بازگشت

آغاز رواج قمه زني و تيغ زني در عهد ناصري


مستوفي از آغاز رواج قمه زني و تيغ زني در عهد ناصري، چنين روايت مي كند :

تيغ زدن روز عاشورا، از كارهايي است كه اين آخوند [ : فاضل دربندي ]در عزاداري وارد، يا لا محاله آن را عمومي كرده و فعل حرام را موجب ثواب پنداشته است. و ترك هاي عوام هم اين عزاداري را پذيرفته اند و اين خلاف شرع بيّن، جزو عزاداري و كار ثواب وانمود شده است. چنان كه ذكر «شاخسين واخسين» و «حيدر! صفدر!» كه قبل از تيغ زني معمولاً مي گفتند، ذكر تركي [بوده] و هميشه ترك هاي معتقد بوده اند كه به اين عزاداري مي پرداخته اند و اهل عراق هم اگر در اين [نوع] عزاداري شركتي مي كرده اند، از حيث نفرات بي اهمّيت بوده اند. [1] .

گزارش بنجامين از قمه زني در عهد ناصري، بدين شرح است:

سال 1884 [ميلادي] من در تهران اقامت داشتم. دسته هايي در خيابان ها حركت مي كردند و احساسات تند و شديد و بي سابقه اي از خود نشان مي دادند... در اين ميان، ناگهان جمعي سفيدپوش كه كاردهايي در دست داشتند، پديدار شدند كه با هيجان زياد، كاردها را بالا برده و به سر خود مي زدند و خون از سر آنها و از [زير] كاردهايي كه در دست داشتند، فواره مي زد و سر تا پايشان را سرخ كرده بود. واقعاً كه منظره دل خراش و بسيار تأثّرآوري بود كه هرگز نمي توانم آن را از ياد ببرم. كساني كه در اين دسته ها سينه يا قمه مي زنند، گاهي اوقات آن قدر به هيجان آمده و يا خوني كه از آنها مي رود، [آن قدر زياد است] كه بي حال شده و روي زمين مي افتند و حتّي ممكن است اگر فوراً مداوا نشوند، جان خود را از دست بدهند. [2] .

مانند تعزيه و شبيه خواني، در قبال قمه زني و تيغ زني هم اختلاف نظرهايي در بين علما و متديّنين ظهور كرد. مدافعان، آن را شكلي از بي خود شدن شيفتگان اهل بيت عليهم السلام، در اثر استماع شدت مصائب آنان مي شمردند و به داستان حضرت زينب عليها السلام اشاره مي كردند؛ آن گاه كه دسته سرهاي بر نيزه را مشاهده كرد و از شدّت تأثر سرش را به چوب محمل زد و شكست. و به اين وسيله، سعي در مشروعيت بخشي به اين رسم نوپديد داشتند؛ كه :



عاشقان را داد فتوا : سر شكستن جايز است

چوب محمل، شاهد اين ابتكار زينب است



در مقابل، مخالفان با استناد به قاعده «لا ضرر و لا ضرار» اين عمل را موجب آسيب رساني به سلامت افراد دانسته، و بدعتي خطرناك مي شمردند. اين اختلاف رأي، در بين علماي شيعه هم پديد آمد. سيّد محسن امين كتابي تحت عنوان رسالة التنزيه في أعمال الشبيه در غير شرعي و «شيطان پسند» خواندن اين عمل نگاشت و پس از چندي هم سيّد ابوالحسن اصفهاني (از مراجع تقليد شيعيان) در حمايت از آن كتاب، به حرمت قمه زني و خودآزاري در مراسم عزاي حسيني فتوا داد. در مقابل، ميرزاي نائيني، در بند دوم فتواي مشهور خود، قمه زني را جايز شمرد و ميرزا هادي خراساني حائري هم رساله اي در تأييد آن، به سال 1348 هجري (سه سال پس از فتواي نائيني) با عنوان رسالة شريفة ومقالة منفية في جواز التشابيه وضرب القمات والطبول في عزاء سيّدالشهداء به نگارش درآورد. [3] .

متن فتواي آيت اللَّه سيّد ابو الحسن اصفهاني در حرمت قمه زني، چنين است :

إنّ استعمال السيوف والسلاسل والطبول والأبواق وما يجري اليوم في مواكب العزاء بيوم عاشوراء انّما هو محرّم وهو غير شرعي. [4] .

البته اين اختلافات هم، در عمل به همان فرجامي منتهي گشت كه تعزيه و شبيه خواني شده بود. قمه زني و رسوم نظاير آن هم به سرعت جايگاه مطلوبي نزد عوام الناس يافت و جزئي لاينفك از مظاهر دينداري - با لعاب تعصّب - مردم شد. در نتيجه، نه تنها مخالفت برخي علما به تحقّق نپيوست، بلكه به تشكيل جبهه اي در بين مردم و عليه علماي مخالف منجر شد؛ عرصه بر آنان تنگ شده و حتّي كار به جايي رسيد كه مردم در مراسم، پس از نوشيدن آب مي گفتند : «آب بنوش و امين را لعن كن». [5] فتواي ميرزاي نائيني هم، دستاويز خوبي براي به انزوا راندن علماي مخالف قمه زني شده بود.

بخشي از ترجمه رساله ميرزا هادي حائري خراساني در تأييد قمه زني و ديگر رسوم عزاداري به شرح ذيل است :

برخي از گفتارها و قلم هايي كه برخلاف اين تظاهرات [قمه زني و ديگر رسوم مورد اختلاف عزاداري] به كار مي افتد، جز سموم امويان و مخالفت مروانيان، چيز ديگري نيست؛ كه افكار راكد و اوهام جامد عوام را مشوّش مي كند. و تمسّك به قاعده حرمت لهو و لا ضرر را در مثل اين مقام، از كوتاهي انديشه است. زيرا قصد تلهّي، ملاك صدق لهو است و در اين امور معتاده، قصد لهو به حس و عيان مفقود است. به علاوه، اصل در فعل مسلم، حمل بر آنچه مقتضي آن است بايد كرد. خصوصاً افعال كساني كه سر تاپا در درياي دوستي آل محمّد صلي الله عليه وآله غرق، و به شعله آتش مصائب اين خانواده در سوز و گدازند ... روايات و اخباري [كه] براي ترغيب زيارت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام از خاندان وحي صدور يافته، بهترين حربه اي است از براي اين كه ريشه افكار شيطاني بعضي از نويسندگان و گويندگان كنده شود. و متحمّل شدن مشقّت هاي دنيوي براي رسيدن به ثواب هاي اخروي، ضروري ملّيين است. ولي در اين عصر جديد، همت بعضي، از توجّه به اسرار غيب بازمانده است؛ و العياذ باللَّه ممكن است توهّم شود كه گريه از ترس خدا و در انجمن هاي سوگواري براي انسان ضرر دارد. و اين مطلب، انكار ضروري دين و مذهب و ملت اسلامي است. [6] .

البته اذعان بايد كرد كه حتّي در بين علما و مراجع هم جبهه مدافعان اين رسم، پُر عدّه تر و از نظر اجتماعي، بسي قوي تر از جبهه مخالفان و منتقدان بود. شاهد مثال، فهرستي است كه مؤلف كتاب معروف «عزاداري از ديدگاه مرجعيت شيعه»، مشتمل بر اسامي بسياري از علما و مراجع، تحت عنوان «جماعتي از اعاظم فقها و مَراجعين تقليد شيعيان جهان و از متنفذين ساعين در نهي از منكر و مطاعين در ملّت و دولت كه مي دانسته اند و مي ديدند و مي شنيدند دستگاه شبيه و دسته جات زنجير و قمه زني و مراسم در عزاداري حسين مظلوم عليه السلام را، و تقرير و امضا و حكم به جواز و استحباب [آنان] نموده و جلوگيري نفرموده اند» آورده؛ و نام هاي شهيري از اعاظم شيعه - از علماي سلف تا معاصر - در آن ذكر شده است؛ علمايي چون : شيخ حر عاملي، شيخ مرتضي انصاري، شيخ محمّد حسين صاحب جواهر، شيخ جعفر شوشتري، حاج ملّا علي كني، شيخ فضل اللَّه نوري، آخوند ملا كاظم خراساني، شيخ جعفر كاشف الغطا، شيخ عبد الكريم حائري يزدي و بسياري ديگر.

اگر قول نصر اللَّه مستوفي را ناظر بر نقش محوري آخوند ملّا آقا بن عابد شيرواني (معروف به : فاضل دربندي و ملّا آقاي دربندي) در رواج قمه زني در آن روزگار بپذيريم؛ بايد گفت اين تنها تأثيرگذاري آن واعظ شهير در جريان عزاداري نبوده است؛ و شايد نگارش كتاب أسرار الشهادة ملّا آقاي دربندي، كه نام كاملش إكسير العبادات في أسرار الشهادات است، كتابي است همانند روضة الشهداي واعظ كاشفي، مقتل گونه و در بيان مصائب سيّدالشهدا و يارانش. از جهت رواج و تأثير گذاري در جامعه معاصر خود هم، هر دو اثر كمابيش شبيه هم اند و هر دو، اوّلاً در پاسخ به يك نياز و پُر كردن يك خلأ نگاشته شده؛ و ثانياً به فاصله كمي پس از نگارش، در اجتماع، با اقبال عمومي مواجه شده اند - هر كدام در عصري؛ يكي در آستانه تشكيل حكومت صفويان و ديگري در اوج حكومت قاجاريان - ؛ نيز، هر دو به گواه اهل فن، از جهت اعتبار در يك درجه قرار دارند؛ با اين تفاوت كه أسرار الشهاده گوي سبقت را در وارد كردن داستان ها و وقايع غير مستند و روايات سست و بي پايه به تاريخ كربلا را حتّي از روضة الشهداء هم ربوده است. مؤلف ريحانة الأدب در معرّفي ملّا آقاي دربندي و كتاب أسرار الشهاده آورده است : «همانا در اثر آن همه محبّت مفرط و بي نهايت كه [مؤلفش ]داشته است، حاوي غث و سمين بوده» و از نويسنده أعيان الشيعه نقل مي كند كه : «دربندي، در مؤلّفات خود، بسياري از اخبار واهي را نقل كرده كه عقل باور ندارد و از نقل هم شاهدي نيست». [7] محدّث نوري هم در لؤلؤ و مرجان همين نظر را دارد و ضمن تأكيد بر مراتب اخلاص فاضل دربندي در محبّت اهل بيت عليهم السلام، به عنوان يك مطلع، داستان نگارش أسرار الشهاده را اين گونه روايت مي كند كه : روزي در كربلا، سيّد عرب روضه خواني از شهر حلّه، جزوه هايي كهنه و به يادگار مانده از پدرش و به قلم يكي از علماي جبل عامل - كه حاوي رواياتي از زندگي و مصائب اهل بيت عليهم السلام بوده است - را نزد شيخ عبد الحسين طهراني آورد و شيخ، پس از تورّق آن، دريافت كه «اكاذيب واضحه و اخبار واهيه» در آن بسيار است. و لذا آن سيّد عرب را نهي كرد از نقل روايات آن جزوه. منتها، گويا جزوه به دست فاضل دربندي - كه آن هنگام ساكن عتبات عاليات بوده و به نگارش أسرار الشهاده اشتغال داشته است - مي رسد و وي «روايات آن جزوه ها را متصرّفاً در آن كتاب درج كرد و بر عدد اخبار واهيه مجهوله بي شمار آن افزود و براي مخالفين، ابواب طعن و سخريه و استهزا باز نمود و همّتش، او را به آن جا كشاند كه عدد لشكر كوفيان را به ششصد هزار سواره و دو كرور پياده برساند و براي جماعت روضه خوانان، ميداني وسيع مهيّا نمود كه هر چند كميت نظر را در آن بتازند، به آخر نرسانند و بسا افترا به بزرگان بندند؛ چنان كه ذكر كنند فاضل دربندي چنين فرموده». [8] شهيد مرتضي مطهري هم در حماسه حسيني، اقدام ملّا آقاي دربندي در تأليف أسرار الشهاده را استفاده از وسيله نامقدّس، براي هدف مقدّس مي نامد. [9] .

استقبال مردم از ملّا آقاي دربندي، البته در نهايت، برايش دردسر ساز شد. چرا كه مواعظ او بر منبر، آرام آرام رنگ ديگري گرفت و دامنه اش به «قصور اخلاقي اعضاي حكومت» كشيده شد. اين بود كه شاه تصميم گرفت، به ياري امام جمعه اش، به سخنراني هاي او پايان دهد و او را به كرمانشاه تبعيد نمايد. [10] در هر حال بايد گفت ملّا آقاي دربندي و كتابش، همان قدر كه در رونق بخشي به مجالس عزا در آن دوره نقش داشته، در ورود روايات سست و جعلي و خرافات و در نتيجه عوام گرايي اين مجالس هم مؤثر بوده اند.

عامل اصلي در ورود مطالب سست و بي پايه به متن عزاداري ها و روايات از واقعه عاشورا - كه در اين دوران به بالاترين درجه خود تا آن زمان رسيده بود - ، را البته نبايد فقط مختص به ملّا آقاي دربندي و كتابش دانست. استقبال عوام مردم از اين گونه نقل ها و داستان ها، نهايتاً به غلبه كاركرد فراغتي در مقابل كاركرد مذهبي در مجالس روضه خواني و تعزيه انجاميده، و همين مسئله، بستر و زمينه مساعدتري را براي تدوين اين قبيل كتاب ها فراهم ساخته بود. از جمله مي توان به طوفان البكاء اثر ميرزا ابراهيم جوهري و محرق القلوب اثر ملا مهدي نراقي اشاره كرد؛ كه در آميختگي مطالب راست و دروغ، و غلبه وجه داستاني بر وجه مستند تاريخي، آثاري هستند هم پاي روضة الشهداء و أسرار الشهاده.

در مقابل اين جريان داستان سرايي حول واقعه عاشورا، برخي علما و روحانيون هم واكنش نشان داده، با ابراز مخالفت هاي خود و نگارش و تدوين رساله ها و كتب انتقادي در اين زمينه، جبهه مخالفت با تحريفات عاشورا را شكل دادند. شاخص ترين فعاليت ها و اقدامات در اين جهت را بايد، يكي نگارش كتاب لؤلؤ و مرجان توسّط ميرزا حسين نوري طبرسي (معروف به : محدّث نوري) و به سال 1319 قمري، و ديگري تدوين كتاب أسرار المصائب ونكات النوائب في ذكر غرايب الأطايب من آل ابي طالب توسّط علي بن محمّد تقي قزويني نجفي و به سال 1323 قمري دانست.

در هر دو كتاب، نويسندگان - كه هر دو از علماي حوزه نجف محسوب مي شوند - ابتدا از منظر اعتقادي، مباحث مفصلي را در مسئله «دروغ» و قبح و گناه آن طرح كرده اند و سپس به تحريفات و داستان پردازي هاي دروغ رايج در زمان خود، حول واقعه تاريخي عاشورا پرداخته اند و حتّي به مصاديق امير نيز كنايتي و اشارتي داشته اند؛ مشخصاً در لؤلؤ و مرجان، از أسرار الشهاده و لهوف و منتخب طريحي، و در أسرار المصائب ... از محرق القلوب و نويسندگانشان انتقاد شده است.

اين سخن مشهور محدّث نوري، مي تواند بيانگر شدّت و گستردگي جريان تحريف در آن روزگار باشد؛ آن جا كه در خاتمه لؤلؤ و مرجان مي نويسد :

حال ديگر بايد مجالس عزاي جديدي بنا شود و شيعيان، بر مصائب جديده و امروزي حسين بگريند؛ مصائبي كه از جانب روضه خوانان دروغ پرداز، متوجّه آن حضرت شده است.

قزويني نجفي در أسرار المصائب به رواج داستان پردازي هاي دروغ حول واقعه عاشورا، در عهد قاجار اشاره مي كند و مي نويسد :

من در روزگار خود مي شنوم و مي بينم كه چه اندازه اخبار دروغ و ساختگي، كه اسباب خرابي دين و شريعت سيّد المرسلين و سبب استهزاي مخالفين است، رواج مي يابد. رواج اينها، از بزرگ ترين مصائب اهل بيت عليهم السلام است؛ و گرچه در مجلس عزا و رثا خوانده مي شود، امّا در اصل، چيزي جز بدعت در دين نيست كه داخل در مصائب سيّدالشهدا شده، بلكه از چيزهايي است كه قلب آن حضرت را مجروح مي سازد. مطالبي كه برخي از عوام - بر اساس عقيده سخيف خود - چون آنها را خوب ديده اند، جعل كرده اند و بعد از آن، برخي از علما از روي غفلت، آنها را در آثار خود آورده اند كه مفاسد بزرگي در پي دارد ... نتيجه آن كه روا نيست كه اين دروغ ها و اباطيل ساختگي - كه در اين روزگار معمول است - در مجالس و منابر خوانده شود. حتّي به قصد تكذيب هم نبايد خوانده يا نوشته شود. زيرا بدين صورت، براي مدتي نقل مي شود يا در اوراقي نوشته مي شود و پس از آن، نسل هاي بعدي به اعتماد اين كه مطالب ياد شده روي اوراق كهني آمده، بر آنها اعتماد مي كنند. [11] .


پاورقي

[1] شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوران قاجاريه، ص 277 - 276.

[2] ايران و ايرانيان، ص 284.

[3] عزاداري از ديدگاه مرجعيت شيعه، ص 103.

[4] تحريف‏شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين عليه السلام، ص 214.

[5] فصل‏نامه حوزه و دانشگاه، ش، 33، ص 195.

[6] عزاداري از ديدگاه مرجعيت شيعه، ص 108 - 107.

[7] ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالکنيه واللقب، ج 2، ص 217.

[8] لؤلؤ و مرجان، ص 190.

[9] خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 97 - 90.

[10] دين و دولت در ايران (نقش علما در دوره قاجار)، ص 255.

[11] تاريخ تشيّع در ايران از آغاز تا قرن دهم هجري، ص 878 .