بازگشت

شهربانو


شهربانو مادر حضرت امام سجّادعليه السلام، دختر يزدگرد بن شهريار بن شيرويه بن خسرو پرويز است نام اين بانو كه به نامهاي ديگري: «شاه زنان، جهان شاه، شهرناز، جهان بانويه، خوله، سلامه» نيز ذكر شده است، دختر پادشاه ايران بود. او شبي رسول خدا را در خواب ديد كه از وي براي امام حسين عليه السلام خواستگاري كرد. فردا شب نيز حضرت فاطمه زهرا را به خواب ديد كه به ديدار او آمده است و با دست او مسلمان شد، سپس آن حضرت اظهار داشت: بزودي سپاه اسلام به ايران آيند، و اين سرزمين را تسخير كنند، و تو را بدون آسيب به حسين بن علي برسانند... [1] .

در دوران عمربن خطّاب ايران فتح شد، و شهربانو با خواهر ديگرش به اسارت سربازان اسلام درآمد، و از اين طريق خود را به مدينه و همسري اباعبداللَّه الحسين رسانيد، و خواهرش نيز به افتخار زوجيّت محمد حنفيّه در آمد. [2] .

در حديثي از امام باقرعليه السلام مي خوانيم كه چون «شهربانو» را به مدينه آوردند دختران اين شهر از زيبايي وي به تعجّب افتاده، و غرق تماشاي جمال او بودند، و نور وجاهت وي فضاي مسجد را


روشن مي كرد! [3] خليفه از طمع دروني آتش گرفت، و دست به سوي او دراز كرد، ولي او برافروخت، و چهره از او بركشيد و خسروپرويز را نفرين كرد كه اگر او نامه پيامبر را پاره نمي كرد، دختر پادشاه ايران مورد طمع عمربن خطاب واقع نمي شد!

عمر از اين عكس العمل يك اسير با جرأت به خشم آمد، وخواست او را به قتل برساند! علي عليه السلام جلو آمد وبه عمر گفت: او جدّش را نفرين مي كند... [4] سپس به زبان ايراني با شهربانو به گفتگو پرداخت! خليفه مصمم شد اسيران را بفروشد، و آنان را برده عرب ها كند! ولي باز علي تصميم او را نقض كرد و گفت: عمر! مگر فراموش كرده اي سخن پيامبر را كه فرمود: «كريم قوم» را احترام كنيد، هر چند مخالف شما باشند، اينان ملّت بزرگوار و دانشمندي هستند، و با رغبت و اشتياق خود به سوي اسلام ما آمده اند، صلاح نيست آنان را مثل بردگان بفروشيد، من حق خود و همه بني هاشم را به آنان بذل مي كنم....

قبيله هاي مختلف مهاجر و انصار نيز همگي اظهار داشتند: اي برادر پيامبر! ما نيز از حق خود گذشتيم، عمر نيز در مقابل مردم گفت: علي با سخن خود عزم مرا نقض كرد. و در نتيجه ايرانيان اسير، با برنامه اميرالمؤمنين گرفتار بردگي عربها نشدند. [5] .

سپس شهربانو را در گزينش شوهر آزاد گذاشتند، او ضمن نگاههاي عاقلانه دست خود را بر دوش حسين گذاشت، و به افتخار همسري او درآمد... [6] .

علي عليه السلام در اين هنگام خطاب به امام حسين فرمود: اي اباعبداللَّه! اين خانم براي تو فرزندي به دنيا آورد كه بهترين انسان روي زمين باشد! تا اينكه امام سجاد از او متولّد شد... [7] .


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 1، احوال امام زين‏العابدين.

[2] مناقب شهر آشوب، ج 4، ص 48، بحارالانوار، ج 45، ص 330، ح 3.

[3] لمّا اُقدمت بنت يزدجرد علي عُمَرَ اَشرف لها عذاري المدينة و اشرق المسجد بضوئها لمّا دخلته.

[4] اصول کافي، ج 1، ص 466، ح 1: فلمّا نظر اليها عمر، غطّت وجهها و قالت: افّ بيروج بادا هرمز....

[5] فقال عمر: سبق اليها عليّ بن ابي طالب و نقض عزمتي في الاعاجم.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 330، جلاء العيون، ج2، ص348؛ «فجائت حتّي وضعت يدها علي‏رأس‏الحسين‏بن علي...».

[7] کافي، ج 1، ص 467، ح 1؛ عن ابي جعفرعليه السلام:... يا اباعبداللَّه لتلدنّ لک منها خير اهل الارض....