بازگشت

روضه خواني هاي دروغ در عهد قاجار


محدّث نوري در لؤلؤ و مرجان در توصيف روضه خواني هاي دروغ در عهد قاجار مي گويد :

و امّا اين جماعت [ : روضه دروغ خوانان] در هر منبر كه برآيند، تازه اي آرند؛ و در هر مجلس كه درآيند، مشتي از تخم دروغ بكارند؛ و هرگاه فتوري در سامعين بينند، خبري فوراً ببافند؛ و اگر خبر معتبري نقل كنند، از او شاخ و برگ بي اندازه در آورند. و لهذا منقولات ايشان، از ضبط و حساب و جمع آوري در مطاوي كتاب، گذشته و كرام الكاتبين را به تعب و عجز درآورده ... .

نتيجه واضحه و ثمره ظاهره آن، وهني باشد عظيم، بر مذهب و ملّت جعفريه، و سپردن اسباب سخريه و استهزا و خنده به دست مخالفين و قياس كردن ايشان، ساير احاديث و منقولات اماميه را به اين اخبار موهونه و قصص كاذبه. تا كار به آن جا رسيد كه در كتب خود نوشته اند كه شيعه، بيت كذب است. و اگر كسي منكر شود، كافي است ايشان را براي اثبات اين دعوي، آوردن كتاب مقتل معروف را به ميدان. [1] .

وي در جاي ديگر از كتاب، در اين باره گلايه مي كند و بيان مي دارد :

اجمالاً سكوت متمكّنين، سبب تجرّي و بي مبالاتي اين طايفه بي انصاف [ : از روضه دروغ خوانان] شده، حتّي در حرم هاي شريفه و روضات متبرّكه، خصوصاً حرم صاحب عزا حضرت سيّدالشهدا (ارواحنا وارواح العالمين له الفداء) در اغلب اوقات، سيّما در اسحار - كه موسم گريه و ناله و استغفار است - به اقسام دروغ هاي عجيبه و گاهي به آوازهاي مطربه، آن محضر انور را تاريك نمايند و افواج ملائكه رحمت را ... از آن جا بيرون كند و بندگان خدا را از حالت عبادت و انابه و تضرع بيندازند و در زمره «سادين عن سبيل اللَّه» داخل شوند. با اين حال، كسي ايشان را منعي نكند. و علاوه، گاهي تعجب كنند از عدم استجابت دعا تحت آن قبه ساميه و ندانند قبه اي نمانده؛ حرمي نمانده؛ مَلَكي نمانده؛ فيضي نمانده؛ بلكه ملعب بعضي است و مكسب بعضي؛ گاهي به سرمايه مال دنيا و گاهي به سرمايه امور دينيه؛ و خرابي آن جماعت، سرايت به ديگران كرده. نقّال ها با قصص كاذبه طولاني، بساط نقّالي و كلّاشي را مدّتي است در صحن مقدس مي اندازند و سه ساعت مشغول گفتن دروغ هاي معلومه واضحه [مي شوند] و جمعي از اوباش و اراذل دورشان جمع شده. اگر اين محفل كثيف، محلّ لعن و سخط حضرت جبار منتقم (جلّ جلاله) در بيابان دور از آبادي منعقد مي شد، بر مسلمين لازم بود آن را متفرق كنند و از آن عمل قبيح، منع نمايند؛ چه رسد در صحن شريف - كه در زير پا، قبور هزارها مؤمنين و اخيار، و محلّ عبرت و پند گرفتن و براي آنها دعا كردن و قرآن خواندن [است]؛ و بالا، معراج ملائكه و محلّ تردّد ايشان و اشتغال مجاورين ايشان به گريه و ناله و نماز و استغفار براي زوّار. امّا نه آن زوّار كه خود مشغول آن منكر قبيح است يا معين و ياور اوست يا چنين قبحي را در چنان انجمن الهي مي بيند [امّا بي تفاوت] مي گذرد و اصلاً ملتفت به قبح آن نمي شود. چه رسد به آن كه متأثّر و غمگين شود؛ چه رسد به آن كه در مقام منع درآيد. پس حال سزاوار است كه ارباب دانش و بينش، مجالس مصائب جديده حضرت ابا عبداللَّه عليه السلام را ترتيب مي دادند و صدماتي كه بر آن وجود مبارك مي رسد، از [جانب] زائر و مجاور و خادم و حامل علوم آن حضرت و متعبّدين و ناسكين و مأمومين و غير ايشان، به انواع و اقسامش و در شب و روز، جمع كرده، به دست ديندار دل سوزي دهد كه در مجالس اهل تقوا و ديانت و غيرت و مصيبت بخواند و بسوزند و بگريند و از خداي تعالي، تعجيل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را بخواهند. [2] .

او، علما را براي مبارزه با روضه خواني هاي دروغ فراخوانده، در سفارشي گلايه آميز مي گويد :

شايسته چنان بود كه فقهاي راسخين و حارسان شهرستان دين مبين، قلعه متين ملّت احمدي و طريقه علوي را بهتر از اين حفظ نمايند و اين رقم عار و ننگ [ : روضه هاي دروغ] را از آن بردارند و دامن پاك پاكيزه كيش جعفري را از تلوّث به امثال اين قاذورات و كثافات، پاك نمايند و نشر امثال آن كتاب [ : «منتخب طريحي» ]و نظايرش و نقل از آنها را نهي كنند و نگذارند روضه خوانان - كه قوه تميز ميان صحيح و سقيم و با اصل و پايه را ندارند - به آنها رجوع كنند. و اگر نپذيرفتند، در مجالس و ماتم كده ها دعوتشان نكنند؛ و اگر به مجلس ديگران خوانده شدند، به آن جا نروند؛ و اگر ندانسته در آن جا حاضر شدند، چون مشغول خواندن شدند، محضِ اعلاء كلمه حق و نهي از فعل منكر، بي ملاحظه احدي، از جاي برخيزند؛ كه در آن، فايده عظيمه است براي تنبيه آن جماعت و پذيرفتن آنچه به ايشان گفتند و بنا گذاشتن بر درستكاري. نه آن كه بنشينند و گوش دهند و بعد از فراغ و دعا، خواننده را به كلمه «احسنت» و «طيّب اللَّه» تمجيد و توصيف كنند. [3] .

در عهد ناصر الدين شاه، علاوه بر قمه زني، رسوم ديگري نيز در زمره آداب عزاداري و مظاهر دينداري عامّه وارد شدند؛ رسومي كه عموماً سابقه پيشيني نداشته و يا به اراده شاه - كه همان طور كه پيش تر اشاره شد، بر ديني، غير دين علما بود - و يا در بستري كه او فراهم آورده بود، شكل گرفته بودند. از جمله رايج ترين اين رسوم، يكي «شمايل گرايي» و ديگري رسم «چهل و يك منبر» بود.

گسترش شمايل كشي از چهره اهل بيت عليهم السلام و خصوصاً حضرت علي عليه السلام از شاخصه هاي اين دوره است. به گزارش مورّخان و سفرنامه نويسان، در ايران آن روز، غالب مردم در خانه خود نقاشي اي از حضرت علي نگهداري مي كردند. و البته در اين نقاشي ها، صورت آن حضرت پوشيده مي ماند؛ چرا كه به باور عموم، هيچ نقاشي را ياراي تصوير كردن آن چهره نبود. تنها شخص شاه بود كه شمايل بزرگي از چهره كامل آن حضرت را در اختيار داشت و مراسمي رسمي را هم براي تعظيم و گرامي داشتِ آن وضع كرده بود؛ مراسمي «پرستش گونه» كه آشكارا با ناخرسندي علما مواجه مي شد. هر چند اين مخالفت، چندان تأثيري بر عمل عامّه نتوانست بگذارد.

ادوارد پولاك، در گزارشي از رواج شمايل گرايي در ايران عهد ناصري و عكس العمل روحانيان، خبر داده و بيان مي دارد :

آنها [ : شيعيان] به عكس ها و تصاوير دلبستگي دارند و تقريباً در تمام خانه هاي مردم فرو دست، تصويري از حضرت علي عليه السلام هست كه آن را با عدم مهارت بر چوب كنده كاري كرده اند.چون مي گويند كه چهره آن چندان زيبا و دلپسند بوده است كه هيچ نقاشي از عهده كشيدن آن بر نمي آيد، همواره آن صورت را پوشيده نمايانده اند. شاه چنين مي پندارد كه [نسخه اصلي] شمايل واقعي حضرت علي در تملّك اوست. ظاهراً اين شمايل را براي وي از هندوستان آورده اند و آن را در جعبه اي طلا كه ميناكاري زيبايي روي آن ديده مي شود، حفظ مي كنند. هنگامي كه اين شمايل را به اتاق مي آورند، تمام درباريان تعظيم مي كنند. شاه نيز در برابر اين شمايل، تعظيم غرّايي مي كند. چندين سال پيش، وي طريقتي را بنيان نهاد كه هدف آن تكريم از اين شمايل حضرت علي بود ... امّا روحانيان با اكراه بسيار در اين جلسات حضور مي يابند. زيرا آنان در تمام اين تشريفات، به حق، نوعي شمايل پرستي مي ديدند كه به صراحت تمام برخلاف نص قرآن بود. [4] .


پاورقي

[1] لؤلؤ و مرجان، ص 136 و 216.

[2] همان، ص 239 - 238.

[3] همان، ص 220 - 219.

[4] ايران و ايرانيان، ص 223.