت علي اكبر. همين كه گفتم، قربان غريبيت يا اباعبدالله! وقتي آمدي به بالين فرزند رشيدت علي اكبر، امام دستمال از جيب در آوردند و به قدري گريستند كه تا آن موقع كمتر ديده بودم. هنگامه اي شد، و از اين طرف به فكر افتادم كه نكند حال امام دگرگون شود، و من از كارم پشيمان شوم. ناچار روضه را طول ندادم و ختم كردم. گريه امام را در ذكر مصيبت امام حسين - عليه السلام - و شهداي كربلا ديده بودم، اما نه آن طور كه آن روز ديدم.