بازگشت

مصيبت حسين


اما آنچه كه زينب عليهاالسلام در كربلا شاهد بوده و آنچه كه در هنگام رفتن به كوفه و شام با كاروان اسرا ديد و كشيد، فوق وصف است، و آنچنان با سختي ها و دردها عجين شد كه هيچ گونه راه نجاتي براي وي يافت نگشت.

آري، نوبت به حسين عليه السلام رسيد. برادري كه اينك وارث تمام مظلوميت هاي خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله است. زينب عليهاالسلام مي دانست كه روزگار آبستن حوادثي ديگر و خون هايي ديگر است كه شايد سنگين ترين و دلخراش ترين مصيبت او باشد.

او ديده بود كه حسين عليه السلام در آغوش پيامبر صلي الله عليه و اله است و باران بوسه هاي آن حضرت بر چهره حسين عليه السلام و بر لب هاي او مي بارد. لذا براي او سخت است كه در گودال قتلگاه بوسه گاه پيامبر را به زير


چكمه هاي دشمن ببيند! براي او دردآور است كه سر خونين بر نوك نيزه و لب گلگون درون تشت زر در مجلس پسر يزيد را مشاهده كند. لذا وقتي پيكر خونين برادر را مي بيند، با صوتي حزين و دلي غمگين مي گويد: «اي محمد! بر تو فرشتگان آسمان درود فرستند، اين حسين است كه به خون آغشته و اعضاي بدنش از هم جدا گشته است، و دخترانت اسير گرديده اند، شكوه ما به درگاه خدا است، و به پيشگاه محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه ي زهرا و حمزه ي سيد الشهدا!

اي محمد! اين حسين است كه در اين دشت روي زمين افتاده و باد صبا بر پيكر او گرد و غبار مي افشاند، - كشته ي اولاد زنا -! واي افسوس كه امروز (به راستي) جدم رسول خدا كشته شد! اي اصحاب و ياران محمد! آخر اينان فرزندان حضرت مصطفي هستند كه همچون اسيران آنان را مي برند!».