بازگشت

روش مبارزاتي امام علي و حسنين


من نمي دانم كه بعضي به چه چيزي اعتماد كرده و مي گويند: علي عليه السلام هرگز بر ابوبكر به خاطر خلافت كه حق مسلم او بود احتجاج نكرد! آيا اين اشخاص نمي دانند يا خود را به ناداني مي زنند كه احتجاج زهرا عليهاالسلام همان احتجاج علي عليه السلام است، و زهرا عليهاالسلام سخن نمي گفت مگر به زبان علي و هيچ گاه احتجاج نمي كرد مگر به راهنمايي و برهان او.

علاوره بر اين، امام علي عليه السلام هر وقت مناسبي را كه به دست مي آورد بر كساني كه دشمني و حق كشي مي كردند حجتي بالغه اقامه مي نمود.

از جمله احتجاجات علي عليه السلام خطبه اي است كه در فراز منبر ايراد فرمود: «سوگند به خدا كه پسر ابي قحافه (ابوبكر) خلافت را مانند پيراهني پوشيد و حال آن كه مي دانست من براي خلافت مانند قطب وسط آسيا هستم...» [1] .

و نيز در نامه اي كه به معاويه نوشت، فرمود: «ما تربيت يافتگان پروردگارمان هستيم و مردم پس از آن تربيت يافته ي ما هستند - يعني،


ما اسيران فضل و احسان خداونديم و مردم اسيران فضل و احسان ما و كتاب خدا (قرآن كريم) براي ما گرد آورد آنچه را كه از ما پراكنده گشت، و آن گفتار خداوند سبحان است كه: «در كتاب خدا بعضي از خويشان به بعضي ديگر سزاوارترند». (انفال: 75)، و نيز فرموده است: «نزديكترين مردم به ابراهيم پيروانش و اين پيامبر و مؤمنان هستند، و خداوند ياور مؤمنان است». (آل عمران: 68(پس ما يك بار به سبب خويشي و نزديكي (به پيغمبر اكرم به خلافت و امامت) سزاوارتريم، و بار ديگر به سبب طاعت و پيروي نمودن (از آن حضرت)، و چون مهاجرين بر انصار در روز سقيفه ي بني ساعده خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه و آله را (براي خلافت خود) حجت و دليل آوردند، بر ايشان فيروزي يافتند، پس اگر فيروزي يافتن به قرابت و خويشي با رسول خدا صلي الله عليه و اله متحقق گردد، حق (خلافت) براي ما است نه شما، و اگر فيروزي به غير از خويشاوندي است پس انصار بر دعوي خويش باقي اند». [2] .

و امام حسن عليه السلام بر معاويه، و امام حسين عليه السلام با اهل كوفه، توسط


حديث مشهور: «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة... و هما امامان قاما او قعدا» احتجاج كردند. و حضرت زينب عليهاالسلام نيز در مجلس يزيد به او گفت: «كسي جز تو حسين را نكشت، و اگر تو نبودي، پسر مرجانه كوچكتر و پست تر از آن بود كه خون حسين را بريزد. آيا از خدا نترسيدي كه او را كشتي؟! و حال آن كه رسول خدا عليه السلام درباره ي او و برادرش امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة» حسن و حسين دو سرور و آقاي جوانان بهشت هستند. اگر بگويي از خدا نمي ترسم، دروغ مي گويي و اگر بگويي، آري مي ترسم، همانا با خود دشمني و خصومت كرده اي! يزيد گفت: «ذرية بعضها من بعض» يعني فرزنداني هستند برخي از برخي ديگر.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خطبه سوم معروف به شقشقيه.

[2] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 28، ص 894. شيخ مفيد در کتاب «العيون و المحاسن» گويد: جاحظ گمان کرده که کميت بن زيد اسدي (شاعر معروف پيامبر و شيعه‏ي وارسته) چگونگي احتجاج در مقدم دانستن آل محمد بر ساير مردمان را به شيعه تعليم داده است. بدرستي که اين سخن بيانگر حماقت و سخافت و سستي عقل اوست. در صورتي که اميرالمؤمنين و فرزندانش عليهم‏السلام براي اثبات حقشان بارها احتجاج نموده‏اند و به شيعه نيز تعليم داده‏اند، و کميت نيز به نظم نياورد، مگر کلام آن حضرت را در احتجاج بر معاويه. و همچنين متکلمين شيعه پيش از کميت به همين گونه بر مخالفان احتجاج و استدلال مي‏نمودند.