بازگشت

خطبه زينب در شام و مجلس يزيد


سومين جايي كه زينب عليهاالسلام خطبه خواند زماني بود كه به مجلس يزيد وارد شد، و شنيد كه او اين ابيات را مي خواند:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لأهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا: يا يزيد! لا تشل



يعني:اي كاش پدران و اجداد من كه در جنگ بدر شركت داشتند، مي بودند و مي ديدند كه «قبيله ي خزرج» چگونه از شمشيرها و نيزه هاي ما به ناله و فرياد آمدند؟

آن وقت از خوشحالي و سرور، هلهله مي كردند و مي درخشيدند و مي گفتند:اي يزيد، دستت درد نكند!

حضرت زينب عليهاالسلام در آن هنگام فرمود:

«حمد و سپاس خدايي را سزاست كه پروردگار و آفريدگار عالميان است، و سلام و صلوات بر رسول او و آل پاكش.

خداي متعال راست فرمود: «سرانجام و عاقبت آنان كه بدي كردند نتيجه ي بدتري است كه دوزخ و عذاب است، همان طور كه تكذيب كردند آيات خدا را و به آن استهزا مي نمودند». [1] .

اي يزيد! تو گمان مي كني كه اقطار زمين و اطراف آسمان را بر ما تنگ گرفته اي و ما را مانند اسيران از شهري به شهر ديگر مي كشاني و به اين حالت، ذلت ما را تصور مي كني و از خواري ما نزد خدا براي خود قرب و منزلتي فراهم خواهي كرد، و مي پنداري به تو از خداي


متعال به خاطر اين عمل كرامتي خواهد رسيد، و اين رفتار تو باعث بزرگي مقامت نزد خدا خواهد شد كه از اين كردار شوم باد به دماغ انداخته و بر تكبر خود مي افزايي، و بر خودبيني خود مي بالي، و به پشت سر خود نگاه مي كني كه از آن به اين مقام رسيدي و اكنون خود را شادمان و مسرور مي داري، كه دنيا را براي خودت استوار مي بيني و امور را جهت خودت پشت سر هم و منظم مي انگاري؛ در صورتي كه ملك و سلطنت ما را براي خود مصفا مي شماري!

اي يزيد، آرام باش و آهسته برو، مگر فراموش كردي خداي را كه به پيغمبر صلي الله عليه و اله مي فرمايد: «بايد گمان نكنند كساني كه كافر شدند، و ما به آنها مهلت مي دهيم و زود به حسابشان نمي رسيم، به نفع آنهاست، بلكه مهلت براي آن است كه آنان بر گناهان خود بيفزايند و براي آنها عذاب ذليل كننده و سوزنده در پيش است و گرفتار خواهند شد!. [2] .

اي پسر آزاده شده از قتل، آيا اين عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پرده نشين سازي و دختران رسول خدا صلي الله عليه و اله را اسير نموده و شهر به شهر بگرداني و پرده ي حرمت آنها را بدراني، و آنها را در چنگ دشمنان گذاشته از سرزميني به سرزمين ديگر، چهرهاي آنها را به دور و نزديك، آشنا و بيگانه بنماياني، در صورتي كه براي ايشان از مردان آنها يار و ياور و مددكاري نباشد؟! و چگونه مي توان چشم اميد داشت از كسي كه جگر نيكان را خورده و گوشت او از خون شهدا


روييده است، و چگونه كسي كه هميشه از روي عداوت و دشمني و كينه ورزي به ما نگاه كرده در دشمني ما اهل بيت، خوداري كند؟

سپس بي آن كه خود را گناهكار بشماري و اين جرم را بزرگ انگاري، مي گويي: «آن وقت از خوشحالي هلهله مي كردند و مي گفتند كه اي يزيد دستت درد نكند؟».

و اين در حالي است كه با چوب خيزران بر دندانهاي ابي عبدالله سيد جوانان اهل بهشت مي زني. و چگونه اين سخن را نگويي كه ريشه ي ما را به واسطه ريختن خون ذريه ي محمد صلي الله عليه و اله زدي، و ستارگان زمين را كه از آل عبدالمطلب بودند به خاك تيره نشانيدي، و اكنون شيوخ و سران خود را ندا مي زني و آنها را به شادباش خود مي خواني، و گمان مي كني كه آنان نداي تو را مي شنوند؛ بدان كه به زودي تو بر ايشان وارد شودي و دوست داري كه كاش شل و گنگ بودي و نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي، در صورتي كه تو را سودي ندهد.

بار خدايا، داد ما را بگير و حق ما را بستان، و از كساني كه در حق ما ستم كردند انتقام بكش و خشم و غضب خودت را شامل كساني گردان كه خونهاي ما را ريختند، و نگاهداران و ياران ما را كشتند.

اي يزيد! به خدا قسم ندريدي مگر پوست تن خودت را، و نبريدي مگر گوشت بدنت را، و به زودي بر رسول خدا وارد خواهي شد در حالي كه ريختن خون ذريه ي او را به گردن گرفته اي، و هتك حرمت او را درباره ي عترت و پاره هاي تن او نموده اي در آن جا كه خداي متعال پراكندگي ايشان را گردآورده و تفرقه ي آنها را جمع كند و حق ايشان را


بستاند، «و گمان نكنيد كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند، بكله آنها زندگانند و نزد پرودرگارشان روزي داده مي شوند». [3] .

اي يزيد! تو را بس است كه خداي دادگر تو را داوري كند، و محمد صلي الله عليه و اله دشمن تو باشد و جبرئيل پشتيبان اوست. و زود باشد آنان كه با تو دستيار شدند و در اين باب براي تو حيله به كار بردند و تو را بر گردن مسلمانان سوار كردند، بدانند از ميان ظالمان بد بدلي را اختيار كردند، و روز رستاخير، تو و آنها بدانيد كه چه سرنوشت دردناكي داشته و يكي پس از ديگري بدبخت و بيچاره تر و ناتوان و شكست خورده تر خواهيد بود!

و اگر چه من با اين مصيبت ها كه واقع شده گفت و گوي با تو را گران مي شمارم و تو را كوچكتر از آن مي دانم كه سخني بگويم، و سرزنش و ملامت تو را بزرگ مي دارم، و توبيخ تو را بزرگتر مي شمارم؛ و ليكن چشمهاي ما گريان و اشكبار و سينه هاي ما سوزان و غمگسار است. هم اينك بدان و آگاه باش كه اين سرگذشت ها چقدر شگفت انگيز و عجيب است! كه مردان خدا به دست گروهي شيطان صفت كشته شوند، و دست نحس آنان به خون پاك ما آلوده شود، و دهان هاي پليد ايشان از شيره ي گوشت هاي ما بدوشند و بنوشند. و آن بدنهاي پاك و اجساد مطهر را گرگان بيابان دندان بزنند و آن تنهاي لطيف را توله هاي كفتار و بچه هاي اين درندگان به خاك بيالايند.


اي يزيد! اگر تو امروز ما را از روي غلبه و قهر براي خود غنيمت گرفتي، بزودي خواهي ديد كه زيان و غرامت سنگين آن را بپردازي، در حالي كه هيچ ذخيره اي نمي يابي مگر آنچه انجام داده اي، و خداوند به بندگان ظلم نمي كند؛ و حق آنها را را از ستمگران مي گيرد. پس ما به او شكايت مي بريم و فقط به او اعتماد مي كنيم.

پس تو هر حيله و مكري كه داري به كار بر، و هر سعي و كوششي كه دراي به خرج ده؛ ولي بدان به خداي متعال سوگند كه تو نام ما را محو نخواهي كرد، وحي ما از بين رفتني نيست، و اين لكه ننگ و عار را از خود نتوان شست و شو داد؛ زيرا كه عقل تو بسيار ضعيف و رأي تو فاسد است. روزگار تو جز چند روزي نخواهد بود، و به زودي اين جمع تو پراكنده خواهد شد، در همان روزي كه منادي حق ندا مي كند: آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمان و ستمگران است.

آري، سپاس و ستايش خدايي را سزاست كه پروردگار عالميان است. آن خدايي كه اول ما را به خوشبختي و سعادت و آمرزش خاتمه داد و آخر ما را به شهادت و رحمت به پايان رسانيد. از خدا خواستاريم كه مزد و پاداش شهداي ما را به حد كمال رساند و بر درجات آنها بيفزايد، و خلافت را براي ما خوب و نيكو گرداند؛ زيرا او خداوند آمرزنده و دوستدار بندگان است. و خدا ما را كافي است، و خوب وكيل و عهده دار كار ما است».


پاورقي

[1] سوره‏ي روم، آيه 10.

[2] سوره‏ي آل عمران، آيه 87.

[3] سوره آل عمران، آيه 136.