بازگشت

گزارش بنجامين از وضعيت تعزيه خواني در ايران عهد ناصري


گزارش بنجامين از وضعيت تعزيه خواني در ايران عهد ناصري چنين است :

[تعزيه] در تمام نقاط ايران، كم و بيش و مفصّل و مختصر انجام مي شود و از همه اين تعزيه ها مهم تر، تعزيه هايي است كه از طرف دربار شاه برپا شده و در حضور شخص شاه اجرا مي شود ... اين تعزيه ها را در تكيه دولت مي خوانند و معمولاً خارجي ها اجازه پيدا نمي كنند كه در اين تكيه حضور يابند. [1] .

ياكوب ادوارد پولاك، طبيب مخصوص ناصر الدين شاه، از رواج تعزيه در عهد ناصري گزارش مي دهد و مي گويد :

سنّت برگزاري تعزيه / شبيه چندان عموميت يافته كه هيچ يك از بزرگان ياراي چشم پوشي از آن را ندارند. هر چند كه انجام دادن آن، متضمّن تقبّل هزينه هاي بسيار است. زيرا صرف نظر از مزد بازيگران، مي بايد از مهمانان در طول نمايش، با شربت، و پس از اتمام تعزيه، با شامي شاهانه پذيرايي كرد. از آن جا كه در طول دو ماه طولاني [ : محرّم و صفر]، تمام كسب و كارها متوقّف مي شود و امور ديگر معوّق است. نتيجه آن مي شود كه برگزاري اين مراسم، باعث خرابي بسياري از خانه ها، و وامدار شدن خيلي از خانواده ها مي شود. [2] .

تأسيس تكيه دولت، خصوصاً با توجّه به جايگاه رفيعي كه شاه براي آن قائل مي شد، نقش به سزايي در رواج روز افزون مجالس تعزيه در ايران آن زمان ايفا كرد. رونق اين آيين، البته در مقابل، ركود نمونه مشابه و ديرپاي خود، يعني مجالس روضه خواني را هم به دنبال داشت. علاوه بر آن كه تعزيه به دلايل مختلف، از جمله ماهيت نمايشي اش به مراتب جذّاب تر و عوام پسندتر از روضه خواني بود و طبيعي بود كه عامّه، آن را به روضه ترجيح دهند؛ از بُعد محتوايي هم رواج تعزيه اركان روضه خواني را تضعيف كرده و به تزلزل واداشت. غلبه قالب ( : خصلت نمايشي) تعزيه بر درون مايه اش ( : بيان مصائب اهل بيت عليهم السلام) - كه نتيجه طبيعي توجّه فخرفروشانه شاه و دربار به آن آيين بود - به مرور زمان، بستر مناسبي را براي پيدايش و گسترش نوعي نگرش عوامانه، زميني، اسطوره اي و آميخته با خرافات فراهم آورد. خصوصاً كه تعزيه در مقايسه با روضه خواني يك تفاوت كليدي دارد : در روضه خواني، برگ برنده دست واعظ است و به هر حال سررشته كار به روحانيان و علما بر مي گردد؛ امّا در تعزيه، ديگر اين صنف، نقش و جايگاه پيشين را ندارند و سررشته كار بالكل به عوام واگذارده شده است. رمز مخالفت و لااقل عدم تمايل و حمايت علما و متديّنين نسبت به تعزيه، همين مسئله است. مخالفتي كه گاهي اوقات تا مجالي فراهم مي يافت، علني مي شد؛ و برخي آن را به حسادت علما به بازيگران تعزيه و تأثيرگذاري و برتري آنان بر خطابه و وعظ نسبت مي دادند. [3] .

در ظاهر امر، عمده مخالفت علما بر محور مقولاتي چون «حرمت تمثّل معصومين» و «حرمت تشبّه مرد به زن و زن به مرد» مي چرخيد؛ همچنان كه دكتر ادوارد پولاك، در سفرنامه اش مي نويسد : «مؤمنان سختگير، البته نمايش صحنه اي [ : تعزيه] را جايز نمي شمارند و آن را هتك حرمت از ائمه و بت پرستي مي دانند» [4] ؛ امّا در باطن، مي توان گفت كه آنان از رواج گرايش ديني عوامانه و آميخته با خرافات تعزيه، و به تبع، از دست دادن پايگاه و نفوذ اجتماعي خود در جامعه، و در مقابل، قدرت گرفتن بيشتر شاه هراس داشتند. غير از علما و متديّنين، برخي اصلاحگران داخل حكومت هم گاه، عَلَمِ مقابله با اين آيين را برداشتند.

از جمله اينان مي توان به امير كبير اشاره كرد كه هماره يكي از آرمان هايش، از بين بردن تعزيه بود. وي حتّي در مقام جلب حمايت روحانيان براي اين اقدام هم برآمد و توانست جوازي هم از امام جمعه وقت تهران بستاند. هر چند اين آيين آن قدر توانسته بود در متن زندگي و عمق باور مردم نفوذ يابد كه نه اقدامات او و نه حتّي مخالفت علما، نتوانستند كاري از پيش ببرند؛ و كار به جايي كشيد كه ديگر روضه خواني و مرثيه خواني - كه هنوز ابزار نيرومندي در دست روحانيت و براي برانگيختن احساسات مذهبي مردم به شمار مي رفت - ديگر به اندازه تعزيه، رسميت نداشت. [5] .

البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه در قبال تعزيه، همه علما موضع يكساني مبني بر مخالفت اتخاذ نكردند. بلكه برخي ترجيح دادند كه با مراعات محبوبيت حكومتي اين آيين، با ملايمت دست به اصلاحاتي مصداقي بزنند؛ نظير شيخ جعفر مجتهد شوشتري. اعتماد السلطنه درباره اصلاحگري وي در المآثر والآثار مي نويسد :

خوابي ديده بود، كاشف از كذب اين داستان [عروسي حضرت قاسم]. پس شرحي به شاه نوشت و در نتيجه مذاكره، [مجلس ]عروسي قاسم بن حسن [در تعزيه ها] منع شد. [6] .

البته برخي ديگر از علما هم موضع موافق گرفتند و يا با سكوت خود، زمينه اين برداشت از رأي خود را فراهم ساختند. اين ميان عدّه اي هم رأي مخالف خود را با گذشت زمان تا حدّ قابل توجّهي تعديل نمودند. ميرزا محمّد حسين نائيني، مرجع تقليد برجسته و سرشناس آن زمان شيعيان، از اين دسته است. وي در بند سوم فتواي مشهوري كه پاي خود تاريخ »5 ربيع الاول 1345 هجري قمري» را دارد، اعلام كرد كه از رأي سابقش مبني بر جواز مقيّد پوشيدن لباس جنس مخالف، عدول كرده و لذا ديگر اشكالي بر «تشبّهات و تمثّلات متداول در هيئت عزاي شيعيان» [اشاره به : تعزيه ]وارد نمي داند.

ترجمه فتواي مشهور ميرزا محمّد حسين نائيني، درباره آداب عزاداري شيعيان، بدين شرح است :

پس از عرض سلام به برادران مؤمنين از اهالي بصره؛ نامه هاي پي در پي شما به توسّط تلگراف كه سؤال فرموده بوديد از حكم هيئت ها عزا و آنچه مربوط به آن است. بحمد اللَّه در حال سلامتي كه از اين سفر برگشتم، جواب سؤالات شما در مسائل ذيل بيان مي كنم :

اوّل : بديهي است كه بيرون آوردن هيئت عزا و سوگواري براي ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام در دهه عاشورا و غير آن در راه ها و خيابان ها - به نحوي كه معمول است - از آشكارترين مصاديق عزاي سالار شهيدان مظلوم كربلا است؛ كه رجحان آن بر هر مسلماني واضح است و آسان ترين راهي است كه براي تبليغ هدف بزرگ حسين بن علي عليه السلام [كه همان] ترويج قرآن و دين مبين اسلام [باشد]، براي هر دور و نزديكي است. لكن بايد اين شعائر بزرگ، از هر گونه محرّمات مانند آوازخواني و استعمال آلات لهو و لعب و نزاع و كشمكش براي جلو رفتن و عقب رفتن (در مشاهده و غيره، بين دو هيئت عزا يا دو محلّه) خالي باشد؛ و اگر گاهي چنين محرّماتي در بعضي از هيئت هاي عزا واقع شود، مربوط به هيئت عزا نيست و حرمت آنها، سرايت به عزاداري نمي كند. مانند نگاه نمازگزارِ در حال نماز به زن اجنبي.

دوم : در جواز با دست به صورت زدن، به طوري كه صورت و گونه ها سرخ و سياه گردد، اشكالي نيست. بلكه اقوي جواز زنجير زدن به شانه و بدن، به حدّي كه ذكر شد، بلكه به حدّي كه به بيرون آمدن قطره كمي خون گردد. اقوي جواز بيرون آمدن خون از پيشاني در اثر زدن شمشير و قمه، در صورتي كه از زيان آن محفوظ باشد، [است]. بيرون آمدن خون، بدون صدمه به استخوان پيشاني - كه عادتاً زيان نمي رساند - و مانند اينها همچنان كه كساني كه استعمال شمشير و قمه مي كنند، طوري مي زنند كه صدمه به استخوان نمي رساند. و اگر [قمه زن ]گمان مي كرد كه زدن قمه به حسب عادت ضرر ندارد، ولكن بعد از زدن، به قدري خون بيرون آمد كه مضر بود، بعيد است حرمت آن؛ مانند كسي كه وضو بگيرد يا به آب غسل كند و يا در ماه رمضان، روزه مي گيرد، سپس روشن شده كه ضرر داشته [است]. لكن احوط و سزاوار است كساني كه عارف به استعمال شمشير و قمه نيستند، [از قمه زني ]خودداري كنند. خصوصاً جواناني كه دل هايشان پر از محبّت حسين بن علي عليه السلام است و از محبّت حسين عليه السلام بي خود هستند [= مي شوند] كه در موقع استعمال [قمه] توجّه ندارند كه ممكن است زيان ببينند.

سوم : ظاهراً جايز است تشبّهات و تمثّلاتي كه در هيئت عزاي معمولي بين شيعيان، كه چند قرن است كه متداول است، براي به پا داشتن عزا و گريه و گرياندن و خود را به گريه زدن [ : تباكي]؛ و اگر چه مردها لباس زن ها و يا زن ها لباس مردها را بپوشند. اگر چه ما در سابق (چهار سال قبل) اشكال در اين مسئله داشتيم و حكم به جواز را «مقيّداً» گفتيم، ولكن پس از اين كه به ادلّه مراجعه كرديم، براي ما آشكار شد كه رواياتي كه تحريم متشبّه و تمثيل را مي گويند، حاكي [و ناظر به وقتي] است كه مردها از شكل و حدود مردان خارج شوند و در شكل نساء در آيند؛ نه [وقتي كه] فقط لباس آنها را در بر كرده، زمان كمي بدون اين كه از حدود مردان خارج شوند. و اخيراً در حاشيه عروة [الوثقي] استدراك كرديم. بلي، بايد در هيئت هاي عزا محرّمات شرعي اتمام شود. و اگر چه حرامي واقع گردد، سرايت به اصل عزاداري نمي كند.

چهارم : دمّام (شيپور و طبل) در سوگواري هاي حسيني استفاده مي شود، حقيقتش براي ما تا به حال كشف نشده [است]. پس اگر در مورد استعمالش اقامه عزاي حسيني و طلب اجتماع و آگاه كردن سواران بر سواري و هوسات عربي و نحو آن و استعمال براي لهو و لعب نباشد - كما اين كه در نجف اشرف زمان ما معمول است - ظاهر، جواز استعمال آن است.

5 ربيع الاوّل 1345 هجري قمري

حرّره الأحقر محمّد حسين الغروي النائيني [7] .

برگزاري مجالس تعزيه، فقط به ايام رسمي سوگواري منحصر نمي شد. بلكه در ايام ولادت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و ائمه اطهار هم تعزيه هاي شاد و مفرّح رونق داشتند. [8] .

نيز، اين آيين چنان به متن زندگي مردم آن عصر رخنه كرده بود كه براي مقاصد و پيش آمدهاي شخصي شان هم در قالب «نذر» بدان متوسل مي شدند. [9] .شكرانه بازگشت سالم از سفر، بازيافت سلامتي، مراجعت از زيارت و حتّي - آن گونه كه احمد كسروي در تاريخ مشروطه ايران اشاره مي كند : - مراسم عروسي هم بهانه هايي بود كه مردم از تعزيه گردان ها براي برگزاري تعزيه هاي متناسب (مثلاً اجراي مجلس «عروسي قاسم»، به گاهِ عروسي فرزند خود) درخواست مي كردند. [10] در نتيجه، كمابيش در همه طول سال، اين گونه مجالس برپا بود.

از ديگر شاخصه هاي عزاداري در اين دوره، عموميت يافتن رسم تيغ زني و قمه زني است. رسمي كه البته پيش از آن هم مسبوق به سابقه اي چندين ساله بود؛مشخّصاً در اين دوره، گسترش و رواجي بي سابقه يافت. درباره منشأ ورود اين رسم، سه نظر مطرح است. برخي آن را رسمي اقتباس از مسيحيان مي دانند. مانند دكتر علي شريعتي كه معتقد است اين رسوم و نمونه هاي مشابه شان ( : قفل زني، زنجيرزني و حتّي تعزيه خواني) جملگي توسّط شاهان صفوي، از مراسمي كه مسيحيان آن زمان تحت عنوان «مصائب مسيح» برگزار مي كردند و در سال روز شهادت حضرت عيسي، طيّ نمايش هايي، مصائب و رنج هاي وارد بر او و حواريون را بازسازي مي نمودند، اقتباس شده است؛ مراسمي كه «حتّي هم اكنون هم ساليانه در لورد برگزار مي شود». [11] برخي ديگر بر آن اند كه اين قبيل رسوم، از جانب اعراب به عزاداري ها راه يافته است. كما آن كه در شكل و فرمشان هم به رسوم آنان شباهت دارند. و بالاخره عدّه اي بر اين قول متّفق اند كه اين رسوم (و مشخصاً : تيغ زني و قمه زني) رسومي عاريتي هستند كه از جانب ترك هاي آذربايجان به فارس ها و اعراب منتقل شده اند. عبداللَّه مستوفي از اين دسته است و مسبّب اصلي اين امر را هم فاضل دربندي مي داند.


پاورقي

[1] ايران و ايرانيان، ص 286.

[2] ايران و ايرانيان، ص 236.

[3] سرگذشت موسيقي ايران، ص 336؛ دين و دولت در ايران (نقش علما در دوره قاجار)، ص 212؛ تعزيه نيايش و نمايش در ايران، ص 19؛ مردم و ديدني‏هاي ايران (سفرنامه)، ص 200.

[4] ايران و ايرانيان، ص 236.

[5] دين و دولت در ايران (نقش علما در دوره قاجار)، ص 212 - 211.

[6] همان، ص 244.

[7] عزاداري از ديدگاه مرجعيت شيعه، ص 55.

[8] تعزيه نمايش و نيايش در ايران، ص 19.

[9] ايران و ايرانيان، ص 236.

[10] تاريخ مشروطه ايران، ص 110.

[11] تشيّع علوي و تشيّع صفوي، ص 171 - 170.