بازگشت

خطبه زينب در كوفه


دختر فاطمه عليهاالسلام حضرت زينب عليهاالسلام نيز بعد از ماجراي كربلا در سه جا سخنراني كرد: اول، هنگامي بود كه اهل بيت وارد شهر كوفه شدند، و زنان و مردان كوفي (بعد از مدتي) با گريه و شيون از ايشان استقبال كردند؛ ناگاه بدون مقدمه خطبه اي غرا خواند و چنين فرمود: «سپاس و ستايش خاص خداست، و درود بر پدرم محمد و بر خاندان پاك و برگزيده اش باد».

اي مردم كوفه! اي مردمان دغل پيشه و فريب كار و بي حميت و حيله گر! آيا مي گرييد؟ اشكتان خشك نشود، و ناله هايتان پايان نپذيرد! براستي كه حكايت شما حكايت آن زني است كه رشته ي خود را پس از اين كه محكم بافته بود (پنبه مي كرد و) باز مي نمود، شما سوگندهاتان را دستاويز فساد قرار داده ايد! شما چه داريد جز لاف زدن و فريب دادن و دشمني و دروغ! و همچون كنيزان چاپلوس و دشمنان سخن چين! يا همانند سبزه و گياهي كه بر فراز سرگين رويد، و يا همچون نقره اي كه روي قبر را بدان اندود كرده باشند (ظاهري زيبا و فريبنده و باطني بدبو و گنديده)! براستي كه بد توشته اي براي خود پيش فرستاديد كه خشم خدا بر شما است و در عذاب


جاويدان هستيد!

اي مردم! آيا بر مصيبت ها گريه و زاري مي كنيد؟! به خدا سوگند كه به گريه كردن سزاوارتريد، فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد؛ زيرا كه شما دامن خود را به ننگي عجيب آلوده كرديد كه هيچ گاه پاك شدني نيست، و عيبي را مرتكب شديد كه چاره و علاجي نداشته و به هيچ آبي شستشو نمي شود، و چگونه پاك و شستشو شود در حالي كه شما ريشه ي جان خاتم پيغمبران و نوباوه ي عزير او را كشتيد. شما كسي را كشتيد كه دليل و چراغ راه هدايت شما، پناهگاه نيكوكارانتان، مرهم زخمهايتان و سيد جوانان بهشت بود، اي مردم! بدانيد كه چه گناه بزرگي را مرتكب شديد و چه وزر و وبالي گريبان گيرتان شده است.

پس بدا به حال شما، سرنگون گرديد و زير و رو شويد و از رحمت خدا دور باشيد و مأيوس و محروم گرديد، و دستهاي شما قطع شود، و در پيش آمدهاي خود زيان كار شويد، و به غضب خدا و رسولش گرفتار گرديد، و به خواري و درماندگي و بيچارگي و دست تنگي دچار شويد.

اي مردم كوفه! واي بر شما، آيا مي دانيد چه دلي از پيغمبر خراشيديد؟ و چه جگري را از او شكافتيد؟ و چه خوني از او ريختيد و چه حرمتي از او برديد؟ در حقيقت كار بسيار عجيبي مرتكب شديد، چنان كاري كه نزديك بود آسمان ها به واسطه ي آن از هم بشكافد، و


زمين از هم پاره پاره گردد، و كوه ها از هم بپاشند! [1] .

مصيبتي بس دشوار و بزرگ و بد و كج و پيچيده و شوم كه راه چاره در آن بسته، و در عظمت به پري آسمان و زمين است. آيا تعجب مي كنيد اگر آسمان خون ببارد! و براستي كه عذاب آخرت خوار كننده تر خواهد بود و ياري نخواهيد شد. و اين مهلت و تأخير در كيفر الهي شما را خيره نكند، كه خداي عز و جل در انتقام عجله نمي كند و ترسي از فوت و از دست رفتن انتقام خون ندارد! و حتما پروردگار در كمينگاه شما است!».

اگر كسي در دو خطبه مادر و دختر تأمل و دقت كند، در همان ابتدا متوجه مي شود كه بين اين دو خطبه وجه تشابهي وجود دارد؛ هر دو خطبه از يك معدن و گنجينه ي واحد صادر شده اند، و نيز به سوي يك هدف در حركتند، و آن دعوت به اهل بيت و نشر فضايل و محاسن آنها، و گفتن معايب و كارهاي ننگين دشمنان ايشان مي باشد؛ و اين كه بفهمانند اسلام در حقيقت، فقط گفتن شهادت و انجام دادن واجبات از قبيل نماز و روزه و مانند آن نمي باشد، بلكه يك مسلمان اول و قبل از هر چيزي بايد هر آنچه را كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله آورده است تصديق نمايد؛ و از جمله اموري كه حضرت واجب نموده است و تصديق و ايمان به آن ضروري است بنابر حديث شريف «ثقلين»


قرآن و عترت است. اما اكثر مسلمين بعد از پيامبرشان قرآن را رها كرده و عترتش را ضايع نمودند.

علامه شيخ محمد رضا مظفر در جزء سوم كتاب «دلائل الصدق» مي نويسد:

«من نمي دانم كه امت پيغمبر صلي الله عليه و اله كي به عترتش تمسك كردند؟ آيا در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام تمسك كردند؟ يا در زمان ساير امامان پاك و مطهر عليه السلام؟ (آن نامردمان،) دشمني و بغض و كينه عترت را به دل گرفته و آن داعيان دين را به نسبت هاي ناروا بلكه بي ديني متهم كردند، و در بصره و شام و كوفه با آنها جنگ كردند و زنانشان را دشنام دادند».

ناگفته پيداست كه حضرت زينب عليهاالسلام در آن هنگام كه به كوفيان فرمود: «آيا مي دانيد چه جگري از رسول خدا شكافتيد» موقعيت كساني كه به اهل بيت ظلم كردند، و به ظلم و ظالم رضايت داشتند و آنها را ياري نمودند، را مشخص كرد.



سر ني در كربلا مي ماند، اگر زينب نبود

كربلا در كربلا مي ماند، اگر زينب نبود



چهره ي سرخ حقيقت بود از آن طوفان رنگ

پشت ابري از ريا مي ماند، اگر زينب نبود




پاورقي

[1] از آيةالله امامي خوانساري قدس سره نقل شده است: «مرحوم حجةالاسلام حاج سيد اسدالله اصفهاني، پسر مرحوم حاج سيد محمد باقر رشتي - شفتي - در خواب، حضرت حجت (عج) را ديد، حضرت فرمودند: از آن روزي که زينب کبري عليهاالسلام از دنيا رفته است، همه روزه، فرشتگان آسمان خطبه او را که در کوفه خوانده بود، مي‏خوانند و شورش و شيون مي‏کنند».